بازخوانی زندگی و قتل ویکتورخارا که 45 سال پیش می‌خواستند صدایش را خاموش کنند عندلیبِ آزادی

علی نامجو‪-‬ «پنج هزار نفر این جاییم/ در این بخش کوچک شهر/ چه دشوار است سرودی سرکردن/ آن‌گاه که وحشت را آواز می‌خوانیم/ وحشت آن‌که من زنده‌ام/ وحشت آن‌که می‌میرم من/ خود را در انبوه این همه دیدن/ و در میان این لحظه‌های بی‌شمار ابدیت/ که در آن سکوت و فریاد هست/ لحظه پایان آوازم رقم می‌خورد».
این چند خط متن ترانه ای از اوست که حکم وصیت‌نامه‌اش را داشت. این ترانه روی تکه‌ای روزنامه نوشته شده بود و یکی از حاضران در استادیوم شیلی که جان سالم به دربرده بود، آن را به دست همسرش رساند. 16 سپتامبر جسد تیرباران شده اش را در خیابان پیدا کردند. آنجا که ابر سیاه و نامبارک سکوت و خفقان، پیکرش را بر سر کشوری پهن می کند و همان جا که هر جنبنده ای جرات انتقاد که نه، با اندیشه سخن گفتن را از دست داده است، از بیم حاکم دیکتاتور شیلی با تمام واژه هایی که در ذهن اهل تفکر حاضرند، هیچ کس نمی گوید آن حرف هایی را که باید بر زبان جاری کند.
آنجا جایی بود دور و نزدیک، مکانی که آزادی به آن راه نداشت. حالا مردِ راه می خواست مسیر هنر؛ هنرمندی که فریاد فروخفته‌ یک ملت تهی شده از آرمان‌خواهی را آواز کند و هنرش با هر درجه ای از ارزش زیبایی شناسانه بشود هنر اجتماعی:
«پرسش من این است


هرگز به فکرتان رسیده که این سرزمین مال ماست
مال کسی است که بخش بزرگی از آن را در اختیار دارد
حصارها را ویران کن
آنها را در هم بکوب
این سرزمین مال ماست»
سال 1973 با وقوع کودتای «پینوشه» بسیاری از انقلابی‌ها از جمله «آلِنده» به قتل رسیدند و عده زیادی راهی زندان شدند. ویکتور را هم در جمع دانشجویان دانشکده فنی دستگیر کردند و به همراه تعداد زیادی از دانشجویان به استادیوم سانتیاگو فرستادند. به آنجا که رسید، رئیس زندان خودش را به کنار ویکتور رساند و پرسید حاضری برای دوستانت گیتار بزنی و سرود بخوانی؟ ویکتور هم گفت: البته که حاضرم‌!‌ رئیس زندان دستور داد گیتارش را برای ویکتور خارا بیاورند. یکی از گروهبان‌ها با خودش تبری آورد و بلافاصله هر دو دستِ ویکتور را شکست. رئیس زندان گفت: خُب، بخوان! چرا معطلی؟ ویکتور خارا هم با همان دستان شکسته که خونریزی شدیدی داشت رو به جمعیت کرد و از آنها خواست در خواندن سرود وحدت همراهی اش کنند. همه پنج هزار نفر این سرود را که ساخته خود ویکتور بود یکصدا خواندند. سپتامبر 1973 در تاریخ شیلی به «سپتامبر سیاه» معروف است چون ویکتور و همراهانش را وحشیانه به رگبار بستند و پیکرشان را در گورهای دسته جمعی ریختند.
او در «لکوئن »، شهر کوچکی در حومه سانتیاگو‌ به دنیا آمده بود‌. پدر و مادرش کشاورز بودند و پدرش در مزارع دیگران، کارگری می کرد. خودش درباره دوران کودکی در یکی از شعرهایش می گوید:
«همانند بسیاری دیگر، من عرق ریختن آموختم
نه فهمیدم که مدرسه چیست و نه دانستم بازی چه معنایی دارد
در سپیده دم آنها مرا از رختخواب بیرون کشیدند
و در کنار پدر با کار بزرگ شدم»
پدرش الکلی بود بنابراین در خانه ای که کمتر آرامش در آن راهی داشت بزرگ شد. مادرش «آماندا» اما زن فرهیخته ای بود و گیتار می نواخت. از همان کودکی به ویکتور نوازندگی گیتار و خوانندگی را آموزش داد و او را بعد از تمام کردن دوره ابتدایی و متوسطه به کلاس های حسابداری فرستاد. پانزده ساله بود که مادرش از دنیا رفت. این حادثه در روحیه اش تاثیرگذار بود و او را از حسابداری به مدرسه علوم مذهبی کشاند. گمان می کرد کارِ کشیش مهم ترین کار دنیاست. دو سال بعد اما نظرش عوض شد و به ارتش رفت. مدتی بعد به شهر مادری اش برگشت و مطالعه روی موسیقی تئاتر و کارگردانی را آغاز کرد. آشنایی با تفکرات سوسیالیستی تاثیر مهمی در افکار و زندگی او به جا گذاشت و هویتی ضد امپریالیستی به موسیقی‌اش داد. سال 1969 اولین آلبوم خارا روانه بازار شد. همان سال حزب کمونیست، سوسیالیست‌ها و بقیه گروه‌های چپ شیلی «جمعیت مردم» را به عنوان ائتلاف تشکیل دادند یک سال بعد سالوادور آلنده به عنوان نامزد این حزب وارد رقابت انتخاباتی شد. بعد از پیروزی «اتحاد مردم» در انتخابات، خارا تا سال ۷۳ به مناطق مختلف کشورش سفر کرد و برای کارگران معدن و کارخانه‌ها، دانشجویان و دانش‌آموزان کارهایش را روی صحنه اجرا کرد. او در این سال ها 4 آلبوم روانه بازار کرده بود. همان دوره بود که کنسرت بزرگ ویکتور خارا در استادیوم شیلیِ شهر سانتیاگو برگزار شد؛ همان استادیومی که «خارا» را به همراه پنج هزار نفر از انقلابیون به رگبار بستند.
سایر اخبار این روزنامه
همدلی کش و قوس های موجود سیاسی در حمایت از روحانی و گلایه‌های برخی اصلاح طلبان از او را با توجه به نظر کارشناسان بازخوانی می‌کند 52 روز تا انتخابات نوامبر آیا حزب دمکرات به چپ چرخیده است؟ برای سالروز درگذشت عبدالحسین زرین کوب، استاد پژوهش‌های ادیبانه پلکان عشق بازخوانی زندگی و قتل ویکتورخارا که 45 سال پیش می‌خواستند صدایش را خاموش کنند عندلیبِ آزادی بازگشت 135 شهید گمنام دفاع مقدس بعد از 30 سال به خانه؛ مفتخریم به روزی که رفتید شرمنده ایم به روزگاری که آمده‌اید سردار سرلشکر جعفری: دقت موشک‌های ایران بسیار بالاست علی‌اکبر گرجی: مجلس خبرگان رهبری صلاحیت نظارت بر دیگر قوا را ندارد «همدلی» با یک تمثیل، ضرورت ایجاد مدرنیزاسیون را در بخش های پایه اقتصاد برای جذب سرمایه بعد از تحریم های تحمیلی ارزیابی کرد همدلی نظرها درباره حضور روحانی در نشست سالانه شورای امنیت سازمان ملل به ریاست ترامپ را بررسی کرد: ولی‌الله شجاع پوریان نیازجامعه امروز به مرام عاشورایی چرا شوروی به 15 کشور تجزیه شد؟ بازگشت 135 شهید گمنام دفاع مقدس بعد از 30 سال به خانه؛ مفتخریم به روزی که رفتید شرمنده ایم به روزگاری که آمده‌اید