قدم زدن با مصدق در قلعه

«کسانی که زندان مجرد (انفرادی) را دیده و با آن سرکار داشته‌اند، می‌دانند که در این مکان آن هم به یک محکوم بی‌گناه و بی‌تقصیر چقدر بد و سخت می‌گذرد. دادگاه نظامی مرا به سه سال حبس مجرد محکوم كرد که در زندان لشکر ۲ زرهی آن را تحمل کردم و در ۱۲ مرداد ۱۳۳۵ که مدت آن خاتمه یافت به جای اینکه آزاد شوم به احمدآباد تبعید شدم و عده‌ای سرباز و گروهبان مامور حفاظت من شدند و اکنون که سال ۱۳۳۹ هنوز تمام نشده مواظب من هستند و من محبوسم و چون اجازه نمی‌دهند بدون اسکورت به خارج بروم در این قلعه مانده‌ام و با این وضعیت می‌سازم تا عمرم به سر آید و از این زندگی خلاصی یابم». خاطرات تالمات - محمد مصدق
این‌ها جملات ابتدایی کتاب خاطرات دکتر مصدق است که آن را در دوران حصر در قلعه احمدآباد به رشته تحریر در آورده است. دکتر مصدق در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از نخست‌وزیری ساقط شد.
واحدهاي ارتش شاه در معیت اراذل و اوباش در غروب 28 مرداد 32 به خانه نخست‌وزير حمله کرده و آن را غارت کردند. دکتر مصدق که ساعتي قبل از اشغال خانه‌اش به همراه جمعي از سران جبهه ملي از خانه خارج شده بود، خود را به سرلشكر زاهدي نخست‌وزیر جدید معرفي کرد و به اين ترتيب دوران دربند بودن او آغاز شد. مصدق در زندان محبوس شد و در دادگاه نظامي ابتدا به اعدام و سپس به سه سال حبس انفرادي محکوم شد. نه شاه و نه سران ارتش و نه حتي خود مصدق گمان نمي‌بردند که نخست‌وزير هميشه بيمار اما سرسخت ايران بتواند سه سال در زندان انفرادي ارتش زنده بماند. اما او در اين سه سال زنده ماند اگرچه شاهد فشار بر همفکران و اعدام دوست نزديکش دکتر حسين فاطمي بود. با پايان يافتن دوران محکوميت مصدق وضعيت او به مشکلي براي شاه تبديل شده بود. شاه که به‌زعم خودش از شر سرلشكر زاهدي خلاص شده و عصاي اداره امور را خود بر عهده گرفته بود از نخست‌وزير جديد حسين علا خواست تا ترتيب تبعيد مصدق به احمد‌آباد تا پايان عمر را بدهد. مصدق از سال 1335 تا پايان عمر يعني 14اسفند 1345 در تبعيد و فشار، روزگار سختي را در احمد‌آباد داشت. او حق ملاقات با احدي را نداشت و تنها هفته‌اي يک‌بار مي‌توانست با خانواده‌اش ديدار کند. سه سال زندان انفرادي و فشارهاي روزمره بر او که به دليل بيماري نياز به مراقبت‌هاي پزشکي داشت، زندگي را بر او بسيار سخت کرده بود؛ چنانکه مي‌گفت:«من عملازندانيم در اين روستا محبوس و از همه آزادي‌ها محروم شده‌ام. آرزو مي‌کنم که هرچه زود‌تر عمرم به پايان برسد و از اين زندگي رهايي يابم». شاه هنگامي که مصدق به دليل بيماري فک و دهان نياز به معالجه در خارج از کشور داشت با اين خواسته مخالفت کرد؛ چرا که خروج مصدق از ايران را براي خود خطرناک مي‌ديد.  دکتر غلامحسين مصدق، حال و روحيات پدر در ايام تبعيد را رنج‌آور توصيف مي‌کند و مي‌گويد:«پدرم در تبعيد احمدآباد بود که مادرم از دست رفت و تالمي تازه بر غم‌هاي دروني او افزوده شد. او که از درگذشت مادرم ملول شده بود در غالب نامه‌هايي که به تعزيت دهندگان خود مي‌نوشت يادآور مي‌شد که از اين زندگي به تنگ آمده است و مي‌خواهد از رنج و صدمه آن خلاص شود.
در حبس و تبعيد کسي که دل به دل او بدهد نبود، ناچار در اتاق با تنهايي خويش مي‌زيست. در احمد‌آباد گاهي در باغ و مزرعه گردش مي‌کرد و باز به گوشه عزلت اجباري مي‌آرميد. مقصود آن است که در سراسر دوران تبعيد که به خاطر عشق به وطن و خدمتگزاري به آن برايش پيش آمده بود، رنج بسيار برد».  اگرچه مصدق در احمد‌آباد امکان انجام فعاليتي را نداشت اما به نوشتن خاطرات خود از دوران جواني تا زمان نهضت ملي شدن نفت پرداخت. او خاطراتش را در دو جلد کتاب نوشت و به پسرانش داد تا در زمان مناسبي منتشر كنند. بخش عمده‌اي از اين خاطرات، پاسخ مصدق به ادعاهاي محمدرضاشاه در کتاب ماموريتي براي وطنم است. اين کتاب که ابتدا به شکل پاورقي در روزنامه اطلاعات منتشر مي‌شد،مصدق را بر آن داشت تا در مقام دفاع از خود برآيد. مصدق خود در اين خصوص مي‌گويد:«عيب‌جويي و انتقاداتي که اعليحضرت از من و دولتم در کتاب خود فرموده‌اند در افکار اين نسل که خود شاهد امور بوده‌اند، کمترين اثري ندارد و از آنچه واقع شده چيزي نمي‌کاهد ولي از اين نظر که نسل‌هاي بعد به حقايق پي ببرند و دچار اشتباه نشوند، سطوري چند تنظيم مي‌کنم تا هر وقت اوضاع و احوال اجازه دهد آن را به طبع رسانند و در دسترس عموم بگذارند». چنانچه مصدق مي‌گويد در آن سال‌ها اوضاع و احوال براي انتشار سخنان وي مناسب نبوده و بردن نام او در کتب و مطبوعات پهلوي ممنوع بود. شاه که يک بار در سال 1319 به خواست دوستش ارنست پرون،شفاعت مصدق را پيش پدرش کرده بود و از اين شفاعت به صراحت افسوس مي‌خورد، با تمام توان تلاش مي‌کرد نامي از مصدق که ياد‌آور دوران ضعف اوبود، باقي نماند. محمدرضا در کنايه‌هاي خود به مصدق تاکيد داشت که پدرش رضاشاه مصدق را به دليل وابستگي به يک دولت خارجي (انگلستان) توقيف کرده است. اما اين اتهام پاسخ مصدق را که در احمد‌آباد بود، چنين به همراه داشت که«کافر همه را به کيش خود پندارد».


احمد آباد کجاست؟
روستای احمدآباد واقع در میانه کرج و قزوین در محدوده ساوجبلاغ که به دلیل وجود مزار دکتر محمد مصدق در قلعه‌ای به همین نام، مشهوریت دارد در دوران قاجار وجود نداشت. این محدوده در واقع اراضی پسر مظفرالدین شاه قاجار و شوهرخواهر مصدق بود. دکتر مصدق املاک خود در حوالی اراک را با این اراضی تعویض و با بنا کردن قلعه‌ای آن را به ملکی ییلاقی تبدیل کرد. ساکنان این منطقه در واقع رعایای مصدق در اراضی هشت هزار متر مربعی احمدآباد بودند.
مصدق اندکی بعد، این آبادی و اراضی آن را که روستایی نوبنیاد شده بود، به نام فرزند ارشدش مهندس احمد مصدق (که در سال ۱۳۶۴ درگذشت)، احمدآباد نام نهاد. دکتر مصدق در همان زمان حیات، املاکش را میان فرزندانش تقسیم کرد. او سهم‌الارث دختران و پسران خود را به صورت مساوی قرار داد. در دوران اصلاحات ارضی، این املاک توسط فرزندان مصدق به وزارت کشاورزی فروخته شد و ۲۰ هکتار باقیمانده از آن نیز پس از انقلاب توسط مهندس احمد مصدق میان روستايیان تقسیم شد.
از اقامت تا تبعید
قلعه احمدآباد در دو دوره زمانی طولانی اقامتگاه دکتر محمد مصدق بوده است. مصدق در دوران اوج‌گیری دیکتاتوری رضاشاه چنانکه خود می‌گوید برای در امان ماندن از گزند رضاشاه، عمده زمان خود در سال‌های ۱۳۰۶ تا ۱۳۱۹ را در احمدآباد سپری کرد و بسیار کم به شهر رفت‌وآمد می‌کرد. در شهر نیز از هرگونه سخن سیاسی پرهیز داشت. او درخصوص دوران اول اقامت در احمدآباد به دیدارش با مشیرالدوله از رجال قاجاری اشاره می‌کند و متذکر می‌شود که در جواب انتقادات نخست‌وزیر سابق از دولت رضاشاه گفته است که چون ما در مخالفت با دولت مشتهريم بهتر است سخنی نگوییم تا نتیجه معلوم شود. به‌اين ترتیب مصدق که در کابینه مشیرالدوله هم‌طراز رضاخان و وزیر خارجه بود، دوران دیکتاتوری رضاشاه را در انزوا گذراند. با این حال در پنجم تیر ۱۳۱۹ مصدق به دستور رضاشاه بازداشت و به بیرجند تبعید شد. او در بیرجند در زندان انفرادی زندانی شد. در همین ایام ارنست پرون همکلاسی ولیعهد محمدرضا پهلوی به دلیل بیماری در بیمارستان نجمیه تهران که متعلق به مادر دکتر مصدق بود بستری شد و دکتر غلامحسین مصدق به ازای حق‌المعالجه، رهایی پدر از تبعید خراسان را از نزدیک‌ترین دوست وليعهد خواستار شد. ولیعهد خواسته دوست نزدیکش را اجابت کرد و شفاعت مصدق را از رضاشاه گرفت. رضاشاه در خصوص مصدق تاکید کرد كه به احمدآباد برود و در آنجا هم بمیرد. محمدرضا پهلوی در کتاب «ماموریت برای وطنم» در این خصوص، از درخواست شفاعت دکتر مصدق نزد پدرش ابراز تاسف می‌کند و می‌گوید :«در اثر شفاعت من بسیاری از زندانیان سیاسی آزاد شدند، شاید جای افسوس باشد ولی یکی از این افراد دکتر مصدق بود که بعد در دوره زمامداری خود چیزی نمانده بود سلسله‌ای را که پدرم بنیان نهاده بود، براندازد. پدرم، مصدق را به دلیل همکاری با یک دولت خارجی توقیف و به یک منطقه بد آب وهوا تبعید کرد، او پیر و علیل بود و به احتمال زیاد از این تبعید زنده باز نمی‌گشت ولی من از او شفاعت کردم و او چند ماه بعد آزاد شد».
به این ترتیب مصدق تحت‌الحفظ به قلعه احمدآباد بازگردانده شد تا چنانکه رضاشاه خواسته بود در این محل بمیرد. اما چرخ روزگار به گونه‌ای دیگر رقم خورد و در شهریور ۱۳۲۰ نیروهای متفقین شاه دیکتاتور را از سلطنت برانداختند و با سقوط دیکتاتور ماموران شهربانی، مصدق را در قلعه احمد آباد به حال خود رها نهادند. او به تهران بازگشت و در انتخابات مجلس چهاردهم به عنوان نماینده مردم تهران به مجلس راه یافت.
تبعید دوم
مصدق پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و پایان حبس انفرادی نیز دوباره توسط شاه به احمدآباد تبعید شد؛ این تبعید دیگر خودخواسته نبود و ماموران دولتی تمامی ارتباطات مصدق را کنترل می‌کردند. احمدآباد در طول ۱۰ سال از ۳۵ تا ۴۵ میزبان و به واقع زندان مصدق بود .مصدق سرانجام در اسفند ۱۳۴۵ درگذشت. او در وصیتنامه‌اش خواسته بود که در گورستان ابن‌بابویه در تهران، در کنار مزار کسانی که در تیر ۱۳۳۱ از حکومت او دفاع کرده و کشته شده بودند، دفن شود. محمدرضاشاه از ترس آنکه مزار مصدق مرکز تجمع مخالفان شود، این اجازه را نداد و گفت :«زنده یا مرده در احمدآباد». خویشاوندان مصدق تصمیم گرفتند موقتا جسد او را در احمدآباد دفن کنند. مصدق از آن‌ها خواسته بود که مراسمی برپا نشود. حتی سنگ قبر هم نمی‌خواست. تقاضایش اجابت شد و او در کف یکی از اتاق‌های محل اقامتش به خاک سپرده شد.
احمدآباد پس از انقلاب
آرامگاه مصدق در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی محل رجوع بسیاری از آزادی‌خواهان و هواداران او شد. به طوری که در فضای به وجود آمده در سال ۵۶ پس از سال‌ها، مراسم ۱۴ اسفند سالروز درگذشت دکتر مصدق در احمدآباد برگزار شد و یک سال بعد کمتر از یک ماه پس از سقوط رژیم پهلوی، احمدآباد محل اجتماع هزاران انسانی شد که در آغاز راه جدیدی برای رسیدن به دموکراسی بودند. اولین مراسم سالگرد مصدق در احمدآباد با حاشیه‌های فراوانی همراه بود و موجب در گرفتن بحث‌هایی میان نیروهای مذهبی و نیروهای ملی‌گرا در ماه‌های اولیه پیروزی انقلاب شد. آیت ا... محمود طالقانی در این روز با حضور بر مزار دکتر مصدق به تجلیل از او و راه او پرداخته و سخنان مهمی را ایراد کرد.
در همین سخنرانی بود که طالقانی با تلاش برای انحلال ارتش مخالفت کرد و آن را به ضرر انقلاب دانست. در سال ۷۳ خانواده دکتر مصدق برای حفاظت و مرمت قلعه احمد آباد هیات امنایی متشکل از نیروهای برجسته ملی‌گرا تشکیل دادند. قلعه احمدآباد در سال ۷۹ نیز توسط سازمان میراث فرهنگی ثبت شد و رسیدگی به تعمیرات آن بر عهده این سازمان قرار گرفت.
احمدآباد همه ساله و بعد از پیروزی انقلاب در سالروز درگذشت مصدق میزبان خیل عظیم مشتاقان او بود. اما در اواخر دهه 80 دیگر اجازه برگزاری مراسم سالگرد دکتر مصدق در این قلعه داده نشد.
پاسخ به شاه از حصر
هنگامی که محمدرضاشاه در دوران قدرت خود، کتاب «ماموریت برای وطنم» را نوشته و به صورت پاورقی در روزنامه اطلاعات منتشر می‌کرد، در جای جای این کتاب تلاش داشت تا خدمات نخست‌وزیری محمد مصدق را خیانت جلوه بدهد. او در موارد مختلف مصدق را همدست توده‌ای‌ها، منفی‌باف و غرض‌ورز معرفی کرده و او را متهم به تلاش برای براندازی سلطنت کرد. شاه حتی ملی شدن نفت را نیز به خود منتسب می‌کرد. در این دوران محمد مصدق که در تبعید خود در احمدآباد به سختی روزگار می‌گذراند، تریبونی برای دفاع از خود و بیان حقایق نداشت.
او تصمیم گرفت پاسخ این ادعاها را به شکلی مودبانه نوشته و به فرزندانش بسپارد تا در موقع مقتضی منتشر شود. پاسخ مصدق به ادعاهای شاه زمانی منتشر شد که هیچ کدام از این دو زنده نبودند، مصدق ۲۰ سال قبل‌تر در احمدآباد و در بند شاه در گذشته بود و شاه نیز پس از پیروزی انقلاب در غربت و تبعید در مصر از دنیا رفت. مصدق در جواب سخنان شاه که ۲۸ مرداد را قیام مردم بر اساس مشیت الهی می‌دانست،۲۸ مرداد را کودتایی علیه دولت قانونی خود دانست که به کمک صدها هزار دلار سرازیر شده از سوی دولت‌های استعماری به ایران و با همراهی معدودی از افسران بی‌ایمان انجام شده است. کودتایی که به زعم مصدق طرح و نقشه آن از سوی آمریکا و انگلیس و در جلسه‌ای در پای کوه آلپ ریخته شده بود. در جایی که شاه در کتاب خود می‌نویسد :«اعتقاد من این است که سرنگون کردن دستگاه مصدق کار مردم عادی کشور من بود که در دل‌شان بارقه مشیت یزدانی می‌درخشید»، مصدق چنین پاسخ می‌دهد: «بارقه مشیت یزدانی در دل آیزنهاور ريیس جمهور آمریکا درخشید که تصویب کرد آزادی یک ملتی را با ۴۰ درصد از سهام کنسرسیوم مبادله کنند و برای اجرای این طرح ۳۹۰ هزاردلار میان علمای فاسد و امرا و افسران بی‌ایمان تقسیم شد و به هر یک از مردم عادی! کشور مورد توجه شاهنشاه هم از این اعتبار مبلغ ناچیزی رسید که همه یکدل و یک‌زبان به غارت خانه من پرداختند!» اما مصدق در جوابیات خود با صراحت سخن بیشتری به رضاشاه حمله می‌کند؛ او در جواب اتهام پایین کشیده شدن مجسمه رضاشاه در حوادث ۲۵ تا ۲۸ مرداد ضمن اینکه مخالفت خود با این حرکت را اعلام می‌دارد، تصریح می‌کند که رضاشاه فردی بود که صدهاهزار هکتار زمین و ملک را به زور از صاحبان‌شان تصاحب کرده و قانون اساسی مشروطه را نادیده گرفته بود. مصدق در همین کتاب مهم‌ترین گناه خود را نیز این می‌داند که در دوران نخست‌وزیری او شاه مطابق با قانون اساسی مشروطه سلطنت کرده است و نه حکومت. او مهم‌ترین گناه دکتر حسین فاطمی را نیز که پس از ۲۸ مرداد اعدام شد، پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت می‌داند.
خاطرات و تالمات مصدق
مهم‌ترین کار دکتر محمد مصدق در طول حبس انفرادی و همچنین در سال‌های طولانی تبعید اجباری در روستای احمدآباد، نگارش دو جلد کتاب خاطرات بود. مصدق کتاب اول را «شرح مختصری از زندگانی و خاطراتم» نام نهاد. او در این کتاب سرگذشت دوران جوانی و روزگار تحصیل و سپس تصدی چند مقام دولتی را بازگو کرده و در آن کوشیده است حوادث مهم زندگی خویش را تا پایان تصدی خویش بر پست وزارت خارجه در سال ۱۳۰۲ بنویسد. اما کتاب دوم «مختصری از تاریخ ملی شدن صنعت نفت در ایران» نام دارد و از سه بخش تشکیل شده است. بخش اول مشروحی است از چگونگی پذیرش پست نخست‌وزیری از سوی مصدق در سال ۱۳۳۰، بخش دوم لایحه‌ای است که دکتر مصدق برای دفاع از خود در ۹۰ صفحه متن و ۵۵ صفحه ضمیمه به دیوان عالی کشور تقدیم کرده بود اما به این لایحه از سوی دیوان رسیدگی نشد. بخش سوم که «عرض جواب به فرمایشات اعليحضرت» نام دارد، عبارت است از پاسخ مصدق به آن بخش‌هایی از کتاب «ماموریت برای وطنم» نوشته محمدرضا پهلوی که در آن به نوعی از مصدق ذکر شده است. مصدق نوشته‌های فوق را در طول دوران تبعید و در سه نسخه تهیه کرده بود. یک نسخه را نزد خود نگاه داشته بود و دو نسخه از آن را که به صورت ورق کپی بود به پسرانش «دکترغلامحسین و مهندس احمد» سپرده بود. مصدق در نامه‌ای در دی ۱۳۴۰ و پنج‌سال پیش از مرگش در خصوص این نوشته‌ها به فرزندانش می‌نویسد :«یک واحد از یادداشت‌های خود را به شرح ذیل به شما می‌سپارم که در یکی از بانک‌های سوئیس بگذارید تا چنانچه نسخه دیگر آن که جزو نوشته‌هایم است به واسطه غارت یا حریق خانه در احمدآباد از میان برود و موانعی هم برای طبع نباشد... به طبع برسانید». با این حال پس از پیروزی انقلاب، که امکان انتشار کتب مربوط به مصدق دوباره آزاد شد نیز تا هفت سال این دو کتاب منتشر نشد اگرچه شایعه وجود اوراقی به نوشته دکتر مصدق در بانک‌های سوئیس در محافل وجود داشت. این دو کتاب سرانجام در سال ۱۳۶۴ شمسی توسط دکتر غلامحسین مصدق و به کوشش ایرج افشار در کتابی با عنوان «خاطرات و تالمات» در تهران منتشر شد و به این ترتیب پس از گذشت نزدیک به ۲۰ سال از مرگ مصدق یادداشت‌های او منتشر شد. یادداشت‌هایی که حاوی نظرات جالب مصدق در خصوص مسائلی چون ملی شدن نفت، رضاشاه، محمدرضا پهلوی، دولت انگلستان و شرکت نفت انگلیس، کودتای ۲۸مرداد و زمینه‌های بروز آن بود.