تحول خرده‌فرهنگ فتيان در گفت‌وگو با علي سوندرومي: جوانمردان لمپن نيستند

مجيد بيگلر
اين روزها در شبكه‌هاي اجتماعي، شاهد حضور گروهي از به اصطلاح «شاخ»هاي شبكه اجتماعي هستيم كه با شكل و شمايل عجيب و غريب در فضاي مجازي كه خودشان را «خوبان» و «گنده‌لات»هاي اين شهر يا آن محله مي‌خوانند و با ايجاد دارودسته‌ براي يكديگر شاخ و شانه مي‌كشند. پژوهشگران علوم اجتماعي اين افراد و گروه‌ها و رفتارهاي‌شان را به عنوان آسيب و معضل اجتماعي دسته‌بندي مي‌كنند و نهادهاي بازدارنده نيز با آنها به‌شكل ضربتي برخورد مي‌كنند. واقعيت تاريخي اما نشان مي‌دهد كه اين گروه‌هاي اجتماعي كه امروز در حاشيه فرهنگ روزمره براي خود دم و دستگاه مي‌سازند، به خرده‌فرهنگ (subculture) كهني در تاريخ اجتماعي ايران نسب مي‌برند كه ديرزماني در متن مناسبات اجتماعي ما نقشي محوري و انكارناپذير داشت و امروز به واسطه ورود تجدد، به حاشيه رانده شده و دست به بزهكاري مي‌زند. از لوطيان ديروز تا لات‌هاي امروز، تحولاتي اساسي در تاريخ معاصر ايران رخ داده است به گونه‌اي كه با تهي‌شدن اين خرده‌فرهنگ از ارزش‌هاي ديروز، امروز تنها ظاهري پراعوجاج از آن باقي مانده است كه حتي در پوسته نيز شباهتي به نسل‌هاي پيشين ندارد. در گفت‌وگوي حاضر با علي سوندرومي، پيشينه اين خرده‌فرهنگ را در تاريخ ايران وامي‌كاويم و با بررسي ويژگي‌هاي آن، به وضعيت اين گروه در زمان حاضر مي‌پردازيم.
 
خرده فرهنگ لوطيان و عياران، يكي از قديمي‌ترين و با‌سابقه‌ترين خرده‌فرهنگ‌ها در تاريخ و فرهنگ ما است كه رد‌پاي آن را در ميراث فكري خودمان مي‌توانيم سراغ بگيريم. نخست مي‌خواستم توضيحي در مورد كليت اين جريان يا جنبش و ويژگي‌هاي آن ارائه دهيد.


فتيان را در تاريخ ايران مي‌توان به عنوان يك جنبش اجتماعي در نظر گرفت. اين جنبش معمولا زماني كه ارزش‌هاي جامعه از جمع‌گرايي به فردگرايي و از ارزش‌هاي جهانشمول به سمت ارزش‌هاي قشري و غيرمعنوي سوق مي‌يافت و ارزش‌هاي كاركردي به‌سمت ارزش‌هاي هنجاري حركت مي‌كرد، يعني جامعه تقريبا به جامعه‌اي بيمار بدل مي‌شد، شكل مي‌گرفت. به عبارت ديگر در زمانه‌هايي كه ناامني در جامعه رواج مي‌يافت، جنبش‌هاي فتيان و عياران و لوطيان با ارائه سبك جديدي از زندگي و انديشه، به مدد جامعه مي‌آمدند. اين جوانمردان در وهله اول به رفتارهاي معناگرا و باطني گرايش و ثانيا ميل به دستگيري داشتند و از ضعفا و كساني كه دچار مشكل بودند اعم از اقشار ناتوان، سالخوردگان، ضعفا، فقرا، اقليت‌ها و كساني كه به نوعي به آنها اجحاف شده است، حمايت و پشتيباني و به آنها كمك و از ايشان اعاده حق مي‌كردند. ويژگي سوم فتيان اين بود كه انسان‌هاي جسور و دلاوري بودند، يعني نوعي از «شواليه‌گري» را در خلق و خوي ايشان مي‌بينيم، افرادي جسور و اخلاق‌مدار بودند و به فرهنگ پهلواني ما نسب مي‌بردند، براي مثال مي‌توان به خلق و خوي عياران توجه كرد كه مي‌كوشيدند از ظالمان و ستمگران بگيرند و در مقابل آنها ايستادگي مي‌كردند و به مظلومان كمك مي‌كردند. ويژگي چهارمي كه در بسياري از اين عياران و فتيان مي‌توان ديد، عدم دلبستگي به مال دنيا و جاه و مقام است، يعني لوطيان و فتيان معمولا انسان‌هايي وارسته و قانع بودند و ساده‌زيستي را سرمشق زندگي خود قرار مي‌دادند. نمونه سرحدي آنها قلندران هستند كه كساني هستند كه به جيفه دنيا و مال‌ومنال پشت پا مي‌زنند. ناصرخسرو يكي از اين شخصيت‌هاي قلندرمآب در تاريخ ما است كه زندگي دنيوي را رها كرده است. خصلت پنجم افراد اين جنبش، بخشندگي است. فتيان و لوطيان معمولا انسان‌هايي بخشنده بودند و اگر مال و منالي هم كسب مي‌كردند، براي خودشان نگه نمي‌داشتند. پاكدستي و چشم‌پاكي ديگر ويژگي و خصلت فتيان بود. امانتداري و مسووليت‌مداري نيز از خصايل ديگر افراد اين جنبش است. به‌طور‌خلاصه اين جنبش را مي‌توان يك جنبش جامعه‌گرا تلقي كرد كه در زمانه‌هاي انحطاط اجتماعي، به حفظ ساختار جامعه ياري مي‌رساندند. در طول تاريخ اجتماعي ايران اين جنبش موفقيت‌هاي خيلي‌خوبي هم داشته است. در ساير جوامع و كشورها نيز نمونه‌هايي مشابه فتيان ما را مي‌توان بازشناسي كرد، براي مثال خرده‌فرهنگ فتيان ما را مي‌توان با خرده‌فرهنگ سامورايي‌ها در ژاپن مقايسه كرد. سامورايي‌ها نيز شبيه فتيان در مواجهه با وضعيت ناگوار به ياري جا معه مي‌آمدند. يك مثال بارز از اين فتيان در تاريخ فرهنگي ما پورياي ولي است كه در او خصايل و ويژگي‌هاي مذكور را مي‌توان يافت، يعني چنان كه گفته‌اند، فردي بود كه «منيت» يا «انانيت» نداشت و از حيث جايگاه اجتماعي دنبال خودنمايي نبود. تا به امروز نيز نمونه‌هايي از اين افراد هستند. براي مثال در ايام جنگ شاهد ظهور و بروز اين فرهنگ در ميان اقشاري از مردم بوديم.
رابطه اين خرده‌فرهنگ با حاكميت سياسي چگونه بود؟ نمونه اساطيري پهلوانان ايراني رستم‌دستان است كه شاهديم رابطه‌اي توام با مهر و كين نسبت به حاكمان دوران خود دارد كه در اين زمينه مطالب بسياري نوشته و گفته شده است يا در مورد پورياي‌ولي همواره چنين بازنمايي مي‌شود كه رابطه‌اي سلبي با حاكمان داشت و در دو‌گانه دولت- جامعه، طرف جامعه را مي‌گرفت و جلوي اجحاف و ستمگري قدرت‌ها ايستادگي مي‌كرد.
لوطيان و فتيان انسان‌هايي بودند كه معمولا درمقابل قدرت ايستادگي مي‌كردند، اما از سوي ديگر جامعه‌گرا بودند و به حفظ كليت اجتماع، اهميت مي‌دادند. به همين دليل اگر جنگي مي‌شد يا جامعه مورد تهاجم گروه‌هاي خارجي قرار مي‌گرفت، به‌عنوان يك نيروي مدافع و پا به ركاب در صحنه حاضر مي‌شدند و مقابل مهاجمان مي‌ايستادند. با بهره‌گيري از تعابير امروزي نيز بايد گفت كه الگوي مبارزه و جنگ آنها نيز كاملا چريكي است. يعني كاملا قهرمانانه و فردمحورانه بر اساس سنت‌هاي پهلواني به مبارزه مي‌پرداختند و از آنجا كه انسان‌هاي زورمندي بودند و جسارت بالايي داشتند، بيشترين آسيب را به هجمه دشمن وارد مي‌كردند. اغلب نيز موفق بودند. به‌همين دليل عموما در ساختار حكومتي جايگاه ويژه‌اي داشتند، يعني نظام سياسي آنها را به عنوان افراد ذي‌نفوذ در ساختار اجتماعي تحت نظر مي‌گرفت و از آنها حمايت مي‌كرد. البته در عين حال قدرت سياسي حاكم از سوي اين گروه احساس خطر نيز مي‌كرد و همواره مي‌كوشيد آنها را نظارت و كنترل كند. در برخي موارد نيز شاهديم كه برخي فتيان خودشان به جايگاه قدرت سياسي مي‌رسيدند، مثلا ناصر (الناصر لدين‌الله) سي و چهارمين خليفه عباسي در سده‌هاي ششم و هفتم قمري خود از دسته‌هاي فتيان بود يا نمونه بارزتر آن سلسله صفويان هستند كه از درون همين جنبش‌هاي فتيان بيرون آمدند و شكل گرفتند. بنابراين همواره نوعي داد و ستد ميان قدرت سياسي حاكم و دسته‌هاي فتيان و لوطيان وجود داشته است، اما اين رابطه همواره شكننده بوده است. وقتي نظام سياسي به سمت ظلم و تماميت‌خواهي و اخلال در نظم و نظام اجتماعي سوق مي‌يافت، جنبش‌هاي فتيان قد علم كرده و ايستادگي و از كليت جامعه حمايت مي‌كردند.
به جنبه‌هاي مثبت جنبش‌هاي فتيان و لوطيان اشاره كرديد. معمولا آنچه در خاطره‌ها از گذشته به ياد مي‌ماند، جنبه اثباتي و وجه ايجابي است. آيا اين گروه و قشر جنبه‌هاي منفي‌اي نيز داشتند؟ مثلا شنيده شده كه بعضا باجگيري مي‌كردند يا به مردم زور مي‌گفتند و كس هم جرات نمي‌كرد، جلوي آنها بايستد يا به واسطه ارتباطي كه با حاكمان داشتند، مورد بهره‌برداري قرار مي‌گرفتند.
هر جنبش اجتماعي از چهار گروه يا چهار دسته افراد تشكيل مي‌شود. عده‌اي كه حدود 5 تا 10 درصد افراد آن جنبش را تشكيل مي‌دهند، هسته اوليه شكل‌دهنده جنبش هستند كه معمولا افرادي تاثيرگذار و ذي‌نفوذ و قدرتمند هستند. در مورد جنبش فتيان نيز تعداد اين افراد زياد نيست. دسته دوم پيروان گروه اول هستند كه بدنه اصلي جنبش هستند. دسته سوم افرادي هستند كه بعدا به آن جنبش اضافه شده‌اند. وقتي يك جنبش تاثيرگذار باشد، خواه ناخواه عده‌اي به آنها اضافه مي‌شوند. حافظ چه خوب در وصف اين گروه مي‌گويد: نه هر كه طرف كله كج نهاد و تند نشست/ كلاه داري و آيين سروري داند/هزار نكته باريكتر ز مو اين جاست/ نه هر كه سر بتراشد قلندري داند. اين عده كساني بودند كه با ديدن غالب شدن ارزش‌ها و هنجارهاي قلندران صرفا ادا و اطوار آنها را تقليد مي‌كردند و كاري به محتواي تفكر آن جنبش ندارند. اين را در غرب در زمينه جنبش‌هايي مثل پانك‌ها و رپ‌ها نيز مي‌بينيم كه ابتدا يك جنبش اجتماعي بودند اما بعدا محتواي‌شان از بين مي‌رود و تنها فرم و صورتش مي‌ماند و وقتي به جامعه‌اي مثل ما مي‌آيد كه تنها ديگر فقط فرم آنها باقي مي‌ماند و اصلا معلوم نيست از كجا آمده است. اما دسته چهارمي هم همراه يك جنبش پديد مي‌آيند كه سوءاستفاده‌چي‌ها هستند يعني از اسم و نفوذ آن جنبش استفاده مي‌كنند، اما در اصل به دنبال منافع خودشان هستند. اين هم در همه جنبش‌ها هست. اما واقعيت آن است كه فلسفه اصلي جنبش را بايد در افراد پايه جنبش ديد. نظام‌هاي سياسي نيز طبيعي است كه در مقابل يك جنبش اجتماعي قوي يا به دنبال حذف آن است يا مي‌كوشد با تقويت گروه سوءاستفاده‌چي‎ها آن را تضعيف كند و از آنها استفاده ابزاري كند. بنابراين شاهديم كه در دوره‌هايي گروه‌هاي لوطيان و فتيان با انگيزه‌هاي درست شكل گرفتند، اما بعدا مورد استفاده اصحاب قدرت قرار گرفتند يا برخي سوءاستفاده‎چيان تلاش كردند از اين سرمايه اجتماعي به نفع خود سوءاستفاده كنند. به هر حال جنبش اجتماعي لوطيان و فتيان و عياران در تاريخ ما سابقه‌اي كهن دارد و هر‌جا كه به ارزش‌هاي آن توجه شده، به سمت رشد و شكوفايي سوق پيدا كرده است و به عنوان موتور محركه ارزش‌هاي اصيل مورد استفاده قرار گرفته است.
با مواجهه ايرانيان با تجدد و فرهنگ جديد غربي، به نظر مي‌رسد كه ساختار جامعه به‌نحوي تغيير مي‌كند كه اين گروه يا جنبش اجتماعي كاركرد پيشين خود را از دست مي‌دهد. براي مثال با تاسيس نظميه و ايجاد نهادهاي انتظامي، ديگر اين خرده‌فرهنگ كارويژه پيشين خود مبني بر حفظ امنيت محلات را از دست داده است. در نتيجه اين امر، اين گروه اجتماعي به‌تدريج به سمت لمپنيسم سوق پيدا مي‌كند و به يك آسيب اجتماعي بدل مي‌شود.
لمپن‌ها ممكن است بخشي از اين گروه اجتماعي باشند يا افراد سوءاستفاده‌چي باشند كه از اين جنبش بهره مي‌گيرند. لمپن‌ها افرادي قشري و سطحي‌نگر هستند و رفتارهاي‌شان كاملا هنجاري است. در دنياي جديد، وقتي دولت‌هاي مقتدر كشوري تاسيس مي‌شوند، ساختارهاي اجتماعي دگرگون مي‌شوند. اما واقعيت اين است كه در جامعه ما دولت از برساختن نهاد به معناي واقعي ناتوان است و باز شاهد نوعي فردگرايي هستيم، يعني حتي در نهادهايي هم كه شكل مي‌گيرند، باز اين افراد هستند كه جلوه دارند. اما به هر حال با شكل‌گيري دولت‌هاي جديد و نظام جديد سياسي، خرده‌فرهنگ فتيان به حاشيه رانده مي‌شوند. در جامعه ما همچنين يك جنبش فكري و اجتماعي چپ‌گرا نيز پديد مي‌آيد كه هدفش دفاع از كارگران و محرومين است و به تعبيري سند حمايت از محرومين را به نام خودش ثبت مي‌كند و هر‌كس را كه با آن همراه نيست به لحاظ شخصيتي ترور مي‌كند. بنابراين همراه با دولت‌هاي شبه‌مدرني كه در ايران شكل گرفت، نگاه انتقادي افسارگسيخته چپ نيز بود كه ساير جنبش‌هاي اجتماعي غير از جنبش چپ را مرعوب و منكوب كرد. اين امر آسيب زيادي به ارزش‌هاي سنتي زد و ساير جنبش‌هاي اجتماعي را مشروعيت‌زدايي كرد. يكي از اين آسيب‌ها ضربه زدن به آن نگاه پهلواني حمايتگر از محرومين بود كه توسط روشنفكران به حاشيه رانده شد يا مورد طعن و تحقير قرار گرفت. يعني مثلا فتيان و لوطيان و پهلوانان را به عنوان كسي كه چيزي نمي‌داند، تحقير كردند. البته مي‌گفتند كه در نهايت مي‌توان از آنها استفاده ابزاري كرد. اين روند با انقلاب و اتفاقاتي كه در آن افتاد، تا‌حدودي از ميان رفت. ما در دوران جنگ شاهد بوديم كه بار ديگر اين جنبش شكل و جو جوانمردي دوباره قوت گرفت. نمونه‌هاي آن را زياد داريم، در دوران جنگ جوانمرداني پا به عرصه گذاشتند كه جامعه‌گرا بودند و به ارزش‌هاي متعالي و كاركردي و جمعي توجه داشتند. اما بعد از جنگ دوباره اين روحيه لوطي‌گري به حاشيه رفت و بار ديگر اين خرده‌فرهنگ، به حاشيه رانده شد.
به رابطه ميان خرده‌فرهنگ لوطي‌گري با دولت در دوران پيشامدرن اشاره كرديد. در دوره مدرن نيز شاهد نوعي مناسبت و رابطه ميان اين گروه‌ها با دولت هستيم. براي مثال در دوره پهلوي دوم شاهديم كه در مقاطعي حساس مثل نهضت ملي، دولت با استفاده از اين اقشار تلاش كرد كه مانع از موفقيت نهضت‌ملي شود، درباره نقش سياسي شخصيت‌هاي اين خرده‌فرهنگ مثل شعبان‌جعفري و‌ دارودسته‌اش در كودتاي 28مرداد بسيار شنيده‌ايم و خوانده‌ايم.
در دهه 1320، شاهد تحولات گسترده و پرفرازونشيبي در ايران هستيم. به خصوص بعد از جنگ جهاني دوم و سقوط دولت مقتدر پهلوي اول كه شخصيتي ديكتاتور دارد، شاهد دولتمردان قوي مثل مصدق و قوام و حاكميت ضعيف هستيم و البته ورود به صحنه جدي نيروهاي مذهبي. در اين دوره شاهد شاهي ضعيف و جوان و نخست‌وزيراني قدرتمند هستيم و همچنين ورود جدي نيروي چپ به صحنه. اين تحولات دست به دست هم مي‌دهد و گسست‌هاي اساسي در جامعه پديد مي‌آيد. در دل اين فراز و نشيب‌هاست كه خرده‌فرهنگ لوطيان به‌صورت طبيعي جذب نيروهاي سياسي مي‌شوند، زيرا تفكر واحدي نداشتند. البته برخي كوشيدند با نوشتن فتوت‌نامه‌ها منشور يا دستورالعملي تهيه كنند. اما واقعيت اين است افرادي كه به اين خرده‌فرهنگ تعلق‌خاطر داشتند، پيكره واحدي نداشتند. به همين دليل وقتي اين گسست‌ها پديد آمد، پراكنده شدند و نوعي گيجي پديد آمد. از اين پراكندگي گروه‌هاي سياسي استفاده يا سوءاستفاده كرد. مثلا نيروهاي ملي تا زماني كه وحدت داشتند و با يكديگر ارتباط خوبي داشتند، از اين گروه‌ها به نفع نهضت ملي بهره مي‌گرفتند، اما وقتي آن وحدت ميان دكتر مصدق و بازار از ميان رفت، اين خرده‌فرهنگ به مخالفت دولت مصدق پرداخت و به كودتاچيان پيوست.
در چنين شرايطي افراد اين خرده‌فرهنگ به منبعي براي گروه‌هايي بدل مي‌شوند كه مي‌توانند براي اهداف سياسي، مورد بهره‌برداري قرار بگيرند. اين البته در همه جاي دنيا هست.
بله، درست است. استفاده از آدم‌هايي كه جسور و متهور هستند و علقه‌هاي دنيوي و موقعيتي ندارند، در سازوكارهاي سياسي و اقتصادي، در سراسر دنيا مرسوم است. در ايران نيز از اين گروه‌ها چنين بهره‌برداري‌هايي شده است. البته بايد اين واقعيت را در نظر گرفت كه جنبش اجتماعي و فرهنگي فتيان و جوانمردان، زماني كاركرد مثبت دارند كه وضعيتي با‌ثبات بيابند. در چنين شرايطي از اين ظرفيت‌هاي فرهنگي و اجتماعي مي‌توان به نحو مثبت استفاده كرد. اما اگر بخواهيم از آنها در پروژه‌هاي سياسي كه عمدتا كوتاه‌مدت هستند، استفاده كنيم، عملا به اين پتانسيل آسيب مي‌زنيم و كاري مي‌كنيم كه بر ضد خودش عمل كند. نكته مهم ديگر اينكه در عصر جديد ايران، گروه‌هايي هم داريم كه به معناي واقعي كلمه لمپن هستند، افرادي ساده‌انديش و كوتاه‌فكر كه ربطي به آن جريان سنتي فتيان و جوانمردان ندارند و چنان‌كه در بيان عوام رايج است، لات و جاهل خوانده مي‌شوند. اين افراد صرفا مي‌خواهند از زور بازوي خودشان استفاده كنند، عملا شرب خمر مي‌كنند و به آسيب‌هاي اجتماعي گرايش دارند و مال و ناموس مردم نيز از آنها تامين ندارد. معمولا هم پادوي نيروهاي سياسي واپس‌گرا بوده‌اند. اما بايد اين گروه‌ها و افراد لمپن را از جنبش ريشه‌دار فتيان كه روحيه‌اي معناگرا دارد، متمايز كرد.
در دوران خودمان شاهديم كه هر از گاهي خبر مي‌آيد كه فلان گنده‌لات در شبكه‌هاي اجتماعي با ديگري درگير شده است و اين افراد براي هم شاخ و شانه مي‌كشند. به نظر شما چه برخوردي بايد با اين اقشار بايد صورت بگيرد؟
البته نيروهاي انتظامي و نهادهاي واكنشي جامعه براي برقراري امنيت روش‌هاي خودشان را دارند. اما در واقع جهت دادن اين ظرفيت نيازمند نگاه درازمدت است. نهادهاي دولتي بايد بكوشند در عين حفظ ارزش‌هاي سنتي اين خرده‌فرهنگ، كاري كنند كه اين گروه‌ها مانع نظم اجتماعي نشوند و انرژي خودشان را در مسيرهاي درست مثل مسيرهاي ورزشي يا نظامي يا حمايت از اقشار فرودست هدايت كنند، تا هم به خودشان ضربه نزنند و هم به جامعه آسيبي وارد نكنند. به هر حال اين خرده‌فرهنگ تاريخ كهني دارد و بخشي از ارزش‌هاي سنتي را نمايندگي مي‌كند و بايد كاري كرد كه اين سرمايه اجتماعي حفظ شود.
 
جنبش اجتماعي و فرهنگي فتيان و جوانمردان، زماني كاركرد مثبت دارند كه وضعيتي با‌ثبات بيابند. در چنين شرايطي از اين ظرفيت‌هاي فرهنگي و اجتماعي مي‌توان به نحو مثبت استفاده كرد. اما اگر بخواهيم از آنها در پروژه‌هاي سياسي كه عمدتا كوتاه‌مدت هستند، استفاده كنيم، عملا به اين پتانسيل آسيب مي‌زنيم و كاري مي‌كنيم كه بر ضد خودش عمل كند. نكته مهم ديگر اينكه در عصر جديد ايران، گروه‌هايي هم داريم كه به معناي واقعي كلمه لمپن هستند، افرادي ساده‌انديش و كوتاه‌فكر كه ربطي به آن جريان سنتي فتيان و جوانمردان ندارند.
سایر اخبار این روزنامه