استاد انتظامی؛ نماد خودآگاهی در هنر

درباره زنده یاد استادعزت ا... انتظامی بسیار گفته و شنیده شده است. او را «عزت» سینمای ایران و «آقای بازیگر»می نامند و فیلم های او سینمای ماندگار ایران است. در همه این ها تردیدی نداريم و نیاز به تکرار هم نیست. در این یادداشت به دو موضوع می پردازم: آقای بازیگر بودن انتظامی و خودآگاهی او به هنر. زنده یاد انتظامی لقب آقای بازیگر را با وجود انتقادهای گاه و بیگاه برخی روزنامه نگاران یا بازیگران همواره نگه داشت و به نوعی به نماد بازیگری ایرانی تبدیل شد. دلیل برخورداری استاد از این لقب آشکار است. عزت ا... انتظامی بازیگری آموخته، با دانش، همواره کتاب به دست و دقیق و حرفه ای و گزیده کار (هنرشناس) بود. یکی از بارزترین نمادهای حرفه‌ای بودن او این است که در بیش از شش دهه کار هنری غیر از بازیگری هیچ کار هنری دیگری نکرد. ممارست در بازیگری و ایستادن بر سر موضع بازیگری و نپرداختن به کارهای دیگر مثل کارگردانی یا نویسندگی یا خوانندگی (که در همه آن ها استعداد داشت؛ بیش از مدعیان کنونی) او را لایق لقب آقای بازیگر می کند. واقعا در ایران کار کردن و بر تنوع طلبی خود مهار زدن کاری سخت و گاه نشدنی است. انتظامی نشان داد که این کار نشدنی را می توان کرد و روسفید ماند. کارنامه انتظامی شلوغ و متنوع نیست. فقط فهرست بازیگری است. این کارنامه با توجه به فرهنگ تنوع‌طلب ایرانی و امکان اندوختن ثروت با پرداختن به کارهای متنوع کارنامه ای شرافتمندانه و پاسدار هنر و فرهنگ است. استاد انتظامی افزون بر حرفه ای بودن و تنها بازیگر بودن سیر هنری و رشد ارزشمندی داشت. از تئاتر شروع کرده بود، در سینما به اوج رسیده بود. بسیاری از هنرمندان این پیشینه را دارند اما آقای بازیگر هنرمند تصادفی نبود. اتفاقی یا از سر شکم سیری یا به سبب آشنایی با کسی یا نهادی هنرمند نشده بود. هنر انتظامی بذری بود که در شرایط مساعد دهه های 20 تا 50 خورشیدی به نهال و درختی تناور تبدیل شد. شاید به این دلیل است که در کارنامه ایشان برگشت به عقب یا توقف دیده نمی شود. بازیگران و همه هنرمندان تصادفی ناگهان شاهکاری می‌آفرینند، مشهور می شوند، جایزه می گیرند و ناگهان به کارهای متوسط روی می آورند و معمولا از صحنه هنر ناپدید می شوند یا حضوری حاشیه ای پیدا می کنند. این ها همه نشانه بی ریشگی در هنر و تصادفی بودن در آن است. بنابراین زنده یاد انتظامی را می‌توان حرفه ای‌ترین بازیگر ایران دانست که شایسته لقب آقای بازیگر است. اما آنچه این لقب را تکمیل می کند و به نوعی محتوای آن را، افزون بر آموختگی، تجربه، دقت و ریشه‌دار بودن، می سازد خودآگاهی انتظامی به هنر بود. همه کمابیش از همکاران استاد انتظامی شنیده ایم که ایشان وقت زیادی را برای خواندن فیلمنامه و تمرین می گذاشت و حساسیت و وسواس زیادی برای ارائه نقش داشت. به عبارت دیگر ایشان که بازیگر توانمند و با تجربه ای بود و می توانست به راحتی جلوی دوربین برود و بازی کند، هیچ گاه به چنین سبک‌سری ها و کارهای دم دستی رضایت نداد و نقش های خود را عمیقا شناخت. انتظامی نقش ها را جامعه شناسی و روان شناسی کرد و در بستری تاریخی قرار داد. این خصلت از کار استاد او را در ردیف بازیگران دانشمندی قرار داد که بازی را وسیله ای برای شناخت و تعمق در هنر و جامعه قرار می دهند نه وسیله ای برای خودنمایی و شهرت یا ثروت. هر بازی انتظامی یک فهم درست و دقیق از انسان ها و شرایط زیست آن هاست. استاد انتظامی با بازی همان کاری را می‌کرد که یک نویسنده بزرگ با رمان می کند، یا یک نقاش بزرگ با طرح و رنگ یا یک موسیقی دان بزرگ با ویولن یا یک دانشمند بزرگ با اعداد و ارقام و نظریه های علمی. بررسی سه گانه انتظامی، ساعدی، مهرجویی بهترین مثال برای توضیح بیشتر و دقیق تر نظریه بالاست. زنده یاد دکتر غلامحسین ساعدی نویسنده بزرگی بود که استعداد عالی نویسندگی را با دانش روانپزشکی در هم آمیخته بود و با کلمه آثاری خلق می کرد که عمق جامعه ایران در دهه‌های 40 و 50 را نشان می داد. استحاله و توده ای شدن انسان ها دو موضوع محوری در آثار ساعدی است که بعدها دانشمندان علم سیاست و جامعه شناسان نیز به آن ها رسیدند و در آثار خود در دهه های 60 و 70 آن ها را تحلیل کردند. استاد داریوش مهرجویی این درک عمیق را در فیلم‌های خود با ابزار هنر سینما به تصویر کشید. جزییات کار مهرجویی اعم از نوشتن فیلمنامه، انتخاب بازیگر، طراحی صحنه و لباس و موسیقی و غیره همه در راستای شناخت و تحلیل این درک عمیق از جامعه بود.به همین دلیل است که سینمای کارگردانانی چون مهرجویی سینمای مولف نامیده می شود. در پس همه ابزارها و جزییات تصویری فکری نهفته است که بینش عمیقی را نمایندگی می کند. اما آنکه در نهایت به این درک ژرف دانشورانه جسمیت می بخشید عزت ا...انتظامی بود. ابزار او جسم و روح خودش بود و آن درک ژرف را با حرکت و گفتار خود نشان می‌داد. بنابراین اگرچه ابزار ساعدی و مهرجویی و انتظامی متفاوت بود اما آن ها هر سه نماد آگاهی ژرف از جامعه زمان خود بودند و هر یک به طریقی این آکاهی را نمایش می‌دادند.
کار زنده یاد استاد انتظامی با خودآگاهی هنری ارزش بسیار بالایی می‌یافت. خودآگاهی محتوا و مظروف هنر او بود، همان طور که تمرین و آموزش و الزامات حرفه‌ای ظرفش. او به دلیل برخورداری از ظرف و مظروف غنی هنری ماندگار شد و تحلیل نقش های خود را به ما سپرد تا از آن ها برای درک شرایط مختلف زندگی اجتماعی بهره ببریم؛ چه زندگی یک روستایی ساده دل، چه زندگی شاه، چه زندگی وکیلی خسته در وسط شهر تهران، چه قصاب خوش پوش فرصت طلب، چه آشپز زشت روی جادوگر و چه گانگستر اسلحه به دست. ای کاش سینما و تئاتر ایران زندگی، سبک و شیوه کار استاد انتظامی را بفهمد و مدون کند و روش کار سینما و تئاتر (دست کم سینما و تئاتر هنرمندانه و دانشورانه) را برآن بنا نهد.