از گلوی من دستاتو بردار، دستاتو بردار از گلوی من!

محمد تاج الدین- فروید در کتاب تفسیر خوابش گفته رویا‌هایی که انسان می‌بیند از ضمیر ناخودآگاه او سرچشمه می‌گیرند. به همین دلیل است که گاهی اوقات حضور برخی افراد در کابوس‌های ما، تعجب‌برانگیز است. باید ببینیم کجا و چگونه آنها خودشان را چسبانده اند به ضمیر ناخودآگاه ما. گاهی یک اشاره، صدایی ضعیف، خاطره‌ای خسته‌کننده و دلشوره‌ای زجرآور کافی است تا یاد و خاطره کسی به ذهن‌مان هجوم ببرد و سر آخر خواب شب را حرام‌مان کند.
گاهی هم می‌شود که تشخیص خواب و واقعیت سخت است. مثل امروز، همان موقع که گوشی‌هایمان را برداشتیم و دوباره روز از نو و روزی از نو. چهره‌اش را زیاد دیدیم. خنده‌اش را زیادتر. اصلا مگر می‌شود فراموش کرد. گاهی آلزایمر جذاب‌ترین بیماری دنیاست. اگر می‌شد بیماری را خرید و در صورتی که وجودش لازم نباشد، حراج کرد، حاضر بودیم همه چیزمان را ببخشیم تا آلزایمر بگیریم یا بهتر است بگوییم آلزایمر بخریم. چه حضور او تشریفاتی باشد و چه جدی، چه رد صلاحیتش مسلم باشد و چه در‌ هاله‌ای از ابهام، چه برای دفاع از یار و یاور این روزهایش پا به صحنه گذاشته باشد و چه برای دور نماندن از فضای سیاسی، باز هم حضورش یادآور سال‌هایی است که کاش نبودند ولی هستند.
اگر می‌شد ماشین زمان را ساخت و تکه‌ای از تاریخ را کند و انداخت دور، سال‌های 84 تا 92 اولین انتخاب است. آن موقع دیگر از تکرارش نمی‌ترسیدیم. خوف این را نداشتیم که همه چیز دوباره اتفاق بیفتد و دوباره همان آش و همان کاسه. دیگر امروز با نگاه به آنچه پیش آمده لرز نمی‌کردیم. یاد نداشته‌هایمان نمی‌افتادیم و عزا نمی‌گرفتیم از دیدار دوباره‌اش. اسمش را نمی‌آوریم شاید خودش برود همان جایی که بود. لای خروار خروار خاطره بد و احساس ناامیدی. اسمش را نمی‌آوریم مگر ضمیر ناخودآگاه‌مان هم سر عقل بیاید و دلش تنگ نشود برای روزهای غم‌انگیز.
آهای خبردار/ مستی یا هوشیار؟/ خوابی یا بیدار؟ /تو شب سیا /تو شب تاریک/ از چپ و از راست/ از دور و نزدیک/ یه نفر داره جار میزنه، جار/ آهای غمی که/ مثل یه بختک/ رو سینه من/ شده‌ای آوار/ از گلوی من دستاتو، بردار، دستاتو بردار ...