چرا امید را نمی‌بینند؟


تمامی این سال‌ها ناخواسته با کشاندن مفاهیم مقدس انسانی به سطح گفتمان‌های سیاسی، آنها را از روح واقعی‌شان تهی کرده‌ایم؛ زمانی عدالت را، زمانی آزادی را، زمانی اصلاح و ساختن را و حالا بیم آن می‌رود امید را. دنبال مقصر نگردیم که همه مقصریم؛ چه هوادار باشیم چه منتقد و چه به تعبیر آیت‌الله هاشمی کله شق سیاسی.
حالا بیم آن می‌رود که با تهی شدن معنای ارزشمندترین مفهوم بشری که‌ بند ناف زندگی‌ به آن بسته‌ است و با خالی کردن تک‌تک مفاهیم انسانی، شهروند ایرانی را در فضایی پر از تردید و تهی از هر بهانه‌ای که بشود بدان چنگ زد رها کنیم. مردمی که امید دارند، چه ندارند و مردمی که امیدی ندارند، چه دارند؟ شق دوم این عبارت همان بلایی است که کله‌شق‌ها به سر ما آوردند. یعنی درست زمانی که امید در جامعه برای فردایی بهتر موج می‌زد، همصدا با دشمنان کشور در شیپور ناامیدی دمیدند و دمیدند و چوب لای چرخ گذاشتند تا به مردم ثابت کنند اشتباه کرده‌اند وقتی دیدند نشد و نگرفت، اردوکشی خیابانی را کلید زدند اما این بار بازی از دست‌شان دررفت. اوضاع که آرام شد دوباره آستین‌ها را بالا زدند و بازار را متشنج کردند. اما آنها نمی‌دانستند «مردم» همان گروه‌هایی نیستند که در محافل بنشینند و بولتن‌های محرمانه بخوانند که تا کجا باید پیش رفت و تا کجا باید نق‌نق کرد و از کجا به بعد باید سر را بالا گرفت و سوت زد. این سوی ماجرا هم کم مقصر نیست؛ همان‌هایی که بارها به زبان‌های مختلف از سوی شخص رئیس‌جمهوری و معاون اول ایشان مورد خطاب بوده‌اند که اگر نمی‌توانید همراهی کنید، بگذارید بروید. همراهی با مردمی که جای خالی امید را در زندگی‌شان احساس کردند و به امید رأی دادند.
امید اعتماد می‌سازد و اعتماد تبدیل به سرمایه اجتماعی می‌شود. یعنی همان موتور محرکی که جامعه را در همه ابعاد و اضلاع پیدا و پنهانش پیش می‌برد. مردمی که به هم اعتماد دارند و به حاکمیت نظم و قانون اعتماد می‌کنند و حاکمیت هم مردم را امین و معتمد خود می‌داند، دیگر نیازی نیست در پیچ‌های تند اقتصادی و افت وخیزهای اجتماعی یکی نصیحت کند و یکی نشنود. امید، اعتماد و سرمایه اجتماعی شاخصه‌های قابل رصد و قابل اندازه‌گیری دارند. آیا اگر مسئولان امروز به مردم بگویند دلارهای‌شان را به بانک بسپارند و سودش را بگیرند، مردم به چنین سیاستی اعتماد خواهند کرد؟ نیازی به پاسخ نیست. همه ما می‌دانیم که مردم ایران این روزها چگونه و با چه معیارهایی عمل می‌کنند. آن هم مردمی که حافظه تاریخی‌اش لبریز از احساس ناامنی است. اما نکته مهم اینکه آیا دولت و تنها دولتی که چند سال است روی کار آمده، مقصر است؟ این ساده‌سازی مسأله، شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت و دامن زدن به ناامیدی با سیاستی عوامگرایانه است. اگر امروز موفق شویم دولت را ناتوان جلوه دهیم، معلوم نیست فردا هم مردم این گونه فکر کنند. آیا آنهایی که نشاط اجتماعی را هدف می‌گیرند و حتی خنده مردم را به حلال و حرام تقسیم می‌کنند، مقصر نیستند؟ آیا آنهایی که از حضور یک دختر جوان در ورزشگاه فریاد وااسفا سرمی‌دهند، مقصر نیستند؟ ما که چنین زخم می‌زنیم چگونه انتظار داریم در محاصره اقتصادی مردم دندان روی جگر بگذارند؟


تئوریسین‌های اجتماعی می‌گویند امید و تصوری که از آن داریم مفهوم تازه‌ای است و با مفاهیمی مثل پیشرفت و توسعه و ساختن جامعه‌ای بهتر گره خورده است. حال به دورهمی‌های ایرانی مراجعه کنید و ببینید چه تصوری از پیشرفت کشور خود دارند. آنها پیشرفت‌های پزشکی و توانایی مهندسان ایرانی را فراموش کرده‌اند و خیلی ساده می‌پرسند ما که نمی‌توانیم پوشک بسازیم، ما که توانایی تولید دان مرغ نداریم، به چه چیز خود می‌بالیم؟ این تصویر چگونه در ذهن ما شکل گرفته؟ وقتی صدا و سیما راضی نمی‌شود از زیرساخت‌هایی که دولت در سواحل مکران به وجود آورده گزارشی تهیه کند، وقتی فلان سایت و فلان خبرگزاری بنزین تولید داخلی را با عنوان بنزین پاتیلی مسخره می‌کنند، چطور چنین تصوری در ذهن ما شکل نگیرد؟
می‌گویند امید مفهومی است که مردم آن را می‌سازند و حکومت‌ها بر امواج آن سوار می‌شوند. نهادها و مسئولین یک حکومت نمی‌توانند امید بسازند اما می‌توانند آن را نابود کنند. حال چراغ دست‌مان بگیریم و بگردیم شاید فهمیده باشیم چرا مردم زمانی امید می‌بندند و چرا زمانی آن را به تاراج رفته می‌بینند.