عزت الله انتظامی روی دستان بوسه و عشق روانه خانه ابدی شد بدرقه شکوه

عباس ابوالفتحی- انگار ناف مرداد ماه را با تیغ زهر بریده‌اند. داغ «پناهی» و «سیمین» کم نبود، حالا «انتظامی» هم به آن اضافه شد. از آتش زدن «سینما رکس» و به توپ بستن پنجره امید آزادی در ایران گرفته تا پرپر شدن بهاره های فرهنگی کشورمان، همه و همه یک جا جمع شدند تا گرمای نفس گیر مرداد، ذره ذره زجرکشمان کند.
صبح 28 مرداد دلدادگانش برای وداع آمده بودند. با بوسه‌های پرویز پرستویی بر شکوه عمری با عزت، مراسم شروع شد. پرستویی با همان نگاه همیشه از عشق مالامالش می گفت: «همیشه سخنرانی برایم سخت بود چون آدم حرافی نیستم اما امروز روز دیگری است و من هستم و یک سینه حرف. مگر این سینما چند عزت الله انتظامی داشت که داریم‌ او را راهی می‌کنیم؟
مگر در تمام این سینما چند بازیگر هست که بتواند «مش حسن» را بازی کند که رخت بر بستن «مش حسن» را تماشا کنیم؟ از خواب که بیدار شدیم، دیدیم «عزت سینما» رفته است؛ عزتی که هر چقدر بودی به پای او نمی‌رسیدی. ما دیروز بعد از بیداری، خواب دیدیم پیر دیر، بار سفر بسته و گذاشتیم او مثل آب از میان انگشتان ما بگذرد. خواب دیدیم سینمای کم جان ما یتیم‌ شده است.
امروز مناسب ترین زمان برای سخن گفتن از پدر سینما است و وای که چقدر دلم پُر است. او با طنازی مختص خودش، مرام و مسلکش را از جان و دل آموزش می‌داد. برای شخص من، عزت الله انتظامی مُرادی بود که کلماتش را سُرمه چشم‌ می‌کردم، پس برای منِ شاگرد؛ استادی رفته که دیگر کسی همانند او را نخواهم شناخت. به یادش که می افتم حیرت می‌کنم از این همه صبوری ولی حتما بخاطر همراهی عزیزانش بوده است».


بعد از بغض های پرستویی نوبت به علی نصیریان رسید. همان چهره مغرور و سرسنگ سینما. اما امروز او هم شکست در دستان خاطراتی که در گلویش گره بسته بود؛ «یک شبی با هم بودیم و من آوازی خواندم، او گفت که وقتی مُردم، می‌خواهم ‌تو سر قبرم آواز بخوانی. حالا من هم می‌خوانم: دلم تنگ و آسمان تنگ و...»
اشک عشق بود و رفاقت که می ریخت آتش حسرت را به جان دلش: «عزت جان من به عهدم وفا کردم اما تو بدجور ما را تنها گذاشتی».
دست آخر فاطمه معتمد آریا بود که با حرف های با‌شکوهش، افتخار و عزت را به جای ناله و بغض در دل ها نشاند: «ما امروز کسی را بدرقه می‌کنیم که بیشترین انرژی ‌و نظم را به ما یاد داد، ‌پس دلیلی برای گریه کردن نیست چون او ماندگار مانده و هرجای شهر را که می‌بینم، نشانه‌ای
از او دیده می شود.‌
عزت‌الله انتظامی مردی بود که همیشه در صدر نشست و یاد داد او را به عنوان هنرمند در صدر بنشانند. او تاریخ ملی ایران است و برای تاریخ ملی ملت هیچ وقت گریه نکنیم. ‌او یگانه بود ‌و من در قلب خود گریه می‌کنم اما
برای هنرمندان آرزوی عمری‌ چون عزت سینمای ایران می‌کنم».
در پایان مجید انتظامی با فریادِ «مردم تسلیت» و بوسه بر تابوت به جایگاه رفت و از عشق پدر به مردم برای مردمی شدن گفت.
در انتهای مراسم پیکر عزت الله انتظامی روی سیل بوسه و عشق، به جایگاه ابدی اش روانه شد.