برای درگذشت استاد احسان یارشاطر که عمر خود را در راه اعتلای ایران هزینه کرد وطنش زبان فارسی بود

محسن فیض اللهی
تاریخ معاصر ایران، عالمان عامل و محققان فاضل بیشماری را به خود دیده است که خیل کثیری از دانشجویان و محققان، درسایه عنایت بی دریغ و رشحات قلم بی رقیب آنان، کمال استفاده را برده‌اند. اساتیدی که به حق کارگزاران نامدار و فرهنگیان کارگزارِ حقیقی این مُلک بوده‌اند. هرچند به رشته تحریر درآوردن ابعاد وسیع، زیست فکری این نادره کاران، بحر در کوزه کردن است، و «اوصاف حسن ترکیبشان »، «مجال نطق نماند زبان گویا را». بدون شک یکی از این نادره‌کاران احسان یارشاطر بود که در سن ۹۸ سالگی روی در نقاب خاک کشید و شرر و شرنگ را بر جان قاطبه مورخین همکار، پژوهشگران، دانشجویان و دوستداران بی قرار خود ریخت. کوشنده‌ای نستوه و استاد پیشین مطالعات ایران دانشگاه کلمبیا، بنیانگذار و سرویراستار دانشنامه ایران، که عمری را وقف اعتلای نام «ایرانشهر» و فرهنگ و تمدن آن کرده بود. بدون شک مرگ او ضایعه‌ای بزرگ برای همه علاقمندان هنر، فرهنگ و تمدن «ایرانِ بزرگِ فرهنگی» است.
او از سلاله نسلی که هم «متفق سیاحت بودن» و هم«شریک رنج و راحت» همدیگر، و بازمانده ایران‌شناسانی که «از گلستان سعدی و بوستان حافظ و مبادی العربیه و جامع المقدمات، شاهنامه فردوسی و تاریخ بیهقی کام دل برگرفته بودند». احسان یارشاطر از شهر همدان تا دانشگاه کلمبیا در همه حال، همه جا و همه وقت شوقِ طلب داشت و دردِ تحقیق.
او فرزندِ زمانه خود نبود و به جای آنکه همچون روشنفکرانِ بی‌جا در هاویه هبوطِ بی‌جایی سقوط کند، و به جای آنکه در ورطه ایدئولوژی‌های ویرانگر آن سال‌ها افتد، همچون استاد محمد معین، یا علامه دهخدا و ... سال‌های عمر خود را صرف تحقیق و پژوهش در مورد ایران کرد و از خود یادگاری به‌جا گذاشت که ارزشمند که بی گمان تاریخ ایران، هرگز او را فراموش نخواهد کرد. احسان یارشاطر تاریخ نمی‌نوشت بلکه تاریخ را هم زندگی و هم تحقیق می‌کرد.


اگرچه ترک وطن برای نسل کسانی که تمام عمر خود را صرف آن کرده‌ باشند، سخت و مالایطاق است، اما احسان یارشاطر همچون اساتید گرانی که جلای وطن کرده بودند، ایران در معنای عام و زبان فارسی به معنای خاص را در خود و خود را در ایران و زبان فارسی می‌دیدند و خود و کشور خود را با خود به آنسوی مرزها بردند. درست به همان بیانی که خود نیز معترف آن بود:‌ «وطن من این وطن است... وطن من زبان فارسی ا‌ست». وطن از دیدگاه این بزرگان همچون مادر بود، همچون یک روح بود در جان همه‌ آنها. احسان یارشاطر در وصف وطن اینگونه گفته بود که «ما دو گونه وطن داریم. یکی آن که میان دریای مازندران و خلیج فارس قرار دارد، با کوه‌های بلند و رودهای کم‌آب و صحراهای فراخ و ریگزارها و شوره‌زارهایی گرم و خشک و بیشه‌هایی که از چند قرن پیش، باز رو به کاستی داشته است و درختانی که نسل بسیاری از آن‌ها را تبر زغال‌گران و ارّه تخته‌سازان برانداخته است؛ با دهکده‌هایی بیش‌تر کم‌حاصل و تنگدست و شهرهایی عموماً بی‌نقشه و بازیچهٔ مطامع زمین‌خواران: وطنی که بارها به سُمّ اسبان مهاجمان ترک و تازی و تاتار کوفته شده و باز با تن ناتوان به‌پاخاسته و به درمان زخم‌های خود پرداخته تا یورش و غارت بعدی را مهیا شود؛ وطنی که زندگی‌ دنیایی‌اش غالباً دستخوش آزار و ستم حکمرانان و آز و خشونت باج‌ستانان و تجاوز کارفرمایان، و زندگی عقبایی‌اش در گروِ انذار و تهدید دین‌فروشان و سالوس جبه‌پوشان و فریب روحانی‌نمایان بوده است؛ وطنی که تاریخش ماجرای آشفته و خون‌آلودی است که غم‌نامه‌های سوزناک در قبال آن رنگ می‌بازند؛ وطنی که از چند قرن به این طرف فتور سالخوردگی و فرسودگی گام‌های آن را سست و ناتوان کرده و آن را توشه‌خوار تمدنی بیگانه و پیرو صنعتی زبردست و بالنده ساخته است. هر‌ چندی برای درمان درد پنهان خود دست در دامن شیوه‌ای می‌زند و علاج تازه‌ای را می‌آزماید، اما ضعف درون نقش‌های او را باطل می‌کند و بر حسرتش می‌افزاید.وطن دوم ما وطنی است که در آفاق ذهن ما خانه دارد. وطنی است روشن و دل‌انگیز با رنگ‌های شفاف و دیده‌فریب. در آن رودکی چنگ برمی‌گیرد و سرود شادی و نغمهٔ می و مستی می‌نوازد و فردوسی داستان دلاوری‌های قهرمانان ما را با آهنگی پهلوانی سر‌‌می‌دهد. خیام شگفتی حیات و سرگردانی انسان را باز می‌نماید؛ ابوسعید از صفای درون و دستگیری مردمان و پرهیز از خودفروشی سخن می‌گوید؛ نظامی ظرایف عشق و شوق را با قلم‌موی کلمات به استادی ترسیم می‌کند و هم ما را به تامل در حکمت و اخلاق می‌خواند؛ سعدی آدمیت و عدل‌پروری و پوزش‌پذیری و خدمت به خلق و زیبایی آن‌ها را در نظر ما ترسیم می‌کند و مولوی شور و شیدایی خود را به بانگ بلند به گوش‌ها می‌رساند؛ حافظ پرده از زرق صوفیان و ریای زاهدان و سالوس مفتیان و محتسبان برمی‌گیرد و نوای عشق و آزادگی را به آهنگی لطیف در گوش ما زمزمه می‌کند.... وطن خاکی ما پیوسته در معرض آفات است و وطن معنوی ما، برعکس، از گزند باد و باران و دستبرد ویران‌گر حوادث در امان. درخشش آن را تیرگی اعمال ما زایل نمی‌کند. گنجی است که از آنِ ماست، آفتابی است که پیوسته می‌تابد؛ زنده و پایدار است. بر ماست که این وطن را زیباتر و تابناک‌تر کنیم.»
دکتر نصرالله پورجوادی در شماره 12 مجله قلم یاران ضمن اینکه احسان یارشاطر را الگویی ارزشمند که سرشار از حس مسئولیت پذیری به وطن دانسته در وصف او اینگونه گفته است: «در تلاش برای بالا بردن مرتبه آگاهی و تقویت حس مسئولیت در قبال مردم و میهن، ما الگوهای انسانی کم نداشته‌ایم. استاد احسان یارشاطر برای یادگیری و هدایت یک زندگانی اثرگذار و سرشار از حس مسئولیت، الگوی ارزشمندیست که در برابر وی سر تقدیر و سپاس نمی‌توان فرود نیاورد. یادش جاودان باد».
البته نباید این نکته را نیز مغفول گذاشت که احسان یارشاطر دایره المعارف بزرگ ایرانیکا را با اینکه بسیاری از آن با هزینه شخصی خانواده او بنا شده بود را ملک شخصی خود و خاندان خود نمی‌پنداشت. او بیش از ده سال پیش پروفسور سعید امیرارجمند را جانشین خود در سر ویراستاری دایره المعارف بزرگ ایرانیکا معرفی کرده است. یارشاطر بزرگترین ایرانشناسِ ایرانیِ قرن (بدون رقیبی نزدیک) بود.
در پایان خوانندگان این سطور را به مصداق و مضمون این شعر از استاد ایرج افشار که به زعم این مخلصِ ندان، مهرممهوری بر کوشش‌ها و پیچش‌های محققانه استاد احسان یارشاطر در عرصه فرهنگ و ادب ایران زمین است ارجاع می‌دهم تا از همین« مجمل»، «حدیث مفصل» برتوانند خواند.
تا ساعتِ آخری که جان، یار من است
خدمت به تو کردن، ای وطن، کارِ من است
فرض است که فرض خود ادا باید کرد
من مدیونم، وطن طلب کارِ من است
روحش شاد و یادش همیشه در فزون باد...
مدیر بزرگ‌ترین و جامع‌ترین دانش‌نامه‌ ایران‌شناسی
«وطن برای من جایی است که بتوان برای ایران کار کرد، نوشت، منتشر کرد و فرهنگ ایران را بهتر شناساند».
احسان یارشاطر در ۱۴ فروردین ۱۲۹۹ در همدان و در یک خانواده‌ بهائی به دنیا آمد.آن‌گونه که خود گفته است، سن و سال کمی داشت که پدر و مادرش را از دست داد و هزینه تحصیل نداشت. به گفتهٔ احمد اشرف از دانشگاه کلمبیا، یارشاطر احساس وابستگی به دین بهائی ندارد. و ی با داییش در تهران بزرگ شد. بعد از تمام شدن دبیرستان به دانشسرای عالی رفته و ادبیات فارسی خواند. وی در دورهٔ دکترا رساله‌ای بحث‌برانگیز داشت با این موضوع که معشوق در ادبیات ایران نمی‌تواند زن باشد. از دههٔ ۱۳۲۰ خورشیدی در عرصهٔ مطالعات ایرانی و ایران‌شناسی فعالیت داشته‌است. بخش عمده‌ای از تحقیقات او در زمینه‌های ایران پیش از اسلام، و زبان‌ها و گویش‌های ایرانی بوده‌است.
ابراهیم پورداوود، از استادان و از مشوقین وی برای مطالعهٔ ادبیات و زبان باستانی ایران بود. او توسط بورسی از شورای فرهنگیِ بریتانیا در ایران به لندن رفت تا در زمینهٔ تعلیم و تربیت ادامه تحصیل بدهد، ولی بعد از رسیدن به لندن، نزد والتر هنینگ استاد زبان‌های باستانی ایران رفت. او نزد والتر هنینگ ومری بویس زبان پهلوی را فراگرفت. در سال ۱۳۳۲ فوق لیسانس خود را تمام کرده و موضوع رساله دکترایش این بود که زبان مردم آذربایجان نه ترکی بلکه زبانی بنام تاتی بود‌ ‌است. رساله نزد هنینگ. تاتی مربوط به روستایی در قزوین و در کمیجان استان مرکزی می‌باشد. در بازگشت به ایران به تدریس زبان‌های باستانی ایران پرداخت. در همین ایام دانشگاه کلمبیای نیویورک از او دعوت به تدریس کرد. بعد از بازگشت از کلمبیا به تهران، جای استاد محبوبش ابراهیم پورداوود به تدریس پرداخت. وی در کارنامه خود تاسیس بنگاه ترجمه و نشر کتاب برای ترجمه آثار معتبر ادبی جهانی و انتشار فصلنامه راهنمای کتاب را دارد.
نام احسان یارشاطر به یک نام دیگر پیوند خورده است؛ دانش‌نامه‌ ایرانیکا. دانش‌نامه‌ ایرانیکا بزرگ‌ترین و جامع‌ترین پروژه‌های ایران‌شناسی است. ایرانیکا دانش‌نامه‌ای است درباره‌ی تاریخ، فرهنگ، هنر و جامعه‌ی ایران که به مدیریت پروفسور احسان یارشاطر و به وسیله‌ی بخش پژوهش‌های ایرانی دانش‌گاه کلمبیا در نیویورک چاپ می‌شود که از آغاز دههٔ ۱۹۷۰ نزدیک به ۴۰ ویراستار و ۳۰۰ نویسنده از سراسر آمریکا، اروپا و آسیا با آن همکاری داشته‌اند. یارشاطر ویراستاریِ سه مجلد از تاریخ ایران کمبریج را هم بر عهده داشته و نویسندهٔ شانزده جلد کتاب تاریخ ادبیات ایران است.
کار تدوین این دانش‌نامه به سال ۱۳۴۷ برمی‌گردد که این دانش‌نامه به پیش‌نهاد احسان یارشاطر و با بودجه‌ای دو میلیون دلاری شکل گرفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی بودجه‌ ایرانیکا قطع شد و ادامه‌ این کار بزرگ به بخش ایران‌شناسی دانش‌گاه کلمبیا انتقال یافت. مدیریت این کار سترگ از ابتدا تا هم‌اکنون برعهده‌ احسان یارشاطر بوده است.
یارشاطر در نیویورک مرکز «ایران‌شناسی» را بنیاد گذاشت و پس از خریدن کتاب‌خانه شخصی سعید نفیسی آن را به این بنیاد اهدا کرد. کار بر روی ایرانیکا از کارهای بزرگ احسان یارشاطر بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی این کار برای مدتی به دلیل قطع بودجه، متوقف شد. او در این زمان ناچار می‌شود برای تامین مخارج انتشار دانش‌نامه موزه شخصی هنرهای اسلامی خود را بفروشد که بعضی از این آثار در موزه‌ متروپولیتن نیوریوک موجود است.
حامیان مالی ایرانیکا، دانش‌گاه کلمبیا و بنیاد ملی علوم انسانی آمریکا هستند. احسان یارشاطر آن‌روزها را این‌گونه به یاد می‌آورد: «از بخت بد من، آن روزها ایام گروگان‌گیری و اشغال سفارت آمریکا بود. در واشنگتن نمی‌شد اسم ایران را آورد. اما چون فکر می‌کردم در دنیا حتما کسان دیگری هم هستند که مانند من معتقدند سیاست نباید در کار علم دخالت کند، جرات کردم و رفتم.
همان ابتدا به رئیس بنیاد گفتم که از اوضاع خبر دارم اما این کاری است که می‌خواهم بکنم. او گفت این کار شما از همان دسته کارهایی است که ما اصولا حمایت می‌کنیم، با این حال، شما باید تقاضا و طرحی کامل با جزئیات بیاورید تا در شورای ما بررسی شود. گفتم دفتر کوچک و منشی و دبیری که الان تدارک دیده ام را نمی‌توانم معطل این زمان رسیدگی کنم و نگرانم که اگر آنها را از دست دهم، دیگر نظیرشان را پیدا نکنم. مرد سنجیده‌ای بود. مردانگی کرد. گفت من از بودجه اختصاصی که در اختیارم هست به شما ۱۷ هزار و ۵۰۰ دلار می‌دهم تا شما خودتان را سرپا نگهدارید و ما فرصت بررسی کار شما را پیدا کنیم. همان بودجه در آن ایام دفتر ایرانیکا را حفظ کرد.» این دو بنیاد به مدت ده سال به دانش‌نامه‌ی ایرانیکا کمک کردند اما تداوم کمک مالی پس از این ده سال را منوط به کمک مالی از میان ایرانیان کردند. در این صورت هر دو سازمان در مقابل هر یک دلاری که ایرانی‌ها بدهند، هر کدام یک دلار پرداخت می‌کنند.
احسان یارشاطر، سردبیر ماه‌نامه راهنمای کتاب در سن 98 سالگی درگذشت. راهنمای کتاب از مهمترین نشریات دوره‌ خود بود که از سال 37 تا سال 57 منتشر می‌شد و الگویی شد برای ماه‌نامه‌های آینده، کلک و بخارا.