گالری داری و اهمیت سرمایه

باربد گلشیری،ازهنرمندان سرشناس حوزه هنرهای تجسمی است.وی که سابقه همکاری با گالری محسن را دارد، به تازگي نامه ای افشاگرانه،خطاب به احسان رسول اف مدیر این گالری نوشته که در آن ضمن اشاره به فساد اقتصادی این گالری و پول های رانتی که در آن در جریان است،ازهمکاری با این بنگاه اقتصادی اعلام برائت جسته است. اوهمکاری خود با این بنگاه را یک همکاری رایگان عنوان کرده وگفته که دراین سال ها با یک اعتماد کورکورانه و نه از سر آگاهی نسبت به آنچه در این گالری رقم می خورد،با آن ها همکاری کرده است.اوضمن اعلام قطع همکاری با این گالری ازهمه هنرمندان عذرخواهی کرده است وعلاوه بر این به انتشار مجموعه مجلات رایگان در گالری محسن اشاره کرده و این حرکت را نوعی اقتدارگرایی برای اعمال قدرت بر دیگر مجلات ومطبوعات هنری دانسته است تاکمتروکمتر پاسخگوی فعالیت های خودباشدو کمتر موردپرسش قرار گیرد.تا آنجا که کمترین سوال ها را نیز پاسخگو نبوده است.در این زمینه البته مژگان قدوسی مدیر مسئول نشریه«پیش نگاه»که به فعالیت‌های گالری ها می پردازدهم نظراتی را پیرامون رانتی بودن مجلات این گالری عنوان کرده واین اقدامات را نابودگر مطبوعات مستقل دانسته بود.امادر این مدت هنرمندان و افراد بسیاری در دفاع از خودنسبت به نامه گلشیری واکنش نشان دادند.از«مهسا الف» هنرمند گالری محسن تا «محسن ثقفی»و بسیاری از افراد دیگر که در پروژه های مشترک گلشیری با گالری محسن او را همراهی می کردند. درچنین شرایطی چند سوال به وجود می آید.آیا با توجه به پیشینه خانوادگی احسان رسول اف که تقریبا هر فردی که در حوزه تجسمی هست از آن خبر دارد به واقع باربدگلشیری از آن با خبر نبوده است؟چرا در این زمان و این گونه در نامه‌هایی آن هم یکی پس از دیگری افشاگری ها نسبت به گالری محسن صورت می‌گیرد؟و دست آخر امروز با فهم ودرک این رویه ها در حوزه تجسمی باید چگونه اقدام کرد؟
بااحتساب این نامه واتفاق ها شاید بایدمداقه بیشتری در چگونگی و علت‌های این ماجرا داشت.این افشاگری می‌تواند بهانه ای باشد که با صرف نظراز جزيیات این جدال،عمیق تر و گسترده تر ببینیم.از آن به عنوان یک جدل صنفی عبور کرده و کمی عملکرد گالری هارا واکاوی کنیم و به این سوال پاسخ دهیم که چراگالری ها دچار چنین روندی می شوند؟ در ایران ازیک دهه قبل گالری ها در سیطره مدیران مستعفی یا برکنار شده دولتی بود که بعد از طی دوران مسئولیت خوددر بدنه دولت و حاکمیت پا به عرصه گالری داری دربخش خصوصی گذاشتند.بنگاه‌های اقتصادی رابرای کسب سودهای سرشارخود گشودندوبنابرآنچه خودبارهاوبارها تاکیدکرده‌اند سرمایه رادراین عرصه سرریزکردندوموجب رونق اقتصادی هنرهای تجسمی شدند. این گالری ها با انحصاری کردن فضای بازارونمایش،عرصه رابیشتروبیشتر برای هنرمندان مستقل و به قولی غیربازاری تنگ کردند.بسیاری از این هنرمندان برای ادامه حیات فرهنگی مجبور به مهاجرت شدند.عده ای در این شهر گوشه نشینی راپیشه گرفتندوهمزمان نوعی سلیقه سازی سطحی و استعدادسوزی از سوی گالریست های وابسته به بدنه قدرت صورت گرفت.این گالری ها که کتاب‌های متعدد و مجلل تاریخ هنری راآن گونه که خود می خواستند چاپ می کردند، سیطره خود راهر وزگسترده وگسترده‌ترکردندتا آنجاکه هنر تجسمی ایران بعد از انقلاب تنها با نام آن ها گره خورده بود. این گروه با تغییر مسیر به سمت کار اقتصادی صرف و ایجادحراج های هنری متعدداگرچه هم چنان به نمایشگاه سازی دربرخی گالری های وابسته به خود دست می زننداماازآن شکل و شمایل گذشته خارج شده ودرجریان رسمی این روزهای هنرتجسمی جایگاهی ندارند. نمایشگاه‌های آن ها این روزها نه به منظور کشف و معرفی هنرمندان با استعداد،بلکه تنهابه خاطر برخی روابط دوست وآشنایی و بیشتربه شکل یک دورهمی رقم می خورد.دربرابر این نسل،نزدیک به یک دهه می‌شودکه گالری‌های جوان ونوپایی به وجودآمدند که بانگرش های روزجهان درحوزه گالری داری آشنا بودندوبرخلاف عملکردگالری هادرگذشته بیشتر تلاش کردند تا یک نهاد فرهنگی باشندتا تنها یک بنگاه اقتصادی صرف. یعنی درکنار فروش آثارتجسمی،به معرفی هنرمندان جوان وبااستعداد پرداختندودرکنار فعالیت های اقتصادی با ایجاد برخی فضاها به ترویج دانش تجسمی در وجهی آکادمیک نیز پرداختند و موضوعات متنوع را دراین حوزه مورد بحث قرار دادند. اماعمر این فعالیت ها متاسفانه در بسیاری از این گالری‌ها کم بود.این گالری‌ها اگر چه پوسته ظاهری آن فعالیت ها را حفظ کردند اما در عمل چیزی جز همان بنگاه اقتصادی نیستند.به واقع نوعی نگاه انحصار طلب و شبکه سازی شده وجود دارد که هنرمند را جز پول چیز دیگری نمی‌بیند و بیش از این که بخواهد به گسترش زمینه استعداد و فعالیت او فکر کند به گسترش امکانات مالی خود فکر می‌کند. امروز گالری هایی که به واقع بر نهادفرهنگی بودن خود تاکید دارند به تعداد انگشت‌هاي یک دست است.گالری‌هایی که به واقع دنبال گسترش سیطره هنر تجسمی به واسطه یک نگاه علمی و زیبایی شناسی هستند نه صرف بازار.امروز باید این گالری‌ها را استثنا‌هایی دانست.روند حرکتی گالری های مختلف نشان می‌دهد که به شکل غیر قابل انکاری گالری‌ها بعد از مدتی کوتاه برای ادامه حیات خود بیش از دیگر جنبه های کاری خود، درگیر بعد اقتصادی می شوند و فعالیت‌های غیر اقتصادی خود را تعطیل كرده و به تولید اثر هنری در وجهی انبوه دست می‌زنند تا بیشتر و بیشتر بتوانند به بازار ها راه پیدا کنند و به حیات خود ادامه دهند.برخی از گالری‌ها که از موقعیت های مالی بیشتری برخوردار هستند هم درگیر این روند اقتصادی هستند اما به دلیل سرمایه‌هایی که در دست دارند پوسته ظاهری یک نهاد را با ایجاد رویدادهای دهان پر کن حفظ می‌کنند اما در عمل به همان طریق استثمار و استعدادسوزی هنرمند برای رسیدن به سود بیشتر تن می‌دهند. در نبود و فقدان یک برنامه و عملکرد صحیح دولتی در گسترش فضای فرهنگی، گالری ها در ابتدا با این ژست حرکت کردند که می‌خواهند این خلأ را پر کنند.این اتفاق قرار بود در شکلی خصوصی رخ بدهد و گالری دارها می گفتند که تنها حمایت های قانونی می‌خواهند.اما نه تنها این اتفاق رخ نداد بلکه پس از چندی گالری ها حمایت دولتی را سپری برای عادی‌سازی یا سرپوش گذاشتن به فعالیت های خود کردند.در این میان رانت هایی وارد فضایی خصوصی می شد که از بیت‌المال بود اما خرج برنامه ها و خواسته های مدیریک گالری می‌شد و درعمل اتفاقی برای هنر نمی افتاد. این گالری ها به دلیل این که خود را خصوصی می‌دانستند پاسخی هم به کسی نمی دادند و در پس این سوال که چرا این نمایشگاه برگزار شده یا دلیل برگزاری این رویداد چیست؟ دلیلی برای پاسخگویی خود نمی‌دیدند، چون گالری مال آن ها بود و هر چه دوست داشتند آنجا به نمایش می‌گذاشتند. باتوجه به رویکرد گالری ها و عملکردشان در این سال‌ها نکته ای روشن است؛ گالری ها در یک روند اقتصادی به سود سرشار خود می اندیشند و با اندیشیدن به سود سرشار بي شك به حیات هنرمندی جز آن که سود بیشتری برای آن ها دارد نمی‌اندیشند.هنرمندی که از شرایط اقتصادی خوبی برخوردار نیست و برای ادامه حیات هنری اش به پول نیازمند است و خوب عرصه میدان داری برای گالری دار هرچه بیشتر باز می شود.
با این حساب آیا در حوزه تجسمی می‌توان فضای دیگری را برای نمایش آثار تجسمی در نظر گرفت؟ این سوال کمی غیر منطقی به نظر می رسد.
مناسبات این حوزه مشخص است و دریچه عرضه نیز. کسی نمی‌تواند منکر رانت ها و روابط شود. آیا هر آرتیستی می تواند خانه خود را بدل به نمایشگاه کند؟ منطقا این کار هم صحیح نیست چون هر کاری سیستم و قاعده خودش را دارد. نکته در آن است که ما پرسش‌گری خود را ادامه بدهیم و با ایجاد یک شفافیت شاید بتوان افق روشن تری را برای هنر در عرصه‌های مختلف به خصوص تجسمی ایجاد کرد. باید دائم از خود پرسید چگونه می شود گالری ها را از رفتن به سوی یک بنگاه اقتصادی صرف بر حذر داشت یا همین اندک گالری هايی را که به واقع تلاش می کنند نهادی فرهنگی باشند حفظ کرد و پاسخ به همین چند سوال و پیدا کردن راهکار راه گشاست.