روزنامه ایران
1397/05/28
روایت یک شاهد عینی از کودتای 28 مرداد
لطفالله میثمی
روزنامهنگار و نویسنده
من سال یک هزار و سیصد و نوزده به دنیا آمدم و سال یک هزار و سیصد و سی و دو، دانشآموزی 12-13 ساله در اصفهان بودم و نه تنها من، بسیاری از هم سن و سالهایم نسبت به اتفاقها و رویدادهای سیاسی و اجتماعی بسیار کنجکاو و پیگیر بودند. برای ما مهم بود بدانیم در مملکت چه میگذرد و انجام تلاشهای محمد مصدق برای ملی شدن صنعت نفت که از مدتها پیش آغاز شده بود به کجا میرسد. بسیاری از مردم از دولت محمد مصدق و تلاشهای او حمایت میکردند. من در اصفهان بودم و در روز کودتا، شهر صحنه درگیری مردم هواخواه محمد مصدق و نیروهای امنیه بود. درگیریها از خیابانهای اصلی به کوچهها هم کشیده شده بود و میدیدم که نیروهای امنیه به مردم یورش میبرند و با ماشینها و دیگر ابزار سرکوب، مردم را وادار میکردند، به خانههایشان بازگردند. خاطرم هست همان روز نیروهای امنیه به کارگران معترض در کارخانه نساجی زایندهرود هم حمله کردند و بسیاری از آنها را زیر باتوم و کتک گرفتند و یکی از آن کارگرها همسایه ما بود که سراسیمه، ترس خورده و خونین به خانهاش بازگشته بود. حوالی ظهر و بعدازظهر بیست و هشتم مردادماه ما به حسینیهای در پاساژ میثمی اصفهان رفتیم که جلسه روضهای برپا شده بود و جمع زیادی از مردم هواخواه مصدق در آنجا گرد هم آمده بودند و شعار میدادند؛ «مصدق پیروز است». از آن طرف نیروهای مخالف محمد مصدق هم که عموماً اشرار مزدور بودند، سوار بر ماشین و کامیونها شعار میدادند، «مصدق کله کدو، سیاستت رفت لا پتو» و مدام با فریاد و هیاهو سعی میکردند جمعیت هواخواه محمد مصدق را مرعوب کنند.
خانواده ما در شمار خانوادههایی بود که آن زمان رادیو داشت، حوالی سر شب به خانه رسیدم و رادیو را روشن کردم که مدام پیامهای تهدیدآمیز و دستورالعملهای حکومت نظامی از سوی دستگاه تبلیغاتی حاکمیت پخش میشد، برای مردم خط و نشان میکشیدند. آن روز و شب تلخ بر همه دوستداران محمد مصدق عمری گذشت. پس از سرنگونی دولت ملی محمد مصدق و محکمه او، جو رعب و خفقان بر مملکت حاکم شد. ما اما بهرغم اینکه از این رویداد و بیانجام ماندن رؤیاهایمان غمگین بودیم دست از مقاومت و هواخواهی محمد مصدق برنداشتیم. خاطرم هست، معلم تاریخی داشتیم که با تأسف بسیار از سرنگونی دولت محمد مصدق یاد میکرد. من و جمعی از همکلاسیهایم در کلاسهای هشتم و نهم متوسطه با بیانی رمزی و حروف اختصاری که برای عموم مردم قابل فهم بود، روی دیوار مدرسه و کوچههای مجاور شعار «مصدق پیروز است» را نوشته بودیم. تا اینکه بعد چندی این شعار لو رفت و نیروهای انتظامی و امنیه آنها را پاک کردند. مردم و فعالان ملی و نیروهای هواخواه محمد مصدق سخت در فشار بودند، اما روحیهشان را از دست نمیدادند و باوجود اندوه، سعی میکردند امیدوار باشند. آن رویداد بر من و همنسلهایم تأثیر عمیقی گذاشت و جهان ما را به کلی درگیر سیاست و مطالبه حق و حقوق کرد. اگر شاه مرتکب آن اشتباه نمیشد و به خواست مردم تمیکن میکرد، ایبسا مسیر تحولات تاریخی و اجتماعی ایران به نحوی دیگر رقم میخورد و منجر به انقلاب و سرنگونی نظام پهلوی نمیشد. او اما بر قدرتش غره شده بود این خیال خام را در سر میپروراند که خودش و خاندانش میتوانند تا ابد بر ایران حکمرانی کنند. استیون کینزر خبرنگار نیویورک تایمز هم در تهران در ماجرای کودتای سال 32 بر این مسأله تأکید میکند و در کتاب «همه مردان شاه» که سالها پیش به فارسی ترجمه کردم، میگوید، اگر امریکا در حمایت از شاه اقدام به مداخله نظامی نمیکرد و دولت مصدق برکنار نمیشد، انقلاب رخ نمیداد.
سایر اخبار این روزنامه
فرماندار قم: دستگاههای امنیتی به شعارهای تهدیدآمیز طلاب رسیدگی میکنند
غیبت رکس در سینمای ایران
روایت یک شاهد عینی از کودتای 28 مرداد
خداحافظ دبیرکل محبوب
طرح تحول سلامت تغییر نمیکند
شرایط خطیر است اما بحرانی نیست
پرچمداری بانوی تیرانداز
حسن یزدانی: تمام جان و دلم را در بازیهای آسیایی میگذارم
نقشه تقاضای مسکن در تهران
<سردار جنگل> خزر چگونه به نفت رسید
FATF در کما
تشکیل گروه ویژه ایران پیامی برای داخل امریکاست
مسأله 9 میلیارد دلار ارز دولتی
برنامه ویژه مدرسه
سلام ایران
نظـــــر مـــردم
شمخانی عزادار شد
«عنان»، مرد شجاع سازمان ملل