روزنامه قانون
1397/06/27
تـرس از كلمه!
ادبیات داستانی امروز ما به نوعی ادبیات خنثی و بی حس و حال بدل شده که اکثر نویسندگان آن نیز محض تفنن یک داستان منتشر می کنند و این گردابی است که ادبیات ما را روز به روز بیشتر در خود فرو می برد!همین سانسورهای مختلف، چیزی از اثر باقی نمی گذارد که یک مترجم غیر ایرانی را ترغیب به ترجمه اثر فارسی به زبان خود کند
ادبیات از سوی دولت چنان که باید و شاید جدی گرفته نمیشود و در دانشگاهها و مدارس ماهم چندان به آن توجهی نمیشود
کسی مثل موراکامی یا نویسنده دست چندمی مانند پائولو کوئیلو از نویسندگان و شاعران کلاسیک ما برداشت می کنند اما خودمان نمیتوانیم از آنان استفاده کنیم
به نظر ميرسد حوزه ادبيات به طور كل از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد به حال خود رها شده است
آثاري كه از زبان فارسي و عمدتا توسط مترجمان ايراني به زبانهاي انگليسي، آلماني يا فرانسوي ترجمه شده است، عموما كتابهاي سفارشي بودهاند كه سعي در تبليغ يك ايدئولوژي خاص داشتهاند
ادبیات فارسی با وجود سابقه درخشانی که دارد همواره با مشکلات و معضلات فراوان برای ارائه خود روبه رو بوده است. اگرچه تاریخ داستاننویسی ما، نسبت به بسیاری از کشورها بسیار کم است اما در تمام این سال ها ثابت کردیم که در حوزه داستاننویسی، بسیار درخشان هستیم. با اینکه کمتر پیش آمده ادبیات داستانی ما از مرزها فراتر رود اما نام تعدادی از نویسندگان ما جهانی شده است اما این تعداد، نسبت به بسیاری از آثاری که در داخل وجود دارد و نام پدیدآورندگان این آثار نهتنها از مرزها فراتر نرفته، بلکه در کشور خودمان هم بسیار محدود شنیده شده، بسیار اندک است.
وقتی از جهانی شدن ادبیات داستانی سخن میگوییم، باب یک بحث مفصل را باز می کنیم که مدتي است در جلسات و رسانههای مختلف و انجمنهای ادبی و... به آن پرداخته شده است اما هرگز جواب مشخصی به این مساله داده نشده است. در یک کلام، آثار ادبیات داستانی ما به زبانهای دیگر ترجمه نمیشود و مترجمان خارجی میلی به انتشار آثار ما در خودشان نمی بینند؛ این در حالی است که وضعیت در کشورهای همسایه ما مانند ارمنستان یا ترکیه، به هیچ وجه اینگونه نیست.
شاید یکی از دلایل این امر را بتوان تکراری بودن سوژه های داستانی و دور شدن از فرهنگ بومی دانست. با نگاهی به کلیت داستان و داستانهای کوتاهی كه از سوی نویسندگان جوان منتشر میشود، می بینیم که تا چه اندازه از فرهنگ بومی خویش فاصله گرفته اند و به یک سیاهی بزرگ چنگ انداخته اند و چون در آن چیزی نمی یابند، ادبیات داستانی امروز ما بدل شده به نوعی ادبیات خنثی و بی حس و حال که اکثر نویسندگان آن نیز، محض تفنن یک داستان منتشر می کنند و این گردابی است که ادبیات ما را روز به روز بیشتر در خود فرو می برد!
چرا ذهن ما خودش را سانسور می کند؟
قباد آذرآیین،نویسنده و منتقد در گفتوگو با روزنامه «قانون» در رابطه با ترجمه نشدن ادبیات فارسی به زبان دیگر، عوامل متعددی را تاثیرگذار دانسته و یکی از آن ها را ادبیات خنثی امروز می داند که با مسائلی مختلفی درگیر است. این نویسنده با اشاره به مساله دامنگیر سانسور میگوید: اثر ما تا به دست خواننده برسد باید از چند مرحله سانسور بگذرد. یک مرحله خودسانسوری است، مرحله بعدی ناشر میخواهد ما خودمان را سانسور کنیم و از آن سمت، سد بزرگ ممیزی را پیش رو داریم که نوشته را از آنچه باید باشد خالی می کند و چیزی کممایه اگر نگوییم بی مایه باقی می ماند؛ یک شیر بی یال و دم. همین سانسورهای مختلف، چیزی از اثر باقی نمی گذارد که یک مترجم غیر ایرانی را ترغیب به ترجمه اثر فارسی به زبان خود کند.
علی خدایی، نویسنده در گفتوگو با روزنامه «قانون»، در رابطه با مساله سانسور بیان می کند:
ما هرگاه از ادبیات داستانی سخن میگوییم، ناخودآگاه به مساله سانسور هم اشاره میکنیم اما اگر بخواهیم بگوییم ما شاهکارهای درخشانی داشتیم که میتوانستند منتشر شوند و در سطح جهانی ترجمه شوند و سانسور اجازه این کار را به ما نداده است، تا حدی خودبزرگ بینی است. فکر می کنم پیش از اینکه به سانسور فکرکنیم، به این بیندیشیم که چرا ذهن ما خودش را سانسور میکند؟ خود من گاهی هنگام نوشتن درنگ میکنم روی یک کلمه، چرا این اتفاق برای من افتاده است؟ ذهن است که این کار را خود به خود میکند. شاید به خاطر همین است که گفته می شود کتاب ها شبیه هم شدهاند. از سوی دیگر باید توجه داشته باشیم مخاطب خوبی که میتواند برای یک کتاب موج ایجاد کند، امروز وجود ندارد.
آذرآیین در بخش بعدی سخنان خود به مساله کپی رایت اشاره کرده و بیان میکند: ما عضو کنوانسیون برن نیستیم و آنچه از نویسندگان خارجی زبان به دست ما میرسد، ترجمه نیست بلکه نوع واضحی از دزدی است و همین مساله لطمه بزرگی به ادبیات ما زده است چرا که با برخورد غیر صادقانه ما با آثار زبان های دیگر، رغبتی برای مترجمان باقی نمی ماند که اثری از زبان فارسی را ترجمه کنند.
خدایی نیز در خصوص مساله ترجمه نشدن آثار ما به زبانهای دیگر بیان میکند: من فکر میکنم داستان کوتاههای خیلی خوبی داریم که چیزی از آنهایی که گلی امامی و مژده دقیقی به عنوان بهترین داستان ها ترجمه می کنند کم ندارند و حتی برخی از آن ها موضوعات تازه ای را مطرح کرده و از تمام المانهایی که میتواند باعث جذابیت داستان شود، برخوردار هستند اما اینکه چرا ترجمه نمیشود را نمیدانم، این یک بحث کهنه است و دهه چهل و پنجاه هم میگفتند چرا آثار ما ترجمه نمیشود. شاید یکی از دلایل این باشد که کتابهای سفارشی در میدان جهانی از ما ارائه شده که نتوانسته مخاطبان غیر ایرانی را به خود جلب کند.
تجربههای زیستی ما محدود است
آذرآیین در ادامه سخنان خود به تهی شدن و از خودبیگانگی نویسندگان جوان می پردازد و میگوید: به نظر می رسد نویسندگان جوان ابا دارند که از فرهنگ خود بنویسند و به نوعی برایشان عار است! شاید احساس میکنند اگر از فرهنگ خود بنویسند، متهم به واپسگرایی میشوند! البته این هم به نوعی برمیگردد به مساله سانسور؛ نویسنده نمیداند چه بنویسد که به کسی برنخورد و نتیجهاش میشود یک کار بیمایه.
علی خدایی اما نظر متفاوتی درباره تهی شدن و خنثی بودن ادبیات امروز دارد. او به تجربههای زیستي اشاره میکند و میگوید: تجربه های زیستی ما که می تواند به صورت داستان، داستان کوتاه یا رمان بیان شوند، خیلی محدود شده است؛ آنقدر محدود که حتی بهترین کتابهای ما به چاپهای چندم هم نمیرسند و هرچاپی با هزار نسخه تیراژ، به سختی منتشر می شود. پس ما تجربههای زیستي کمتر داریم. از طرفی شاید تجربههای زیستي ما شبیه بقیه بوده و به دنبال نگاه خاصی نیستیم؛ وقتی نویسنده های ما زندگی اولشان نوشتن نباشد طبیعی است آثاری که به دست میآید آثار قابل توجهی-در اکثر موارد- نخواهند بود.
شکاف عمیق میان نسل جوان و فرهنگ ایرانی
داستانهای امروز ما، همانطور که اشاره شد، تا حد زیادی به یکنواختی رسیدهاند و شاید یکی از مشخصترین دلایل این باشد که نويسندگان جوان، نسبت به نویسندگان نسل گذشته، مطالعه کمتری دارند و از سوی دیگر، ادبیات از سوی دولت چنان که باید و شاید جدی گرفته نمیشود و در دانشگاهها و مدارس ماهم چندان به آن توجهی نمیشود.
آذرآیین این مساله را یک فاجعه میداند و میگوید: شکافی بین نسل گذشته و امروز به وجود آمده که در حال عمیق تر شدن است؛ کم کم فرد خود را عضوی از جامعه فرهنگی ایرانی نمیداند و سعی می کند با تقلید کورکورانه از آثار غربی، داستان بنویسد. کسی مثل موراکامی یا نویسنده دست چندمی مانند پائولو کوئیلو از نویسندگان و شاعران کلاسیک ما برداشت می کنند اما خودمان نمیتوانیم از آنان استفاده کنیم. بزرگترین مساله، فاصلهای است که بین نسل امروز و فرهنگ دیرین ما وجود دارد و وقتی این فاصله وارد ادبیات میشود، شکاف و معضل موجود، سنگینتر میشود. جوان ما چون پشتوانه فرهنگی را احساس نمیکند و خودش را متعلق به جامعه نمیداند، خیلی زود شروع میکند به انتشار اثر. جایی خواندم جوان20ساله کارگاه داستان نویسی برگزار کرده است! این مساله هم مثل خیلی چیزهای دیگر، جدی گرفته نمیشود. در یک کلام باید گفت که ما با یک فاجعه در سالهای آینده روبه رو میشویم. در این سال ها دست ما بسیار خالی شده است و از تهی بودن دست هایمان عقب نمیمانیم.
او با اشاره به اینکه ادبیات از سوی وزارت فرهنگ جدی گرفته نمیشود، ادامه میدهد: وزارت ارشاد ما از کلمه میترسد! چرا که کلمه ثبت می شود و نمیخواهند این اتفاق بیفتد. این ترس و هراس و نگرانی که از بابت ادبیات داستانی دارند ، از ژانرها و مقولههای دیگر ندارند و تا جای ممکن اختهاش میکنند و ترجیح میدهند محصولاتی بیرون بدهند که به درد کسی نمیخورد.
علی خدایی اما با توجه به اینکه داور جشنوارههای داستان نویسی متعددی بوده است، نویسندگان جوان را خلاق میداند و میگوید: من فکر میکنم داستانهایی که در این مسابقات برگزیده میشوند داستانهای متفاوتی هستند که اتفاقا شورانگیز نوشته میشوند و شوق در آنها وجود دارد. در این داستانها نگاهی وجود دارد که میخواهد جهان را با یک صدا، با یک حرکت یا با ماجرایی که به ظاهر خیلی ساده است، کشف کند. نویسندگان خلاق ما با نویسندگان جوان متفاوت هستند. اینها داستان های دوره خودشان را نقل می کنند.این نویسنده در پایان سخنانش بر خواندن آثار نویسندگان جوان و تشویق آنان تاکید کرده و بیان می کند: بهتر است ابتدا به فکر افزایش مخاطبان فارسی زبان باشیم، بعد میتوانیم درباره ترجمه آثارمان در خارج از کشور هم صحبت کرده و به آن بپردازیم.
حوزه ادبيات به حال خود رها شده است
به نظر ميرسد حوزه ادبيات به طور كل از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد به حال خود رها شده است. در اين سالها تنها شاهد پسرفت ادبيات داستاني، نسبت به سالهاي درخشان آن بودهايم. سليقه مخاطب در اين حوزه به شدت پايين آمده و ناشران براي برون رفت از مشكلات اقتصادي خود ناچار به انتشار كتابهاي زرد هستند، همانطور كه به تازگي ميبينيم ناشران بزرگ ما به انتشار كتابهايي دست ميزنند كه براي مخاطبان ثابت آن تعجب برانگيز است.
در اين شرايط شايد سخن گفتن از جهاني شدن ادبيات داستاني و حتي ترجمه آن به زبانهاي ديگر و حضور اين ادبيات در كشورهاي همسايه هم، مساله غريبي باشد اما رها كردن اين حوزه به حال خود نيز نتيجه خوشايندي نخواهد داشت.
آثاري كه از زبان فارسي و عمدتا توسط مترجمان ايراني به زبانهاي انگليسي، آلماني يا فرانسوي ترجمه شده است، عموما كتابهاي سفارشي بودهاند كه سعي در تبليغ يك ايدئولوژي خاص داشتهاند و همين مساله است كه ادبيات ما در خارج از كشور، چنان كه بايد جدي گرفته نشده است و آنچه از ادبيات داستاني ايران در جهان شناخته ميشود، تنها نويسندگاني مانند صادق هدايت، براهني، چوبك و اين چنين نامهاي بزرگ است، در حالي كه ادبيات داستاني ما تنها به اين نامها ختم نميشوند كه همانها هم به خوبي در جهان معرفي نشدهاند. انتظار ميرود نه تنها وزارت فرهنگ، بلكه تمام كساني كه براي ادبيات داستاني اين مرز و بوم نگران هستند و از عقيم ماندن آن خشنود نخواهند شد، براي برون رفت از اين شرايط و همچنين وضعيت وخيمي كه سال ها بعد به آن دچار خواهيمشد فكري كنند.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
طغيان از دست افولگرايان
موبايل با ارز دولتي در دسترس نيست
اقدام عليه جانبازنماها
گرهگشايي كه خودش گره شد
آنتن دزدي ميسر نشد
بيان مسائل جناحي درمجالس مذهبي سبب تيره شدن دلها ميشود
دوزخ بازنشستگی برای تشنگان خدمت
تـرس از كلمه!
وجود فقر مالی در حوزه کتاب
لزوم جدی گرفتن نشانه ها
دیدارهای ظریف و کری رسمی نبودهاند