گفت‌وگوی «همدلی» با نادر مشایخی، آهنگساز و رهبر ارکستر موسیقی ایرانی برای نشنیدن است!

اعضای شورای موسیقی باید از بین پیشکسوتان موسیقی انتخاب شوند
همدلی| اگر پدری داشته باشی از جمع پنج بزرگِ سینما، آسان نیست از زیر سایه‌اش به راحتی بیرون بیایی اما نادر مشایخی، مثالی نقض است برای ثبت در تاریخ. پدرش جمشید مشایخی سال ها درخشید در سینمای ایران، اما خودش هم شد ستاره ای تابناک در
آسمان موسیقی این سرزمین. تحصیلاتش را در هنرستان عالی موسیقی به پایان رساند و بعد به مهد موسیقی جهان رفت؛ اتریش. در دانشگاه موسیقی وین، آهنگسازی خواند و رهبری. گریزی هم به موسیقی الکترونیک زد و با درجه ممتاز فارغ‌التحصیل شد. در آستانه شصت سالگی یکی از بزرگترین موزیسین های ایران زمین به شمار می رود که چوب رهبری اش سال ها رقصیده روی بزرگترین صحنه ها و در مجلل ترین سالن ها. آموخته هایش را در دانشگاه های تهران و دیگر مراکز عالی آموزش موسیقی به روی داریه ریخته اما یکی از منتقدان سیستم مدیریتی موسیقی ایران هم محسوب می شود. با نادر مشایخی به گفت و گو نشستیم تا برای مان از موسیقی بگوید. این آهنگساز و رهبر ارکستر، مدیران و اعضای شورای موسیقی را بی نصیب از نقدهایش نگذاشت که ماحصل این گفت و گو را در ادامه می خوانید:
به نظر شما رهبر ارکستر بر چه اساسی باید انتخاب شود؟


باید رهبری انتخاب کنند که چند پارامتر داشته باشد؛ اول رهبری کند، دوم هر دو هفته یک کنسرت بدهد، سوم بتواند رهبر میهمان بیاورد و چهارم بتواند ارکستر را به خصوص در مورد منابع مالی مدیریت کند. مثلا کاری که یکی از رهبران در مورد انتخاب سازهای گران قیمت تا سقف 50 میلیارد تومان انجام داد، یک کار فانتزی بود. چنین چیزی در ایران شدنی نیست. دوستی حرف جالبی در این باره زد و گفت: «وقتی وارد ایران می شوی، هر جا که در را باز می کنی شبیه راهروست. اول سقفش پایین است و باید خم شوید، ولی همین که رفتی داخل، همانطور که مسیر را طی کردی، سقف بلند می شود و شما می توانید حرف تان را بزنید.» اگر از اول بخواهیم تغییرات اساسی صورت بدهیم، نمی شود و امکانش نیست. در واقع خریداری برای حرف شما پیدا نمی‌شود. البته این تغییرات را من هم قبول دارم. ما مشکلات فراوانی داریم اما این روش برخورد با مشکلات در ایران، جواب‌گو نیست چرا که مشکل، عمیق و همه گیر است و شما برای رفع آن مجبور می شوید با همه بجنگید. اگر قصدمان رفع مشکلات باشد باید از راهش وارد شد.
یعنی رهبران پیشین ارکستر سمفونیک باید می ماندند و خودش را با شرایط وفق می دادند تا بتوانند کاری انجام دهند؟
نه، مشکل جای دیگری بود. فردیت یکی از رهبران گذشته، بالا نبود بلکه منیتش بالا رفت و این موضوع مشکل ساز شد. سه مورد در ایران وجود دارد که نمی‌شود در آنها دست برد و شاهد برخورد نبود. در این موارد نباید صحبت کرد اما این دوست در مورد هر سه موضوع صحبت کرده و کار را خراب کرد.
پس ما رهبر ارکستر خوبی در حال حاضر نداریم. یکی منیتش زیاد است و در نتیجه او را نمی پذیرند و یکی هم ارکستر های غربی را می‌تواند به خوبی اجرا کند، ولی هر طور که شوراها بخواهند، عمل می کند و در این صورت اجرای خوبی نخواهد داشت...
بله، این یکی از خصلت های بد است‌. همیشه هم همین طور بوده و برخی از دوستان، هر کاری از آنها بخواهند، انجام می دهند.
باید چه کاری صورت بگیرد تا رهبر ارکستر ساخته شود؟
ساختن رهبری که با سیستم گزینش هماهنگ باشد و همچنین بتواند نیازهای ارتقای ارکستر را فراهم کند، ممکن نیست. این ایده بیش از اندازه آرمانگرایانه است.
به نظر شما باید تغییراتی در ساختار شورای موسیقی ایجاد شود؟ اگر بله، چه کسانی باید جای‌شان را بگیرند؟
اولا عمر مدیریت اعضای هر شورا نباید از چهار سال تجاوز کند، به خاطر اینکه باندبازی نشود. دوما، کسانی می‌بایست انتخاب شوند که هر کدام با وجهی از ارکستر آشنا باشند. این انتخاب ها باید از بین کسانی صورت بگیرد که نوازنده یا مدیر تبلیغات بوده اند. ما چنین کسانی را داریم اما خارج از ساختار فرهنگی مشغول فعالیت هستند. شورا باید بداند که هدف از تشکیل شورا و لازمه بودن ارکستر سمفونیک چیست. کسانی که کاندیدای عضویت شورای موسیقی هستند باید از بین پیشکسوتان موسیقی انتخاب شوند. این افراد با بخش های مختلف ارکستر آشنا هستند و اگر تصور می کنید چنین کسانی وجود ندارند، در اشتباه هستید. در حال حاضر کسانی پیش من می‌آیند که گاهی می بینم یک برنامه ارکستر کامل نوشته اند و تمام هزینه ها را با دقت زیاد محاسبه کرده‌اند. ما در داخل بدنه شوراها از این دست افراد نداریم اما همان طور که پیش تر اشاره کردم، می بینیم در خارج از
‏«establishment» فرهنگی مشغول کار هستند. شورایی باید تشکیل شود که کاملا به اهداف اجرای ارکستر آشنا باشد و بداند دلیل بودنش چیست؟ آیا آمده‌اند «والت دیزنی» اجرا کنند یا «شهرزاد»؟ آهنگسازان ایرانی کجا هستند؟ می دانید الان چند آهنگساز جوان ایرانی هستند که حتی یک بار هم نشنیده اند قطعه شان چگونه صدا می دهد و گوش شان تنها از «سمپل»های بی معنی پُر شده است. در دانشکده هنر واقعا چه چیزی به این جوان ها آموزش داده می شود؟ آنهایی که در این منصب نشسته اند و مدیریت شوراهای موسیقی را بر عهده دارند باید مسئولیت این کم کاری ها را بپذیرند. آنها اساتید این دانشکده ها هستند. شنیده ام از دانشجو خواسته اند که پارتیتور را در سمپل اجرا کند. این کار شدنی نیست. سمپل قابلیت اجرای هر صدایی را ندارد. شما به عنوان یک استاد باید بدانید پارتیتور چه صدایی می دهد و به محدودیت های آن آشنا باشید. شما باید درباره خودتان قضاوت کنید. ابزار قضاوت ما ایرانی ها، وجدان است که بر اساس آن قضاوت می کنیم، پس باید وجدان کاری داشته باشید.
به طور معمول، گوش اعضای شوراها با موسیقی ایرانی آشناست و با موسیقی غربی قرابتی ندارد، پس چطور می خواهد با وجدان قضاوت کند؟
این همان ضعف در انتخاب اعضای موسیقی است. همان طور که گفتم این فرد اشتباه انتخاب شده است.
یعنی اعضای شورا معتقد هستند در موسیقی غربی، ربع پرده وجود ندارد؟!
بله، چنین چیزی را شنیده ام که یک اشتباه است.
تکلیف گزینش های این شورا چه می شود؟ وقتی گوش‌شان با موسیقی غربی آشنا نیست، چطور می توانند گزینش کنند؟
مسئله این نیست، بلکه مسئله این است که باید از خودشان سوال کنند: «با اجرای این موسیقی چه چیزی را می خواهند به شنوندگان شان انتقال دهند». باید بتوانند با اجرای موسیقی، پیامی ارزشمند را به جامعه منتقل کنند. این دقیقا همان نکته ای است که اهمیت دارد. شورا ها باید توانایی تشخیص چنین موضوعی را داشته باشند. تمام المان‌های شناخت شناسی در موسیقی هست و می شود آن را انتقال داد؛ قضاوت، فکر کردن، تجربه کردن و شنیدن. شنیدن یکی از ابزار بشر برای درک مفاهیم به شمار می رود، شنیدن مثل مشاهده کردن است. شوراهای ما نمی توانند با گوش شان مشاهده گر باشند. باور کنید اساتید این دانشگاه‌ها نمی دانند صدا چیست و صدا چه نقشی می تواند در زندگی ایفا کند! چرا زمانی که فردی در اتاقی نشسته و صدای رودخانه را می شنود، لذت می برد؟ ما می توانیم با شنیدن به تجربه ای ادراکی نزدیک شویم. به زبان عامیانه می‌توانیم چیزی را که می شنویم، حس کنیم، لمس کنیم و لذت ببریم. باور کنید آنها اصلا نمی دانند چرا باید موسیقی یاد بگیریم!
به اعتقاد شما ترکیب شورا باید توسط چه فرد یا افرادی انتخاب شود؟
متولی انتخاب اعضای شورا، مسئول هنری ارشاد است.
فرض می کنیم اعضای جدید شورا انتخاب شدند و هیچ کس هم اعتراضی نداشت، بعد چه اتفاقی می افتد؟
6 ماه باید بگذرد تا ببینیم چه تصیمی گرفته اند، اثراتش چه بوده، اصلا چرا چنین تصمیمی اتخاذ کرده اند و معیار انتخاب چه بوده است. تمام این موارد باید نوشته و مشخص شود. بعد از انتخاب اعضای شورا، 6 ماه می گذرد تا بررسی کنیم و ببینیم مبنای انتخاب چه بوده و آیا شدنی هست در این مارکت، سمفونیک واقعی اجرا شود یا خیر.
شما هیچ گاه در شورا حضور داشته اید؟
بله، من هم در دوره ای در شوراها حضور داشته ام.
تجربه شما چطور بود؟
در یک روز از همه جا انصراف دادم چرا که چنین مکان‌هایی به جای آنکه جای بحث های جدی و تصمیم‌گیری‌های مهم در رابطه با موسیقی باشد، به مکان هایی برای لودگی تبدیل شد. از من پرسیدند: «در خانه موسیقی چه کارهایی انجام می دهند؟» من هم جواب دادم: «چای می خورند و خیار پوست می کنند!» اگر جلسه ای در شورا به مدت دو ساعت برگزار شود، تنها پنج دقیقه از آن مفید است. تصمیم گیری ها هم با بلاهت گرفته می شوند، همانطور که قانون نورنبرگ در زمان هیتلر در سال ۱۹۳۸ نوشته شد، دوستان حاضر در شورا هم به همان ترتیب قضاوت می کردند. می گویند: «ما اینجا موسیقی مدرن نمی خواهیم.» من اعتراض کردم که چه حقی به شما این اجازه را داده به موسیقی بی کلام مجوز ندهید؟! من چه طور می توانم به بچه دوازده ساله بگویم «هیپ هاپ» گوش نکند؟! اصلا به آنها ربطی ندارد که مردم چه موسیقی هایی می سازند و چه موسیقی هایی می خواهند گوش دهند.
شوراها در چه محدوده هایی حق تصمیم‌گیری دارند؟
شورا فقط حق دارد رهبر دائمی را انتخاب کند.
اگر مایل باشید کمی در مورد کارهای خودتان صحبت کنیم. در حال حاضر چه برنامه ای دارید؟ شما بعد از سال ها به ایران برگشتید، تصور شما پیش از اینکه به تهران بیایید و حالا که اینجا هستید چه فرقی با هم دارد؟
در حال حاضر تصور بهتری دارم، یعنی قبل از اینکه به اینجا بیایم، تصورم خیلی منفی بود ولی الان مثبت فکر می کنم، برای اینکه راه حل پیدا کرده ام. انتقاد کردن بی فایده است. انتقاد باید همراه با راه حل باشد. مثلا اگر ما دائما از بدی دانشگاه ها صحبت کنیم ولی راه حلی نداشته باشیم، به نظرم منطقی نیست. همین الان در «کنسرواتوار کیج» به همراه آقای جلال تهرانی این امکان را پیدا کرده ایم که با بچه ها تمرین کنیم. شما باید بیایید و این بچه ها را ببینید. واقعا از دیدن آنها لذت می‌برید. بچه هشت ساله ایرانی «کیج» کار می کند. یک بچه با این سن در اروپا نشان دهید که بتواند «کیج» کار کند. من در اروپا هم به بچه های کم سن و سال، موسیقی مدرن درس داده ام، آنها استعداد زیادی ندارند اما مسئولان اروپایی فراست دارند، دقیقا برعکس آنچه در ایران شاهدش هستیم. اروپایی ها سرمایه‌گذاری های بلند مدت دارند و آینده نگری می کنند ولی ما به زمان حال توجه داریم. فقط می خواهیم بدانیم الان چه می‌شود. ما در فرهنگ مان آینده نگری نداریم ولی آنها دارند.
به طور مثال مسئولان فرهنگ و هنر اتریش چه کاری انجام می دهند که در موسیقی، سرآمد هستند؟
وزارت فرهنگ در اتریش بودجه ای اختصاص داده تا آهنگسازان مدرن در سطح دبستان ها، آموزش موسیقی مدرن را ترویج کنند. الان 30 درصد بودجه کشور اتریش از گردشگری تامین می شود. مهمترین «component» گردشگری اتریش «موتسارت» است. «موتسارت» در زمان خودش در خیابان ها راه می رفت. شاید همین حالا هم داخل خیابان ها «موتسارت» باشد. همان طور که گفتم اروپایی ها برای صد سال آینده سرمایه گذاری می‌کنند. آینده نگری یک تفکر فرهنگی است. تفکر ما به «همین الان چه می شود» توجه دارد، پس باید بر اساس تفکر فرهنگی خودمان راه حل ایجاد کنیم. به همین دلیل است که کپی برداری از اروپا به درد ما نمی خورد.‌ ما باید بفهمیم یک ایرانی چه طور فکر می کند و بر اساس آن تصمیم بگیریم، عمل کنیم و راه حل پیشنهاد دهیم. دائما باید حواستان به صوت باشد و «multitasking» (چند وظیفه ای) کار کنید. این اتفاقی است که در ایران هنوز به آن شکل، به آن توجه نکرده اند، چرا که بنیان موسیقی زیر سوال است. موسیقی ایرانی برای نشنیدن است! اگر به اندازه سازها توجه کنید، این نکته را درک می کنید چون موسیقی از لحاظ اجتماعی، سوال برانگیز بوده و با عقاید فرهنگی ما جور در نمی آمده است. اندازه کوچک سازها به این خاطر بوده که اگر کسی در منزل تمرین کرد، کسی بیرون از خانه صدایش را نشنود.
تجربه شخصی شما از حضور در وین، مهد موسیقی جهان چه بوده است؟ در آستانه 60 سالگی برای عرضه به جوانان علاقه‌مند به موسیقی، چه هدیه ای دارید؟
به خاطر دارم وقتی به وین رفتم تا آهنگسازی را شروع کنم، معلمم از من سوالی پرسید و یک هفته وقت داد تا جوابش را پیدا کنم. گفت: «شما می دانی وقتی آهنگساز شدی، چند ساعت در روز باید کار کنی؟» جواب دادم: «هفت، هشت ساعت.» گفت: «نه، شما وقتی آهنگساز می شوید، بیست و چهار ساعت آهنگساز می شوید!» آن زمان درک نکردم راجع به چه چیزی صحبت می کند. بعدا فهمیدم تنها بودن چیست و موسیقیدان شدن چقدر مشکل است‌. موسیقی دان شدن، نتیجه اش این می شود که شما تنها می شوید. تمام پارتیتورها را آدم های تنها نوشته اند اما من اینجا نمی توانم اپرا بنویسم.