ایرانی هایی سرشار از حس همبستگی و همذات پنداری

کلیپ دوربین ‌مخفی خانواده ‌ای که از پس اجاره بر نیامده و صاحبخانه شان اثاثیه ‌منزل آن ها را کنار خیابان ریخته از لحاظ جامعه شناختی، نکته های پنهان قابل تاملی دارد که کمتر بیننده ای به آن ها توجه می کند. این یک آزمایش اجتماعی است تا ببینیم مردم در چنین شرایطی، چطور همدردی شان را بروز می دهند. قبل از هر چیز و هرچند از طریق اسکن کیوآرکد کنار این مطلب، می توانید این کلیپ را مشاهده کنید، اصل ماجرایش را در ستون سمت راست  بخوانید.
  همدردی مسئولانه با خانه به دوش ها با افزایش قیمت اجاره یا خرید مسکن و به طور کلی تورم فزاینده، عبارت «خانه به دوشی» نیز بیشتر مشاهده می شود. نقل مکان که تحت عنوان اثاث کشی از آن یاد می شود، یکی از پراسترس ترین اتفاقاتی است که برای بسیاری از افراد رخ می دهد. این اتفاق هنگامی که اجاره نشین باشید، هر دو سویش تلخ است زیرا خانه به دوشی تنها به صورت موقت به تاخیر می افتد. برخی از کسانی که به علت داشتن سرمایه اقتصادی بالا، به ارث بردن یا بخت و اقبال نیز موفق به خرید خانه می شوند ممکن است مدت زمانی را اجاره نشین بوده اند. این امر علاوه بر همدردی به علت داشتن تجربه مشترک، همدلی را نیز برای آن ها با کسانی که دچار خانه به دوشی یا اجاره نشینی هستند، امکان پذیر می سازد. برخی از این افراد ممکن است مسئولانه و همدلانه اگر اثاث خانواده ای را در کنار خیابان ببینند در پی حل مشکل برآیند و بسیاری نیز که نمی توانند کمک کنند در درون خویش احساساتی برآمده از تاسف، شرم و ناراحتی را تجربه می کنند.   دسته بندی انواع واکنش های مردم مسکن، حق بدیهی هر خانوار است. بیرون کردن مستاجر به دلیل نداشتن توانایی در پرداخت اجاره چه معوقه باشد و چه بخواهد تمدید شود و او نتواند از پس هزینه اش برآید، واقعه ای تلخ و دردناک است. درد، واقعی ترین واقعیت زندگی بشر است و رنج، خود رنج می آفریند و آدمیزاد با دیدن رنج دیگری به خصوص اگر تجربه زیستن (در این مورد خانه به دوشی و اجاره نشینی) را داشته باشد، متاثر می شود. کسانی که به نیت قطعی کمک به اجاره نشین هایی که از خانه مالک بیرون رانده شده اند، سراغ آن ها می روند یا باید از سرمایه اقتصادی کافی به شکل پول یا دارایی به صورت مکانی که در اختیار آن ها رایگان یا با اجاره ای کم قرار دهند، برخوردار باشند یا از سرمایه های اجتماعی خود استفاده و به آن ها کمک کنند. به طور مثال اگر دوستی دارند که می تواند کمک کند یا از طریق نهاد و سازمانی می توانند به یاری آن ها بشتابند.دو حالت دیگر نیز متصور است. ممکن است قصد کمک داشته باشند اما نتوانند و تنها از روی عواطف انسانی متاثر شوند. حالت آخر این که نه قصد کمک داشته باشند و نه متاثر شوند. این گروه از افراد احتمالا مصداق «سواره از پیاده خبر ندارد» هستند یعنی این حالت و حتی اجاره نشینی را نه تنها تجربه نکرده اند بلکه مسئله را شخصی و نه ساختاری می بینند یعنی معتقدند این اتفاق به علت اشتباه خود آن هاست که رخ داده است و از پس اجاره بر نیامده اند. باید توجه داشت که این مسئله، حداقل در اغلب موارد حاصل از اشتباهی شخصی نیست. خانه به دوشی و آوارگی نتیجه نداشتن تحمل فشارهای اقتصادی زندگی و شتاب فزاینده قیمت اجاره و خرید مسکن است که دستمزدهای کم و غیرواقعی که همگام با آن رشد نمی کند و بیکاری ها و دیگر هزینه های کمرشکن زندگی موانع حل آن هستند.   علمی نبودن تعمیم یک ویژگی ناپسند به همه ایرانی ها در این میان همان طور که در برخی از آزمایش های اجتماعی به شکل دوربین مخفی دیده شده است؛ وجود دارند کسانی که حتی در این شرایط ناگوار اقتصادی قصد کمک دارند. نمی توان از عبارت های تعمیم یافته درباره ایرانیان سخن گفت و بیان کرد که به طور مثال، ایرانی ها خودخواه هستند و تنها به منافع خود فکر می کنند. جملاتی این چنین که جزو کلیشه های رایج و باورهای غلط در جامعه هستند نه تنها نوعی تحقیر ملی و تخریب شخصیتی خود و هموطنان است بلکه باعث می شود میزان اعتماد و همبستگی موجود نیز رو به کاهش گذاشته و به نوعی این کلیشه ها به باور عامه مردم تبدیل شود و سپس ناآگاهانه یا آگاهانه خود افراد به آن دامن زنند یا اعمال خود را با بیان این که «همه این گونه هستند» توجیه کنند. این عقاید هیچ معیار و پشتوانه علمی برخاسته از تحقیق نیز ندارد بلکه دلایل باورهایی این چنین یا مواردی که مشاهده می شود (به طور مثال در زمینه نشان دادن خودخواهی)   خود مجال مفصل تری را می طلبد که خارج از حوصله این مقال است.   افرادی که اسیر فردگرایی نشده اند بنابراین وقتی با کسانی مواجه می شویم که می خواهند به همنوع خود کمک کنند، نباید شگفت زده شویم زیرا بسیاری از آن ها بوده اند ولی دیده نشده اند یا چون وضعیت بد اقتصادی و معیشتی تنها به عده کمی مجال کمک اقتصادی به دیگری را می دهد این موارد ممکن است نادر جلوه کند. هنوز هستند عده ای که به شدت اسیر فردگرایی نشده اند و پیله ای از جنس تنهایی ناپسند به دور خود نکشیده اند و درد را می بینند و حس می کنند چون قبلا آن را چشیده اند یا می دانند چشیدن این نوع درد، چقدر تلخ است یعنی با افراد مبتلا همذات پنداری می کنند. این به دلیل توانایی آن ها در تفکر بین الاذهانی و نزدیک شدن همدلانه به دیگری است. «دیگری» تنها تصویر متفاوتی از «خود» است. این دیگری ممکن است روزی خودم باشم یا در گذشته بوده باشم. همچنین آینه خود من است در گذشته یا آینده ای محتمل. مشاهده در مقام یک هنر به همین معناست یعنی بی تفاوت رد نشدن از روی دردهای اجتماع. اگر دردی در خاطر ما حک می شود و ردی از آن روی قلب ما بنشیند، ما به دنبال منشأ درد یا پادزهر آن می رویم. این نوع عمل یا کنش، اغلب نوعی کنش معطوف به ارزش است که یاری رساندن به دیگری را بدون چشمداشت متقابل مالی می بیند و به خاطر ارزش ها و باورهای خویش یا نوعی معامله با خدا اقدام به این امر می کند یعنی معنوی می اندیشد و سودجویی را پس می زند. هنوز هم مصداق های عینی کسانی که معتقدند «تو نیکی می کن و در دجله انداز / که ایزد در بیابانت دهد باز» یا «بنی آدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند» یافت می شود که علاوه بر غنی بودن ادبیات و تاریخ این سرزمین از موارد مرتبط با همیاری و فداکاری، نشان دهنده مثال هایی نقض از کلیشه های رایج غلط در باره عموم مردم این سرزمین است که صبورانه مشکلات را تحمل می کنند.