روزنامه قانون
1397/07/16
چیزنویسها و نویسندهها
دوستانم در روزنامه «قانون» که بیقانونياش را دوست دارم، خواستهاند یادداشتی درباره اوضاع معیشت نویسندگان و مترجمان بنویسم؛ اینکه آیا نویسندهها و مترجمها میتوانند با درآمد حاصل از سهم فروش کتابهاشان روزگار بگذرانند؟ برای پاسخ به این سوال باید اول پرسید وقتی از نویسندهها و مترجمها حرف میزنیم دقیقا از چه کسانی حرف میزنیم؟«فرهنگ»که برآیند ایدئولوژیهای حاکم بر هر زمانه و قلمروی است، نویسندگی و مترجمی را شغل میداند، کسبوکاری که درآمدش(بسته به روح زمانه)یا وابسته به پادشاه است یا دولت و بازار. نویسندگان فرهنگی که من آنها را چیزنویس مینامم، نهتنها درآمدی کافی برای گذران زندگی دارند، بلکه همیشه در سطحی بالاتر از متوسط جامعه زندگی میکنند. چیزنویسان امروز ایران نیز از این قاعده مستثنا نیستند؛ آنها که یا به سفارش نهادهای دولتی چیز مینویسند و از حمایت دولت برخوردارند، یا سوراخ دعای بازار را پیدا کردهاند و خوب میدانند که روح مبتذل این عصر چقدر شیفته ابتذال ایشان است.
دسته سومی نیز در این میانه هستند که اهمیتی به درآمد حاصل از فروش کتابهاشان نمیدهند؛ آنها تنها در پی کسب جایگاهی در فضاي فرهنگي هستند و پشتوانه اقتصادی آنچنان محکمی دارندکه آنها اجازه دهد در کنار سایر تفریحات تفننی هم در ادبیات بکنند.
ازقضا این چیزنویسان فرهنگی بیش از همه فرصت مطالعه و نوشتن دارند، فرصت کافهنشینی و نوشتن در روزنامهها و مجلات، برگزاری جلسات و نشستهای فرهنگی، سخنرانی، گفتوگو، ترتیب دادن جوایز ادبی و... . نام آنها را همهجا میبینید: در روزنامهها، مجلات، جوایز و ... .
پیشتر در کتاب «سیاست ادبیات: تزهایی درباره نوشتار»، این بحث را بسط دادهام که ادبیات خصلتی ضدفرهنگ دارد، چراکه از فرمهای تازه زندگی سخن میگوید و سلطه ایدئولوژیک فرهنگ را نمیپذیرد. پس نویسندگان راستین نویسندگانی ضدفرهنگند، نویسندگانی که نه تسلیم وضع بازار و صنعت فرهنگ میشوند، نه تسلیم جاذبه قدرت و ثروت دولتها. چنین نویسندگانی که نوشتن را کنشی سیاسی میدانند، نه مطلوب نهادهای دولتیاند، نه باب دلِ ناشران و بازار کتاب و نه خوشایند رسانهها و جوایز ادبی. پس نویسندگان راستین ناچارند که زیر نور آفتاب در میان مردمشان شغلی داشته باشند، از مهندسی و پزشکی گرفته تا باغبانی و کارگریِ رستوران، تا در تاریکی و سکوت شب بتوانند تن به میل نوشتارشان بدهند.
فرهنگ حاکم سعی میکند تا چیزنویسها را از متن جامعه بیرون ببرد، پس آنها را از نظر اقتصادی تا حدی تامین میکند که نیازی به کار در میان مردم نداشته باشند؛ همچون پدرِ بودا که نمیگذاشت فرزندش از قصر بیرون برود تا از واقعیت جامعه آگاه شود. نویسندگان راستین اما در قلب جامعهاند، نویسندگانی که هم با بوی عرق تن کارگران آشنایند و هم با صدای خنده دانشجویانی که تازه زیبایی خیابان را درک کردهاند. در دورههایی از تاریخ، در شکوهِ رخدادها، ناگهان آثار نویسندگان راستین همهگیر میشود، وقتی مردم دریافتهاند که دیگر فرمهای کهنه زندگی، سریدوزیِ ایدئولوژیها، را نمیخواهند و فرمهای تازه را نیز جز در آثار نویسندگان راستین نمیتوانند بیابند.
«نویسندگی حرفهای»، چیزی نیست جز حقه فرهنگ حاکم برای دور کردن نویسنده از جامعهاش.
حالا به سوال ابتدای این یادداشت برگردیم و جوابهایی سرراست بدهیم:
آیا نویسندهها و مترجمها میتوانند با درآمد حاصل از سهم فروش کتابهاشان روزگار بگذرانند؟ اگر از چیزنویسها و مترجمهای آثار مبتذل حرف میزنیم، بله، خیلی هم خوب میتوانند؛ اما اگر از نویسندگان راستین و مترجمهای ضدفرهنگ حرف میزنیم، نه، اما این نتوانستن ذاتی، کارِ روشنفکریِ آنهاست، بخشی از ضرورت رسالتِ نوشتنشان.
سایر اخبار این روزنامه
رأی به مقابله با تر وریسم
رو یا ی پایان رنج کودکان
سفیر سفر های استانی!
گروكشي براي تعليـق
برخورد با احمدینژاد دیر و زود دارد اما سوخت وسوز ندارد
جدال بر سر امنيت غذايي
سوئيفت اروپايي با محوريت يورو
ضرورت حمايت از حقوق كودكان به عنوان سرمايههاي ملي
چیزنویسها و نویسندهها
ناباوری
چگونگی وضعیت تعطیلات زمستانی