به مناسبت تولد 78 سالگی

همه بر سر زبانند
و تو در میان جانی
گروه فرهنگ- دو سال و چند ماه از روزی که محمدرضا شجریان، استاد آواز ایرانی در مقابل دوربین از بیماری سمجش صحبت کرد می‌گذرد. دو سال و چند ماه است که طرفداران او نتوانستند یک دل سیر تصویر یا خبری خوش از او بشنوند. سرطان شجریان را خانه‌نشین کرد و طرفدارانش را بهت‌زده.
او حالا هفتاد و هشت ساله است. اول مهر یادآور تولد صدایی است که جزیی از حافظه شنیداری مردم ایران شده است. نوایی که پنجاه سال در خانه ایرانی‌ها پیچید و همراه غم‌ها و شادی‌هایشان شد. همراه انقلاب، جنگ، سرخوردگی‌ها، پیروزی‌ها و گاهی هم خون دل خوردن‌ها و سکوت و سکوت.


شجریان سال‌ها در کشورش ممنوع‌الکار بود. نتوانست برای طرفدارانش کنسرت دهد. بعد از حوادث تلخ سال 1388، او هم قربانی سیاست شد. مانند بسیاری از هموطنانش. اما سیاسیون هنر را برای پیروزی می‌خواهند و وقتی کارشان تمام شد همه چیز فراموش می‌شود. او خانه‌نشین بود و از نامش سوءاستفاده می‌کردند و در مناظرات انتخاباتی بارها از او نام بردند اما در میدان عمل ممنوعیت بر ممنوعیتش اضافه کردند.
شجریان سال‌های منتهی به بیماری را در فراغ طرفدارانش گذراند و طرفدارانش نیز در فراغ صدایی که دوستش می‌داشتند.
برای دل مردم می‌خوانم
موسیقی در ایران مخالفان بسیاری دارد. افرادی که خون به دل اهالی این هنر و طرفدارانش کرده‌اند. در این سال‌ها محمدرضا شجریان بارها و بارها از ماهیت موسیقی و آنچه روی صحنه اجرا می‌شود طرفداری کرده است. او تا وقتی می‌توانست از موسیقی دفاع کرد و حالا و در زمان خانه‌نشینی هم آوای آوازش محکم‌ترین دفاع است. او در مورد ماهیت هنر موسیقی در مصاحبه‌ای گفته است:
«موسیقی آوای هستی هست و هستی، خانه خاطرات ماست، همان‌طور که خاطرات انسانی و هستی ما ارزش می‌دهد، مثل موسیقی، مثل ماه و خورشید. همچنان که فروغ و تابش خورشید، روشنایی‌بخش و گرمی کارگاه هستی است. این هر دو (یعنی آواز و خاطره) با هم آفریده شده‌اند. از اول تا به ابد خواهند بود.
آواز در فرهنگ ایران بیانی دیگر از مفاهیم سودای دل عارفان و شاعران است و تاکید من همیشه بر این بوده است که شور امید جامعه ایران همانا غنای آواز است که زندگی‌بخش شعر است. هنرمند اگر در قاب و قالب احزاب و گروه‌ها قرار ‌گیرد به ‌اندازه همان قاب کوچک می‌شود. هنر خیلی وسیع‌تر از این حرف‌هاست. هنر مثل خورشید به دوست و دشمن باید یکسان بتابد. من وقتی که آواز می‌خوانم کاری ندارم مخاطبان من دیدگاه‌شان یا زبان‌شان چیست.اگر از صدای من و شعری که می‌خوانم لذت می‌برند می‌گویم فقط موسیقی را خوب گوش کن زیرا دیدگاه شنونده من به خودش ربط دارد. این راهی است که من دارم می‌روم. هرگز موسیقی‌ام را در خط یک حزب خاص قرار نداده‌ام. من در وهله اول برای مردمان سرزمین خودم که به زبان فارسی صحبت می‌کنند و این موسیقی را خوب می‌فهمند کار می‌کنم و بعد هم برای دیگران که اگر موسیقی زبان بین‌الملل است و آن را می‌فهمند شاهراه من اینجاست.
من به عنوان کسی که در این جامعه زندگی می‌کنم، برای دل مردمم می‌خوانم. وقتی مردم دردی دارند من باید از درد دل آنها بگویم. و الا چه چیزی دارم بگویم؟ من باید مطابق دل شنونده‌ام کاری انجام دهم. اگر شنونده من خوشحال است من هم خوشحالم و موسیقی شاد ارائه می‌کنم. اگر ناراحت است مطابق حال او کار ارائه می‌دهم. من کار اجتماعی انجام می‌دهم کار سیاسی نمی‌کنم. کار من اجتماعی است و از درد اجتماع می‌گویم. گاهی به خود اجتماع باید تذکر بدهیم و بگوییم اشتباه می‌کنید.و گاهی دولت دارد در مورد مردم اشتباه می‌کند ما می‌گوییم که اشتباه نکن و مردم چیز دیگری می‌خواهند. این کار یک تذکر است. مثل یک روحانی که روی منبر دارد تذکری می‌دهد به مردم می‌گوید این کار را نکنید، این کار سیاسی نیست اما اگر مردمی را دور هم جمع کنیم و حزبی تشکیل دهیم؛ وقتی یارگیری می‌کنید و می‌خواهید به قدرتی برسید و یک ایدئولوژی را پیاده کنید این می‌شود کار سیاسی.
من نه یارگیری کردم، نه کنفرانس برای عده‌ای گذاشتم که کاری انجام دهیم. اگر این کارها را می‌کردم می‌شد سیاسی. من کاری هم که می‌کنم برای مردمانی است که با هر اعتقادی که دارند زندگی»
در ظلمت تاریک شب مرغ سحرخوان منی
شجریان مانند بسیاری دیگر از خواننده‌های اسم و رسم‌دار ایرانی کارش را از رادیو آغاز کرده است. شکوفایی صدای شجریان مصادف است با آمدن هوشنگ ابتهاج به رادیو. شاعر گیلانی از زمانی که پایش به رادیو ملی ایران در اوایل دهه پنجاه باز شد، موجی را به راه انداخت که هنوز که هنوز است موسیقی سنتی ایران از آن بهره‌مند است.
سایه جوانگرایی را سرلوحه کارش قرار داد و پای بسیاری از اساتید امروز موسیقی سنتی ایرانی را به رادیو باز کرد. محمد‌رضا شجریان، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، برادران کامکار، شهرام ناشری و‌... همه ثمره همان جریان هستند.
جریانی که در جمعه سیاه و بعد از حادثه خونین میدان ژاله از رادیو استعفا دادند و در زیر‌زمین خانه لطفی سرودهای انقلابی ساختند. ژاله خون شد، برادر غرق خونه و بسیاری دیگر از سرودهای انقلابی آن روزها، ثمره فعالیت همان گروه است. گروهی که بعد از انقلاب نیز چاووش را پایه‌گذاری کرد و مدت‌ها درخشید. هرچند عمر چاووش هم پس از چند سال پایان یافتد و راه‌ها از هم جدا شد. در تمام این سال‌ها، محمدرضا شجریان مردم را انتخاب کرد. او برای مردم خواند و هیچ‌گاه به طرفدارانش پشت نکرد.
آخرین وضعیت بیماری
در این دو سال طرفداران شجریان چشم انتظار خبری از سلامت او بودند. خبری که معمولا در صفحه اینستاگرام همایون شجریان منتشر می‌شد. بازار شایعات نیز داغ بود. پیام‌آوران مرگ هر روز خبر تلخی را برای جذب مخاطب بیشتر پخش می‌کردند و بعد از چند ساعت تکذیبیه‌ها روانه سایت‌های خبری می‌شد‌ اما طبق آنچه همایون شجریان گفته است وضعیت استاد بی تغییر است.
«سال گذشته و به دلیل بیماری که پدر دچارش بودند، مجبور شدند که پرتودرمانی را در ناحیه سر داشته باشند که این باعث می‌شود بافت‌های سالم هم آسیب ببیند. پرتو درمانی ضمن اینکه مریضی را کنترل می‌کند موجب یکسری اشکالات می‌شود. الان نسبت به آن روزهای اول وضعیت ایشان خیلی بهتر شده است.»او در ادامه با اشاره به این که پس از ثابت شدن شرایط جسمی پدرش در مقطعی قرار گرفتند که دو راه بیشتر پیش روی نداشتند در توضیح شرایط گفت: «یا این که ایشان باید با فیزیوتراپی به سمت بهتر شدن شرایط جسمی می‌رفتند یا این که مریضی پیشرفت کند و ایشان را به سمت بدتر شدن پیش ببرد. متاسفانه به سمت بهبود نرفته‌ایم اما در عین حال خوشبختانه الان ۷-۸ ماه است وضعیت بدتر نشده و ما هنوز سر آن دوراهی مانده‌ایم. یعنی وضعیت ایشان نه بدتر شده و نه بهتر.»
همایون شجریان با ابراز نگرانی از این که ممکن است بیماری دوباره فعالیتش را در بدن پدرش آغاز کند، گفت: «بخشی که ما دوست داشتیم با فیزیوتراپی بهتر شود، متاسفانه برای ۷-۸ ماه است که در همان مرحله‌ مانده و ما را مقداری ناامید کرده است اما حضور و وجود ایشان برای ما نعمت است و هنوز ایشان مثل همیشه هوشیاری‌های خاص خودشان را دارند و گاهی اوقات سوالاتی از من می‌کنند که با خودم می‌گویم بابا چطور این‌ها را هنوز به خاطر دارند.»
او در پایان گفت: «آرزو می‌کنیم و امیدواریم ایشان بهتر شوند و مردم هم همواره لطف دارند و دعا می‌کنند.»