آیین رونمایی از آلبوم های جدید جلیل عندلیبی با آه و تاسف از فضایی که موسیقی ایران را در آغوش گرفته، برگزار شد

بهای ایستادگی
همدلی| آیین رونمایی از سه اثر جدید محمد جلیل عندلیبی، صبح دیروز (یکشنبه) در موسسه فرهنگی هنری مکتب تهران برگزار شد. هر چند آخرین اثر آهنگساز نامدار و نوازنده چیره دست سنتور، کمتر از دو سال پیش با صدای سالار عقیلی منتشر شد اما سه آلبومی که روز گذشته رونمایی شدند، حاصل سال ها تلاش محمد جلیل عندلیبی هستند. «صبوحی زدگان»، «تنگ شکر (ساز کن)» و «با قدسیان 4»، سه اثر اخیر محمد جلیل عندلیبی به شمار می روند که با معرفی سه خواننده به نام های رسول شریفی، احمد کامیار و علی اسماعیلی توسط موسسه فرهنگی هنری «ایران مولانا» که مدیریتش را شخص محمد جلیل عندلیبی بر عهده دارد، راهی بازار موسیقی شده است. در این نشست علاوه بر خالق آثار و خوانندگانش، حسین علیشاپور، خواننده آواز ایرانی و پژوهشگر موسیقی، رضا مهدوی، نوازنده سنتور و پژوهشگر موسیقی، علی دهقان، روزنامه نگار و نوازنده گیتار کلاسیک همراه با علی نامجو، مدیر اجرایی موسسه فرهنگی هنری «ایران مولانا» حضور داشتند و به صحبت درباره آثار پرداختند. البته در این میان درد دل محمد جلیل عندلیبی، ملودی پرداز صاحب نام، باز شد و دیگر میهمانان هم از روزگار نامطلوب موسیقی سخن به میان آوردند.
عندلیبی: دلم پُر است
محمد جلیل عندلیبی ابتدا از لحظات دشواری صحبت کرد که در راه تولید آلبوم هایش پشت سر گذاشت. او در این باره گفت: «باید بگویم مراحل تولید هر کدام از این سه آلبوم حداقل 10 سال طول کشید. می پرسید به چه دلیل؟ اولینش به قطع، ستم مضاعفی است که بر هنرمندان رفته. من دلم پُر است. تا به امروز 34 آلبوم از من منتشر شده، از 10 اثر آماده ام هم سه تایش امروز رونمایی شده است. امروز می خواهم از خودم بپرسم: «به چه امید داری کار می کنی؟» می گویند بخشی از ماندگارترین آثار موسیقایی ایران را ساخته ام اما چه فایده؟ چه کسی قدرشان را می داند؟ آنها که در کسوت متولی بودند با موسیقی، خوب تا نکرده اند، مخصوصا صدا و سیما که حقیقتا در حق موسیقی ایرانی، ظلم کرده است. صدا و سیما حتی اسم آهنگساز را نمی آورد. وزارت ارشاد هم که سال هاست روی کاغذ پست ریاست ارکستر سازهای ملی اش را دارم، پر و بالم را چیده است. واقعا دلم پُر است، خیلی هم پُر است.»


می‌خواهم بروم و خود را نجات دهم
او در ادامه از روزهایی گفت که به سختی می گذرند و او را به فکر ترک وطن انداخته است: «امروز به شدت به فکر رفتنم، می خواهم خودم را نجات دهم، شاید این چند سال باقی مانده با غم کمتری بگذرد. من مانده ام و عشق به موسیقی. همه این آثار را هم به خاطر دل خودم ساخته ام. اگر به دل نشسته، به این دلیل است که از دلم برآمده. امیدوارم این سه اثر هم مثل قبلی ها حرف هایی شنیدنی داشته باشد. دوست دارم اگر امکانش باشد هم از جهت ملودی و هم از نظر شعر به جوان ها خط بدهد، مثل «با من صنما» و «کیش مهر»ِ من. می گویم «من» چون تمام عشق و جوانی را پایش گذاشته ام. در این جا از زحمات آقای رسول شریفی، خواننده آلبوم «صبوحی زدگان» تشکر می کنم. اغراق نیست اگر بگویم 10 سال برای انتشار این کار در استودیو بوده ایم. ما یک ساعته آلبوم منتشر نکرده ایم اما متاسفانه چون در تلویزیون از فرهنگ سازی خبری نیست، خیلی از مردم نمی دانند برای انتشار یک اثر باید از جان مایه بگذاری و سال ها صبر کنی. هم من و هم آقای شریفی، عمرمان را برای این آلبوم گذاشته ایم.»
سعی کردم از خط اصیل موسیقی ایرانی فاصله نگیرم
آهنگساز «کیش مهر» و «بی قرار» به شدت از صدا و سیما انتقاد کرد و گفت: «حرف آخرم آن است که در این آشفته بازار و در روزگاری که از حامیان فرهنگ، خبری نیست، روزنامه نگاران تنها پل ارتباطی ما با مردم هستند، در روزگاری که صدا و سیما به هر نحوی مترصد مفت خوری است و آثار آهنگسازان را بدون شناسنامه پخش می کند، تنها دلخوشی امثال من حضور روزنامه نگاران و خبرنگارانی است که همیشه زحمت کشیده اند برای معرفی آثار من در میان مردم. از آنها می خواهم باز هم به مردم آگاهی بدهند درباره انتشار آثارم. یک آرزو هم دارم؛ از استادان دلسوز و صاحب ذوق جز چند نفر که دیگر زنده نیستند، خواهش می کنم قدر همدیگر را بدانند و در روزگاری که آلودگی صوتی جای آثار آرامش بخش و صلح طلب را گرفته، در کنار هم بمانند. متاسفانه در روزگاری زندگی می کنیم که بعد از شنیدن یک آلبوم به اصطلاح سنتی، از آن اصوات شلوغ چیزی نمی ماند که آدم با خودش زمزمه کند. من تمام سعی ام را کرده ام که از خط اصیل موسیقی ایرانی فاصله نگیرم.»
عندلیبی به خوانندگان سه آلبوم جدیدش اشاره کرد و ادامه داد: «تصنیف اول آلبوم «صبوحی زدگان» با نام «خورشید من کجایی» بیش از دیگر قطعات آلبوم به دلم می نشیند چون در ژانر جدیدی نوشته و اجرا شده و شعر ابوالقاسم لاهوتی هم این اثر را برای خودم جذاب‌تر کرده است. آقای علی اسماعیلی هم که اهل کبودرآهنگ همدان است، با عشق و علاقه زیادی، من را چند سال پیش پیدا کرد. واقعا هم دردسر زیادی کشید و پای کار ایستاد. او ردیف موسیقی اصیل ایرانی را کار کرده و خوب بلد است. صدای خیلی خوبی هم دارد. از اجرای خوبش در آلبوم تشکر می کنم و امیدوارم مورد پذیرش ملت فرهنگ دوست ایران قرار بگیرد. آقای احمد کامیار هم زحمت زیادی می کشد برای مردم ایران مخصوصا مردم اصفهان. او دندانپزشک است و من بسیار دوستش دارم. آقای کامیار در کارهای خیریه هم حضور پررنگی دارد.»
مهدوی: عندلیبی همیشه به جوان‌ها میدان داده است
رضا مهدوی، نوازنده سنتور و پژوهشگر موسیقی، این نشست را اتفاقی خوب برای موسیقی ایران دانست و در اول صحبت هایش گفت: «امروز برای موسیقی ایران به دو دلیل، یک روز خوب به حساب می آید؛ اول این که شخصیت برجسته ای مثل استاد محمد جلیل عندلیبی سالم اینجاست که به معنای واقعی، سلامت موسیقی اصیل ایرانی را به ضرب و زور عاشقی خودش و نه حمایت فرد یا ارگانی تا به اینجا کشاند. امروز قرار است در رابطه با او صحبت کنیم. دوم اینکه آثار ایشان منبعث از ریشه های اقوام کُرد ایرانی و اصطلاحا موسیقی دستگاهی آمیخته با موسیقی بومی است که از آن با انواع اسامی مختلف نظیر موسیقی مقامی، نواحی و غیره یاد می شود. سه آلبومی که امروز رونمایی می شود شاید همه آن چه که در دانش و بضاعت علمی و هنری محمد جلیل عندلیبی است، نباشد. در این که خواننده جدیدی آمده و استاد همیشه به خوانندگان جوان میدان داده، شکی وجود ندارد. او همیشه یاری رسان بوده، زیر پر و بال جوان ها را در چهار دهه فعالیت هنری اش گرفته و این موضوع به همه ما اثبات شده است. نکته این سه آلبوم را می توانیم در سه چکیده خلاصه کنیم و بگوییم امکاناتی شنیداری در اختیار ما قرار می دهد که از ابتدای دهه هشتاد یعنی قریب به هفده سال است به دنبال آنیم. ما به دنبال فضایی شنیداری هستیم که امانتدار بو، عطر و رایحه دهه شصت باشد. نمونه های بی بدیل آن دوران را استاد عندلیبی آهنگسازی کرد، استاد شهرام ناظری خواند و نغمه ها و اشعاری که عندلیبی انتخاب کرد، شد جزو یادگاری ها و خاطره های آن سال ها.
«کیش مهر» در موسیقی ایران، جریان‌سازی کرد
او در ادامه با تمجید از انتخاب شعر «کیش مهر» توسط محمد جلیل عندلیبی گفت: «استفاده از شعر «کیش مهر» مرحوم آیت الله طباطبایی در نوع خودش، حرکت تازه ای بود و در موسیقی ایران جریان سازی کرد. اساسا عندلیبی عنوان جدید «موسیقی عرفانی» را به وجود آورد. این ها نمونه ای از آثاری است که جلیل عندلیبی در این چهار دهه به موسیقی ایرانی عرضه کرده است. ایستگاه استاد عندلیبی، ایستگاه خاصی بود. جریان موسیقی اصیل البته توسط عندلیبی ها ادامه پیدا کرد. جمشید خان عندلیبی هم حرکات بزرگی در این موسیقی انجام داد. محمد جلیل عندلیبی اما ایستگاه دیگری به ایستگاه های موسیقی ایرانی اضافه کرد که با حفظ نغمات، ریتم ها و حتی بدعت های قابل توجه در موسیقی ایرانی بروز پیدا کرد. پیش از او، کسان دیگری چنین نکرده بودند یا دستکم ما از آثار آنها چیزی نشنیده ایم. ایستگاهی که عندلیبی ایجاد کرد در بازه های زمانی مختلف و با وجود بی مهری های حاکمیتی و مدیریتی بالاخص در صدا و سیما، باعث شد او در یک قواره منحصر به فرد و در یک شاکله آموزشی، شخصیتی مبرّز محسوب شود. دستکم در این چهل ساله، رد پایی از خود به جای گذاشته که جوان ها دارند جا پای او می گذارند.»
این پژوهشگر موسیقی، وفاداری محمد جلیل عندلیبی به اصالت ها را ستود و گفت: «او در عین حال به اصالت ها وفادار مانده؛ وفاداری همان چیزی است که امروز خیلی کم می توان در موسیقی ایرانی، سراغش را گرفت. چرا که بسیاری دیگر با مبانی امروز خودشان را همگام کرده و البته در این مسیر زیاده روی کردند. آنها در دهه شصت یک شعار داشتند، در دهه هفتاد و هشتاد حرف دیگری می زدند و حالا در میدانی قدم گذاشته اند که با گفته های قبلی شان تناقض آشکار دارد. اگر بخواهیم جریان موسیقی ایرانی از دوره مشروطه تا به امروز را بررسی کنیم، به دیدگاه هایی می رسیم که در آن دیدگاه ها بسیار متنافر هستند و جاهایی هم هست که احساس می کنید اصلا عقیده ای وجود ندارد، یعنی فلان فرد که موسیقی می ساخته، خرده استعدادی داشته و مختصر دانشی هم در دانشکده کسب کرده و بعد تبدیل شده به یک موج سوار خوب. چنین فردی منتظر می مانده تا ببیند مدیران حاکمیتی و مخاطبان از او چه می خواسته اند و بعد اصطلاحا از این شاخه به آن شاخه پریده است. ملاصدرا در فلسفه خود بیانی دارد که برای تعریف چنین افرادی مناسب به نظر می رسد. او می گوید شما به راحتی می توانید جهان بینی خودتان را تغییر دهید. شما وقتی از آن طرف جوی به این طرف بیایید، وارد دنیای دیگری شده اید. یعنی به همین راحتی انسان ها می توانند خودشان را به فراموشی بسپارند و آیین ها، ملیت، اعتقادات و حتی دیانت شان را به واسطه به دست آوردن مخاطب بیشتر و مصادره کردن فضا فراموش کنند. این که در خلوت چه بر آنها می گذرد یا اصلا عذاب وجدان می گیرند یا نه، مورد بحث نیست. امروزه جهان تجارت، اقتصاد موسیقی و بیزینس موسیقی، کار را به جایی رسانده که سالم ترین افراد جامعه که در گذشته هنرمندان بودند، دارند کشیده می شوند به سمتی که موسیقی و هنر را آلوده می کند.»
از فضای مسموم امروز موسیقی، بهت‌زده می‌شوم
مهدوی با انتقاد از شرایط امروز موسیقی ایران ادامه داد: «این که دائما گفته می شود باید از موسیقی پول درآورد، محصولش چیزی می شود که امروزه در اجراها می بینیم؛ خانواده ها با بلیت های چند دَه هزار تومانی به سالن های کنسرت می آیند و خواننده ها به خودشان اجازه می دهند «پلی بک» کنند. البته آن خواننده ها تقصیری ندارند. وقتی صدا و سیما چهل سال است پلی بک پخش می کند، چنین رفتاری مباح است. مردم ما وقتی چنین رفتاری را می بینند، الگوسازی می کنند و می گویند این نگاه حاکمیتی است، پس ما هم اجازه داریم این کارها را انجام دهیم. اینجاست که منِ نوعی به عنوان یک منتقد و کسی که موسیقی را از گذشته های دور مورد بررسی قرار می دهد از فضای مسموم امروز بهت زده می شوم. وقتی می بینم آثار استاد عندلیبی و بزرگان دیگر جای شان را در قفسه فروش داده به جوانانی که مدعی نوآوری در موسیقی هستند، بُهتم بیشتر می شود. جوان هایی که به آیین گذشته تعلق خاطری نداشته و انگار تغییر زبان، فرهنگ و هنر این سرزمین برای شان کوچکترین اهمیتی ندارد. مدیران فرهنگی با ادعای حفظ زبان فارسی، هزینه های سرسام آوری می کنند چرا که معتقدند اگر زبان به عنوان یکی از زیرشاخه های فرهنگی از بین برود، فرهنگ هم از بین خواهد رفت. مسئله اینجاست که فرهنگ، خرده فرهنگ هایی مثل موسیقی دارد که خودش فرهنگ سازی می کند. اگر ما بیان آیینی و ریشه های موسیقی خود را از دست بدهیم و بگوییم چون غربی ها، سه گاه را نمی فهمند، باید کنارش بگذاریم و چهارگاه و شور را هم به همین ترتیب اجرا نکنیم، محصولش می شود این موسیقی که غربی ها خوش شان می آید و فردا هم می روند در کتابچه های شان، موسیقی ما را به نام خودشان ثبت می کنند؛ همان چیزی که اعراب و عثمانی ها انجامش دادند و حالا آذربایجان هم به واسطه پولی که دارد به یونسکو می دهد، در حال انجامش است. دولت ایران برای موسیقی هزینه نمی کند و آنها این سرمایه غنی را به یغما می برند. آقای کلهر دارد در دنیا کمانچه می زند اما می گذاریم آذربایجانی ها این ساز را به نام «هابیل علی اف» مال خودشان کنند. اصغر بهاری را هم کسی نمی شناسد و انگار برای هیچ کس، هیچ اهمیتی ندارد این تاراج فرهنگی. همه این ها اگر از بین بروند، فردا می خواهید بگویید زبان فارسی دارای چه ریشه و معیاری است؟»
دیگر مثل محمد جلیل عندلیبی نداریم
او از تور بزرگ محمد جلیل عندلیبی در کنسرت 30 سال پیش صحبت کرد که در ژاپن برگزار شد: «ما دیگر موسیقی مثل «کیش مهر» یا «میهن ای میهن» نداریم. دیگر مثل محمد جلیل عندلیبی نداریم که عرق ملی-میهنی و دینی داشته باشد. چه کسی را می توانید در سراسر جهان معرفی کنید که عمق اعتقادی محمد جلیل عندلیبی را داشته باشد؟ جلیل عندلیبی زمانی روی شعر علامه طباطبایی (کیش مهر) دست گذاشت که کسی جرات نداشت به آن سمت ها برود. عندلیبی زمانی دف خانقاهی را وارد موسیقی ایرانی که اصلا کسی جرات نداشت به سوی موسیقی خانقاهی قدم بردارد. اما عندلیبی این کارها را کرد و ناگهان موسیقی مورد تایید بالادستی ها هم قرار گرفت. عندلیبی در سال 1368 کنسرت «راه ابریشم» را به خوانندگی علیرضا افتخاری به ژاپن برد و در 30 شهر آن کشور، کنسرت گذاشت. دلیل اعزام این گروه موسیقی از سوی دولت وقت به ژاپن، آن بود که ژاپنی ها در طول هشت سال جنگ تحمیلی لطف کرده و به ما تویوتاهای دست دوم شان را داده بودند، آن هم در شرایطی که به غیر از سوریه و لیبی، هیچ کشور دیگری ایران را در جنگ یاری نکرده بود. مدیران فرهنگی ایران می خواستند بعد از جنگ، از مسیر فرهنگی به ژاپنی ها بگویند چه گذشته غنی و پرباری دارند. آنها بهترین عنصر را فرستادند. آقای عندلیبی آن زمان رهبر ارکستر بود و اتفاقا علیرضا افتخاری هم از آن اجراها به بعد مطرح شد. می خواهم سوال کنم آیا تا امروز موسیقیدان دیگری را به خاطر دارید که در 30 شهر، کنسرت گذاشته باشد؟»
مسئولان می خواهند حرکت بزرگ عندلیبی را فراموش کنند
این نوازنده سنتور، انگشت اتهامش را به سوی مدیران و متولیان هنری دراز کرد و ادامه داد: «مشکل این است که ما گاهی به عمد حافظه تاریخی مان را پاک می کنیم و مسئولان می خواهند فراموش کنند عندلیبی چه حرکت بزرگی انجام داده است. خاطرم هست در اوایل سال 1380، آقای عندلیبی بعد از 10 سال در تالار وحدت کنسرت گذاشت و به روی صحنه رفت. از کنسرت، استقبال عجیبی شد. از ایشان پرسیدم چرا ادامه نمی دهید؟ گفت نمی گذارند! حتی چند سال قبل هم که آقای روحانی بودجه داد تا ارکستر سازهای ملی احیا شود، در بنیاد رودکی از من نظر خواستند، در جواب گفتم شما نیروی موظف و در استخدامی مثل محمد جلیل عندلیبی دارید و می توانید از او دعوت کنید تا ارکستر سازهای ملی را رهبری کند اما مخالفت کردند و گفتند می خواهیم از نیروهای تازه نفس بهره ببریم. بعد هم دوستان دیگری را آوردند که یک بار اجرا کردند و تمام! آن ارکستر هم به‌هم خورد و بعد شهرداری مسئولیتش را به عهده گرفت و باز هم کار به جایی نرسید. متاسفانه آزمون و خطاهای مدیریتی در کشور ما تمامی ندارد. انگار قرار نیست از اشتباهات دیگران، درس بگیریم. نگاه و جهان بینی آقای عندلیبی به موسیقی پخته تر شده و امروز بیش از هر زمان دیگری دوست دارد، همکاری کند. مدیران می توانند از این ظرفیت استفاده کنند اما نمی کنند.
مهدوی در خصوص انتشار سه آلبوم جدید محمد جلیل عندلیبی توسط موسسه فرهنگی هنری معتلق به این آهنگساز گفت و ادامه داد: «امروز این آثار توسط شرکت «ایران مولانا» به مدیریت خود آقای عندلیبی منتشر شده است. ای کاش یکی از مجموعه های کلان مدیریتی، حامی واقعی این اتفاق فرهنگی می شد و این سه اثر را در تمام دفاتر چهل گانه رایزن فرهنگی ایران در کشورهای صاحب زبان ارائه می داد اما رایزن های فرهنگی ما فقط در دهه فجر، گروه هایی را دعوت می کنند تا برای جمع خانوادگی آنها موسیقی اجرا کند و جالب است که خودشان هم به آن موسیقی گوش نمی دهند! باید تاکید کنم ملودی های آقای عندلیبی را اگر یک آهنگساز دیگر بنویسد، دیگر این صدادهی را ندارد. به همین مناسبت، خواننده عزیزی که آمده کارها را خوانده، این سونوریته و فضا را احساس کرده و دارد دانگ ها را درست اجرا می کند. آن قدر همراهی خواننده ها خوب است که جای تبریک دارد. البته بحث من خوانندگی نیست بلکه بحثم بر سر نوع صدادهی است که آقای عندلیبی در این آثار همچنان به آن وفادار بوده است. آقای عندلیبی از دهه شصت تا امروز، مسیری را انتخاب کرد و در طول این چهل سال هیچ وقت از آن مسیر خارج نشد.»
او در ادامه تاکید کرد مدیران هنری قدر ظرفیت های محمد جلیل عندلیبی را ندانسته اند: «در ترکیه ابراهیم تاتلیسس کاری کرد که چون خیلی ها غرب زده هستند و نمونه های آن طرف آبی می خواهند، مطرحش می کنم. او در بسیاری از شوهای تلویزیونی می نشیند و اجرای آهنگ هایش را با صدای کودکان، نوجوانان و جوان های کشورش می بیند و برای شان دست می زند. در ایران اما انگار استادان موسیقی، دو دستی کارهای شان را چسبیده اند تا مبادا یک وقت شاگردهای شان از آنها پیشی نگیرند! کاش مثل ابوالحسن خان صبا باشند و به شاگردان شان میدان دهند. عندلیبی از معدود کسانی است که این کار را انجام داده است. یک تصنیف ایشان با صدای خواننده های مختلفی منتشر شده اما قدر این وسعت دید و البته بضاعت موسیقایی محمد جلیل عندلیبی را ندانسته اند. کسی نیست که قدر این ظرفیت را بداند. عده ای از مدیران می خواهند سیاست را با هنر دربیامیزند که عندلیبی اهلش نیست. نمی خواهم و نمی خواهیم فضا را آلوده کنیم اما اگر نوبت به این بحث ها برسد، می رسیم به مافیایی که نمی گذارد این سه آلبوم در بازار انتشار مناسبی پیدا کند، همین مافیا نمی گذارد این آثار از تلویزیون هم پخش شود و همین مافیا نه می گذارد این آثار برود در جشنواره موسیقی فجر امسال و نه اجازه می دهد از این آلبوم ها در خانه موسیقی تجلیل شود. الان نشست ما باید در خانه موسیقی برگزار می شد و استادان موسیقی درباره اش حرف می زدند. این ها مگر دوستان آقای عندلیبی نبودند و در ارکستر ایشان حضور نداشتند؟ امروز چه اتفاقی افتاده است؟ این امت واحده چرا از هم گسسته است؟ منِ موزیسین باید بدانم اگر از کار آقای عندلیبی حمایت نکنم، به خودم خنجر زده ام. در دوره های گذشته، آقای عندلیبی، احترام استادانش را داشت و آنها هم از او حمایت می کردند اما از دهه شصت به بعد اتفاقاتی افتاد که به این بیراهه رسیدیم. دلیل اصلی اش هم فقط و فقط مدیریت است. اگر مدیریت می توانست انسجام ایجاد کند، این اتفاق ها رخ نمی داد.»
شریفی: افتخار بزرگم، شاگردی استاد عندلیبی است
رسول شریفی، خواننده آلبوم «صبوحی زدگان» در صحبتی کوتاه گفت: «افتخار بزرگ زندگی من آن بود که استاد عندلیبی مرا به شاگردی قبول کردند و در این چند سال از ایشان بسیار آموختم. تنها می توانم بگویم امروز استادانی مثل آقای عندلیبی در این کشور بسیار کم هستند. بابت تمام آن چه به من آموخته اند از ایشان ممنونم. فقط اشاره کنم آلبوم در دستگاه شور و متعلقات شور و بعد اصفهان و شوشتری است.»
علیشاپور: آذربایجان کجا و ما کجا؟!
حسین علیشاپور در ابتدا صحبت هایش به مقایسه ای میان بودجه فرهنگی ایران و آذربایجان پرداخت و گفت: «می خواهم دو موضوع را مطرح کنم و در آخر نتیجه ای از این دو موضوع بگیرم. اول بگویم که وقتی از استاد عندلیبی نام می برم، کلمه «استاد» را پیش از نام شان نمی برم ولی در تمام صحبتم، منظورم جناب استاد عندلیبی است. البته آقای «شهناز» می گفت: امروز دیگر شاگرد نداریم، همه استاد شده اند! همه ما می دانیم آقای عندلیبی در ذات، استاد هستند. همان طور که ما نمی گوییم استاد سعدی، استاد حافظ و استاد مولانا. در سال های 1380، 1381 مسئولیتی در یکی از خبرگزاری ها داشتم. در واقع سابقه ای در روزنامه نگاری دارم و هر از گاهی مطالبی درباره مقام های موسیقایی می نوشتم. من سردبیر اخبار فرهنگی بودم، یک بار به یکی از خبرنگاران گفتم: یک بررسی تطبیقی بین بودجه موسیقی در ایران و بودجه موسیقی در یکی از کشورهای اطراف ایران مانند آذربایجان انجام بده و نتیجه اش را برای من بیاور. اولین اطلاعی که در آن سال کسب کردیم، این بود که شصت درصد از بودجه فرهنگی تعیین شده در کشور آذربایجان مرتبط با موسیقی است؛ مرتبط با حفظ و اشاعه موسیقی، فرستادن موزیسین ها به خارج از کشور، اشاعه موسیقی در سراسر دنیا و کمک به موسیقیدانان در قوالب مختلف در حوزه تولید آثار و حتی زندگی عادی آنها. بودجه کشور آذربایجان با 45 میلیارد دلار بسته شده و بودجه فرهنگی در نظر گرفته شده حدود 7 و نیم میلیارد دلار بود که شصت درصدش یعنی حدود 4 میلیارد دلار به موسیقی اختصاص داشت.»
او ادامه داد: «استادان عزیز می دانند موسیقی آذربایجان از نظر آنسامبل و سازبندی، چیز خاصی ندارد. از نظر محتوای درونی و نغمگی هم در برابر موسیقی ایرانی، چیزی نیست. دو، سه مایه و مقام دارند که روی آن تمرکز کرده اند. در حالی که بودجه موسیقی ایران اصلا قابل مقایسه با بودجه موسیقی آذربایجان نبوده و نیست. آن زمان ما اداره کل شعر و موسیقی داشتیم که الان شده «دفتر» و به امید خدا چند سال دیگر می شود «مداد موسیقی»! بودجه اداره کل موسیقی در ایران در آن زمان تنها دو میلیارد و خرده ای تومان بود، پس ما چرا باید انتظار داشته باشیم موسیقی در ایران رشد کند؟ مگر جناب آقای عندلیبی صبح به صبح از محل تولید انرژی هسته ای، آب اورانیوم می خورد که این همه انرژی داشته باشد؟ خودش تولید کند، منتشر کند و بسازد؟ آقای عندلیبی با مرحوم مجتبی میرزاده، مرد بزرگ موسیقی همکاری های مشترک داشته است. ایشان اگر در اتریش زندگی می کرد، یک خیابان به اسمش نبود؟ ما کلا مردمی فراری هستیم، روشنفکر و غیر روشنفکر هم نداریم. من که روشنفکر نیستم و نمی خواهم هم باشم اما دقت کنید در حوزه موسیقی ایرانی، موزیسین ایرانی می خواهد هر عنصری که شما می بینید را از موسیقی ایرانی بگیرد، نمی خواهد هیچ عنصری را از جای دیگر بیاورد و به آن بدهد. اثر جدیدی که شما از جناب عندلیبی می شنوید، یک ارکستراسیون دارد که بخشی از آن مبتنی بر موسیقی فرنگی است. از ویولن و ویولن سل استفاده کرده اند و سازبندی غربی دارد ولی از آنها به نفع موسیقی ایرانی شده اما نوازنده تار و کمانچه ما طوری ساز می زند که شما یاد موسیقی جیبوتی، موزامبیک و ساحل عاج می افتید! این چیست و ما می خواهیم اسمش را چه بگذاریم؟ چرا باید توقع داشته باشیم که این موسیقی اشاعه پیدا کند؟»
این خواننده آواز ایرانی از بی توجهی متولیان هنری به موسیقی گلایه کرد و گفت: «در هیچ گوشه از دنیا، دولت به یک ساندویچی که کمک نمی کند. به طور مثال دولت آمریکا به مک دونالد کاری ندارد چون خودش درآمدش را از مردم درمی آورد اما اگر قرار باشد برای نگهداری آکروپولیس هزینه کنند، این کار را انجام می دهند تا این میراث جهانی برقرار باشد، دیده شده و به مظهر یونان تبدیل شود. آیا ما با موسیقی ایرانی به عنوان ویژه ترین پدیده فرهنگی کشورمان نباید چنین رفتاری داشته باشیم؟ من تعصبی ندارم اما یکی از بزرگترین موزیکولوگ های جهان می گوید موسیقی ایرانی، ویژه ترین موسیقی در دنیاست. آیا مسئولان و هر کس دیگری چنین فکر می کند؟ آیا ما برای زنده نگه داشتن و اشاعه موسیقی ایرانی، هزینه می کنیم؟ مگر ما چند محمد جلیل عندلیبی داریم؟ آیا ما هزینه می کنیم تا عندلیبی کار کند؟ آقای مهدوی در مورد ارکستر سازهای ملی صحبت کرد، من خواننده این ارکستر بودم ولی آمدند و گفتند این ارکستر نمی تواند توجیه مالی داشته باشد! آیا این حرف زشت نیست؟ شما یک ارکستر را به عنوان ارکستر سازهای ملی در این مملکت درست کنید و بعد بگویید باید توجیه مالی داشته باشد؟ اسم این کار را چه می خواهیم بگذاریم؟ ما به جلسه رونمایی از آلبوم های موسیقی آمده ایم و باید گپ بزنیم اما باید غر هم بزنیم؟ اینجا جلسه نقد نیست. من کارها را گوش داده ام و لذت برده ام و می گویم دست مریزاد. هر چند برای نقد، دلیل هم نمی خواهیم. کافی است با یک نفر بد باشیم، چنان او را با سر به زمین می کوبیم که حساب کار دستش بیاید!»
علیشاپور در ادامه صحبت هایش، محمد جلیل عندلیبی را خطاب قرار داد و گفت: «جناب آقای عندلیبی، ما با کارهای شما بزرگ شده ایم، من در سال 1366 از شیراز به تهران مهاجرت کرده و با «کیش مهر»، «بی قرار» و افشاری زیبایی که روی شعر «بی همگان به سر شود» ساختید، زندگی کردم. یک بار همراه با آقای عندلیبی به منزل آقای گلپایگانی رفتیم، آنجا به آقای عندلیبی گفتم امروز همه به دنبال «لَنگ» هستند اما لنگ های شما خیلی نرم، روان و جاری است و شبیه به هیچ کار دیگری نیست. حتی پشت سر آقای عندلیبی گفتم شاید اگر شرایط آماده تر و فضا بازتر بود و کار موسیقی، توجیه داشت، ما ملودی های زیادی علاوه بر این ها که شنیدیم، می شنیدیم. به طور مثال زنده یاد آقای حیدری و آقای پازوکی هم در این صورت می توانستند کارهای شنیدنی دیگری بسازند.»
کاش می‌فهمیدند
او در ادامه گفت: من همیشه به این داستان برمی گردم که کاش می فهمیدند. مشکل ما نافهمی است. آقای مهدوی اشاره کرد ما از اشتباهات مدیریتی، درس نمی گیریم. ما چه قدر باید اشتباهات مدیریتی داشته باشیم؟ یک آدم را بیاورند که دیگر اشتباه مدیریتی نکند. اصلا نمی دانم اشتباه مدیریتی، مفهومش چیست. وقتی لیسانس آمار را در رشته ای غیر مرتبط، مدیر می کنید، وضعیت همین می شود چون فلسفه کار، اشتباه است. حمایت باید باشد ولی ما دیگر الان حمایت نمی خواهیم چون به جایی رسیده ایم که می گوییم ضرری به ما نرسانند، خودمان یک کاری می کنیم. فقط می خواهم بگویم آقای عندلیبی، کسانی که موزیسین هستند می دانند شما چه کار کرده اید، آنهایی که موزیسین نیستند، اگر نمی دانند شما چه کاره اید، مقصرش شماها نیستید. شما همین الان به اندازه خودتان، از خودگذشتگی، فداکاری و ایثار کرده اید. ساختن چنین آثاری، خودش فداکاری حساب می شود. پایبندی به گذشته ملی، خودش ایثار و از خودگذشتگی است. ما الان کسی مثل شما را نداریم. موزیسین های ما با کمال تاسف در حال حاضر دو دسته اند. البته خودم در مقام شاگرد قرار دارم، یک سری از خودشان فراری اند و سری دیگر متوهم محسوب می شوند که دسته دوم در حال تزاید هستند. به من می گویند ارکستری با آنسامبل جدید درست کرده ایم، می پرسم چیست؟ می گویند دیجیریدو ویولن سل برقی با تنبور. می گویم پیش خودت چه فکری کرده ای؟! می گوید نوآوری است! می گویم شما شلوارک هاوایی با رکابی هم بپوشی و بروی در میدان انقلاب بایستی، نوآوری در پوشش کرده ای! ما باید با چنین اتفاقاتی سر و کله بزنیم. خواهشم این است دست نکشید آقای عندلیبی. اگر خواستید بروید آن طرف، ما هم در یک چمدان جمع می شویم و با شما می آییم!
اسماعیلی: از استاد عندلیبی، بسیار آموختم
علی اسماعیلی، خواننده آلبوم «با قدسیان 4» هم در ادامه صحبت کوتاهی انجام داد و گفت: «آشنایی من با استاد محمد جلیل عندلیبی از سال 1385 آغاز شد و بعد از آن به صورت مستمر با ایشان در تماس و تعامل بودم. از ایشان تصنیف خوانی و نواختن ساز سه تار را یاد گرفتم. استاد قبول زحمت کردند و به من هم ساز سه تار و هم تصنیف خوانی را آموختند. در واقع ایشان ذره پروری کردند. با یک شعر، صحبت خودم را به پایان می برم، بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش/ که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری.»
دهقان: شناخت من از استاد عندلیبی به سال‌های دور برمی‌گردد
علی دهقان، روزنامه نگار و نوازنده گیتار کلاسیک هم در ادامه پشت تریبون رفت و در خصوص آثار جدید محمد جلیل عندلیبی گفت: «آقایان مهدوی و علیشاپور، صحبت های خوبی را مطرح کردند. البته حرف های آقای علیشاپور در مورد غرب زدگی که بسیار هم بحث خوبی بود، کمی مرا ترساند. به عنوان نوازنده گیتار کلاسیک، باید بگویم در دوره ای که بسیار جوان بودم و هیچ نسبتی با موسیقی سنتی یا ایرانی نداشتم، استاد محمد جلیل عندلیبی را شناختم. اسم ایشان، نامی بسیار آشنا در جمع بچه های موسیقی کلاسیک بود. در سال های دور، استادی داشتم به نام آقای تفقدی که از بزرگان موسیقی کلاسیک هستند، هر بار از موسیقی ایرانی صحبت می کردند، نام آقای عندلیبی را مطرح می کردند. شناخت من از استاد عندلیبی به سال های دور برمی گردد که به عنوان یک مخاطب و شنونده، هیچ نسبتی با موسیقی ایرانی نداشتم. به مرور زمان این ارتباط برقرار شد . در اوج فضایی که در موسیقی کلاسیک داشتیم، به یاد دارم «بی قرار» استاد عندلیبی و دیگر آثارشان باعث شد همیشه در مورد ایشان صحبت کنیم و به موسیقی شان علاقه مند شویم.»
عندلیبی، حماسه ساخته است
او ادامه داد: «با روندی که داریم در حوزه های فرهنگی تجربه می کنیم، خیلی از اتفاقات اگر نمی افتاد، باید شک می کردیم. وقتی آقای عندلیبی گفت دلم پُر است، با تمام وجود درک می کنم شرایط چه قدر سخت است. شنیدن این صحبت ها از زبان کسی که عمری را در راه موسیقی گذرانده اند، سخت تر است. به نظر من، محمد جلیل عندلیبی حماسه ساخته. ما در سی، چهل سال گذشته روندی را تجربه کرده ایم که کار به اینجا رسیده است. به شخصه نگاهم را معطوف به بخش تصمیم ساز و تصمیم گیر جامعه نمی کنم. متاسفانه در سوی دیگر قضیه هم مشکل داریم. به نظرم باید جسور باشیم، از بحث های حماسی فاصله بگیریم و بگوییم در طرف دیگر ماجرا که جریانی به اسم ملت را داریم، دچار ورشکستگی های فرهنگی شده ایم. تا حدودی می شود این ماجرا را به رفتار تصمیم سازان و تصمیم گیران کشور در چند سال گذشته مربوط دانست اما تجربه و علم ثابت کرده اند تغییرات زایش فرهنگی، ناشی از رفتارهای عمومی حاکمیت نیست.»
وقتی به جامعه نگاه می کنیم دچار ترس می‌شویم
این روزنامه نگار و نوازنده گیتار کلاسیک با انتقاد از جامعه فرهنگی ادامه داد: «خیلی از بحران هایی که به جامعه تزریق می شود، می تواند شرایطی را ایجاد کند که فرایندی درونی درباره رشد را در ارتباط با خودش تجربه کند. ما در این راستا هم عملکرد خوبی نداشته ایم. امروز وقتی به جامعه نگاه می کنیم دچار ترس می شویم و واهمه بزرگی از این شتاب برای مصرف کردن در وجودمان ایجاد می شود. همه رفتارها و پدیده ها در یک پکیج به نام توسعه تعریف می شود که بخش مهمی از این جهش یا اتفاق به عهده خود مردم است. فکر می کنم در این بخش هم دچار مشکلات عمیقی هستیم. نماد این مشکل هم جامعه فرهنگی ماست که واقعا چیزهایی را بلد نیستیم یا نمی دانیم یا فقط شعارش را می دهیم. به جلسه امروز حداقل هم‌صنفان خودم یعنی روزنامه نگاران باید توجه بیشتری می داشتند. این ها همه یک نشانه است که نشان می دهد گروه های مرجع ما دارند آن ورشکستگی فرهنگی را نمایندگی می کنند که در ملت اتفاق افتاده؛ ورشکستگی مدنیتی که به عهده ما بوده است.»
دهقان در بخش پایانی صحبت هایش گفت: «این توقفی که در حرکت جامعه تزریق شده شاید بابت ندیدن و نفهمیدن در دوره ای از زمان رخ داده که می شود به راحتی از آن گریز زد. باید آدم ها درگیر مباحثی شوند که این سازندگی و پایش را ایجاد کند. فکر می کنم باید این طرف ماجرا را هم خیلی جدی بگیریم و محکم در موردش صحبت کنیم. در دوره ای قرار داریم که باید به باور برسیم و از حماسه سرایی، فاصله بگیریم. حداقل گروه های مرجع باید به واژه های «ملت» و «مردم» حساس شوند و یک سری چیزها را درون این واژه ها واکاوی کنند تا از این توقف مدنیت، توقف فرهنگی و شتاب تند مصرف گرایی پرهیز کنیم. به عنوان یک شاگرد هر چند که در فضای موسیقی کلاسیک نفس می کشم اما همیشه این افتخار را داشته ام که زیر سایه امثال آقای عندلیبی رشد کنم، هر چند که با آنها ارتباطی نداشته ام ولی زیر این سایه بودن، خودش افتخاری بوده که باعث شده خیلی چیزها را یاد بگیرم. آقای عندلیبی، مرا یاد «شیرکو بیکس»، شاعر کُرد می اندازد. او شعری دارد که می گوید: «در ژرفنای درونم نی لبکی محزونت هست هر سال که پاییز می آید، آن را بر لبش می نهد... و حیاط شعرم آکنده می شود از برگ درخت». فکر می کنم آن نی لبک محزونی که «شیرکو بیکس» مطرح می کند، همیشه حضور دارد، صدایش، حیات بخش است و در پاییز، حزنی را به وجود می آورد، استاد عندلیبی برای من نمادی از آن نی لبک است. امیدوارم همیشه زنده باشد و باز هم آثار زیبا خلق کند.»
کامیار: گلایه‌های ما، برخی را خوشحال می‌کند
احمد کامیار، خواننده آلبوم «تنگ شکر (ساز کن) هم صحبت های کوتاهی انجام داد و درباره همراهی بیست ساله اش با محمد جلیل عندلیبی صحبت کرد: «از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر/ یادگاری که در این گنبد دوار بماند. دوستان از موانع و مشکلات بر سر راه موسیقی صحبت کردند. این صحبت ها به نوعی عده ای را خوشحال می کند! آنهایی که اصلا دوست ندارند، موسیقی باشد و با اساس کار ما مخالف هستند. این عده با دغدغه ها و شکوه و شکایت های ما ناراحت که نمی شوند، هیچ بلکه خوشحال هم می شوند. ما مردم، هنرمندان، دلسوزان و علاقه مندان باور داریم از زیر صخره های مشکلات، ساقه های امید رشد می کند، تنومند می شود و در نهایت می بینیم درختی زیبا روی صخره ای رشد می کند. ناامیدی، نشان از ضعف کوشش و آگاهی ما مردم دارد.»
او ادامه داد: «در میان هنرمندان، استادانی داشته ایم که خانه شان را فروخته اند، قرض گرفته اند و سخت کار کرده اند تا اثری را علیرغم مخالفت ها ارائه دهند. این اتفاقات، نور امید را در دل ما روشن نگه می دارد. ما باید به آینده امیدوار باشیم تا موسیقی اصیل ایرانی شکوفا بماند. باید از وجود استاد عزیز محمد جلیل عندلیبی، بیشتر بهره ببریم و از ایشان تجلیل کنم. ان شاءالله این راه علیرغم مخالفت ها ادامه پیدا کند. بسیار خوشحالم و افتخار می کنم نزد استاد عندلیبی از سال 1375 شاگردی کردم و ردیف ها، نت، سلفژ و نوازندگی ساز را مدیون ایشان هستم. استاد عندلیبی همه چیز را به ما یاد داد؛ هم زوایای موسیقی و هم تلاش، کوشش، جهد و امیدواری را. تا همیشه مدیون استاد هستم چون به قطع یکی از مفاخر ایران زمین است.»
نامجو: کارهای زیادی مانده بود و مانده است
علی نامجو، مدیر اجرایی موسسه فرهنگی هنری «ایران مولانا» در بخش پایانی نشست، به زحمات بسیاری که در راه تولید این سه آلبوم کشیده شد، اشاره کرد و گفت: «آقایان کامیار، شریفی و اسماعیلی سال ها در کنار استاد محمد جلیل عندلیبی تلاش کردند تا این سه آلبوم به ثمر برسد. آقای کامیار اشاره کرد بیش از دو دهه نزد استاد تلمذ کرده است. آقایان شریفی و اسماعیلی هم پدران شان، مشوقان شان بودند. آقای شریفی دوست داشت پدرش امروز در کنارش باشد و انتشار آلبومش را ببیند اما متاسفانه اجل مهلت نداد. خبر خوب اینکه پسری به نام «حسین» در راه دارند که هم‌نام پدرش است. او، آلبومش را به روح پدرش و فرزند نورسیده اش تقدیم می کند. آقای اسماعیلی هم از سال 1385 همراه استاد عندلیبی بود. برای ما که کارمان از دو سال پیش شروع شده، کارهای زیادی مانده بود و هنوز هم مانده است. خوشبختانه این سه آلبوم با راهنمایی های استاد عندلیبی، همراهی دوستان خواننده و ذره ای تلاش ما به نتیجه رسید.»
مسئولان نه تخصصی دارند و نه حسی
او ادامه داد: «امروز خیلی خوشحالم که این سه آلبوم منتشر شده است. از استاد عندلیی عذرخواهی می کنم که برخی، ما را شرمنده کردند. من بارها همراه با استاد عندلیبی به وزارت ارشاد رفته ام، در مورد ارکستر سازهای ملی باید بگویم در نامه ای که روزنامه نگاران در این مورد و درباره ارکستر اقوام ایرانی نوشتند، قول مساعدت های بی سر و تهی دادند و بعد از گذشت دو سال هم می بینیم هیچ اتفاقی نیفتاده است. استاد عندلیبی با تمام این تفاسیر، تلاش می کنند و ادامه می دهند. من در تعجبم از مسئولان عجیب و غریب مان که نه تخصصی و نه حسی به موسیقی دارند. از استاد عندلیبی و هنرمندانی که در این عرصه کار جدی می کنند و شوق در سر دارند، سپاسگزارم و به عنوان یک دوست کوچک، به استاد عندلیبی و همه علاقه مندان به هنر واقعی و راستین قول می دهم که ما در این مسیر، تلاش خود را ادامه می دهیم و اگر به نتیجه رسیدیم که خوب است وگرنه در این راه از هیچ تلاشی دریغ نمی کنیم. در پایان امیدوارم اوضاع بهبود پیدا کند.»