برای زادروز حسن کسائی، از مفاخر موسیقی ایران زمین نای یکتای نی

عباس ابوالفتحی‪-‬ معنایی ته دلمان می‌پوسد، هرچه می‌جوریم سطح واژه‌های ذهن را، نمی‌یابیم کلام دقیقی برای بیانش. زور می‌زنیم اما بیهوده است. وجود دارد. با دستِ دل مان لمسش می‌کنیم. ایمان داریم که هست. ذره ذره آب‌مان می‌کند. روی پوستِ احساس‌مان چنگ می‌اندازد. اینجاست که دست هنر از آستینِ مرهم دراز می شود و این زخم بدخیم معالجه می‌شود. «حسن کسایی» در جواب «واگنر» گفت: «آن جا که موسیقی باز می‌ماند، چه سخن‌ها که آغاز نمی‌شود». دَم می‌کرد حفره‌ «نی» وقتی تَن هَناسه گرمش می‌سُرید داخلش. لب که بر لبِ نی می‌گذاشت، خودش نبود. صوت می‌شد و طنین می‌انداخت توی گوش لحظه‌ها. نه تعارف است و نه اغراق. واقعیت داشت. میخکوب می‌شد هر که می شنید. کم حرف بود و پر عمل. بیزار بود از لفاظی. بدش می‌آمد از «ترافیک استاد». کارآموزان را تشویق می‌کرد خودشان باشند. موسیقی را پیوند مبارکی می‌دانست میان خلاقیت و تکنیک. همانطور که خودش ایده ساخت قطعه «سلام علیکم» را از احوال پرسی اهل بازار گرفت. هنرمند اگر آن باشد که باید؛ از آب، کره می گیرد. می‌گفت: «تکنیک باید ابزاری باشد در خدمت خلاقیت. در روزگار ما برعکس شده است. در نتیجه، جای موسیقی حال را موسیقی قال گرفته است». زاده 3 مهرماه 1307 بود. از شهر نصف جهان. پدرش «حاج سید جواد کسائی» از تاجران بنام اصفهان بود و مانند حاجیان امروزی به جای زبان چرخاندن برای رتق و فتق امور، دست به جیب می برد. علاقه داشت به نوای هنر. با بزرگان موسیقی آن زمان رفت آمد می کرد و مهمان نواز بود، برعکس تصور عموم اتفاقا دست به جیب بود اما حساب شده خرج می‌کرد. جلال الدین تاج اصفهانی، اکبر خان نوروزی، سید حسین طاهرزاده، ادیب خوانساری و خیلی‌های دیگر در مجالسی که برپا می‌کرد حاضر می‌شدند. منزلش محفلی بود برای دیدار عُشاق موسیقی. حسن کسائی در سایه چنین انجمنی به موسیقی وابسته شد. «سید جواد»، «حسن» را که بر حسب اتفاق، شیفته نوازنده‌ای دوره‌گرد شده بود برای آموزش «فلوت» نزد «مهدی نوایی» برد. آن هم در سن 13 سالگی که خیلی‌ها دهان شان بوی شیر می داد. راست است حرف قدیمی‌ها؛ سالی که نکوست از بهارش پیداست. گوشه های موسیقی ملی و آواز را هم خدمت «تاج اصفهانی» و «ادیب خونساری» آموخت. مهارت فلوت نوازی را در آینده برای تسلط بر «نی» به کار برد. همنوازی با تار و سه تار بیش از پیش او را با گام های موسیقی ایرانی آشنا کرد. حالا دستگاه‌های چهارگاه، اصفهان، نوا و راست پنجگاه را دقیق اجرا می کرد. سه تار هم می‌زد؛ یادگار اُلفتی که با ابوالحسن صبا داشت. اجرای اولش در دستگاه همایون روی صحنه تئاتر اصفهان بود. در سن بیست سالگی چیره دست شده بود. یک سال بعد قطعه «سلام» را ساخت که از معروف‌ترین ملودی‌های ملی است. کسائی بود که اولین بار نی را به ارکستر برد. 1329 با ارکستر رادیو ارتش اصفهان همکاری خودش را آغاز کرد. بعدها با ابوالحسن صبا، حسین یاحقی، حبیب‌الله بدیعی، محمد میرنقیبی، وهمایون خرم همکار شد. 1335 «پیرنیا» کشفش کرد، به برنامه «گل‌ها» راه یافت و این همکاری تا انقلاب 57 ادامه داشت. هنرش منحصر به ایران نشد. آوازه‌اش تا آن سوی مرزها رفت. فرانسه مثل همیشه سوگلی نی ایرانی را پیش تر از دیگران شناخت. یک صفحه دورو در مایه‌های شور و ماهور از نوازندگی نی به ضرب تنبک «جهانگیر بهشتی» به سال 1354 توسط کمپانی «C.B.S» پخش کرد از آوازه‌اش در دنیا. جشن هنر شیراز هم مقدمش را گرامی می‌داشت هر سال. بعد از انقلاب کنارش زدند. موجش را هم صدا وسیما قطع کرد اما کسائی کسی نبود که بشود به این راحتی‌ها کنارش گذاشت؛ مردی که تندیسش را در گالری مفاخر هنری جهان لندن نصب کرده بودند. شخصیتی برجسته و انسانی راست کردار و فراتر از هر ایدئولوژی بود. 1370 در جشنواره نی نوازان تالار اندیشه شرکت کرد و تا 1374 دوباره رونق گرفت نی نوازی اش. چهار سال بعد نشان درجه یک فرهنگ و هنر را دریافت کرد و با عنوان چهره ماندگار موسیقی از او یاد کردند. بی جهت نبود این عناوین و القاب. تا زمان ِکسائی صدای نی ناخالصی زیادی داشت و او با تغییر حالت زبان و فرم گذاشتن نی بر لبش صوتی شفاف و رسا تولید می‌کرد. محمدرضا لطفی درباره اش می‌گفت: «نه به خود و نه به هیچ کس دیگر این اجازه را نمی‌دهم که از استاد حسن کسایی انتقاد کند، چرا که بررسی آثار او در حد ما نیست. این را به خاطر عشقم به حسن کسایی نمی‌گویم بلکه این به خاطر عظمت، بینش، معرفت، حال و عشق او به ایران زمین است». سرانجام 25 خرداد 1391 جامعه موسیقی سیاه پوش از دست دادن دمِ گرمش شد.