روزنامه همدلی
1397/05/28
به مناسبت سالگرد درگذشت بانوی غزل آزادی، سیمین بهبهانی بهار جاودان
همدلی| عباس ابوالفتحی- صبح جمعه ۳۱ مرداد چهار سال پیش، خیلی ها آمده بودند برای وداع با نادرهای که دیگر در بینشان نبود. فریاد «سیمین بهبهانی، در دل ما میمانی» و «سیمین بهبهانی، هویت ایرانی» با کف زدنهای مکرر فضای تالار وحدت را از مهر به نیمای غزل آکنده کرده بود، آواز «مرا ببوس» چشم خیلی ها را تر کرد. بارها تکرارش کردند، زیر بغضی که سینه شان را میفشرد. ویژگان حاضر از جمله محمود دولتآبادی، شهرام ناظری، جواد مجابی، محمد رضا و همایون شجریان پشت تریبون رفتند و از سیمین گفتند. از خوبیهایش، از همان علایقی که بعد از مرگ متولد میشوند. مراسم خاتون غزل آزادی هم مثل اکثر مراسم های مهم این خاک ماتم زده و عصیان دیده، بی حاشیه نبود. سه روز در بیمارستان ماند تا سرانجام به آغوش وطنش سپردند. از کلنجار بازماندگان برای کسب اجازه دفن شاعر در امام زاده طاهر گرفته تا تحریم مراسم خاکسپاری توسط کانون نویسندگان ایران، و دست آخر هم پرواز چند زنبور طلایی بالای سر جنازه!تمام این حواشی اما به یک بیت غزل بانو نمی ارزید. آنجا که گفت؛ «آری آغاز دوست داشتن است/ گرچه پایان راه ناپیداست، من به پایان دگر نیندیشم/ که همین دوست داشتن زیباست».
شاعری که شاعران هم دورهاش او را میستودند. زنی که زنانگی را میشناخت و بیمحابا فریادش میزد. هموطنی که بغض وطنش راعمری به گلو فرو برده بود و لبخندش را به لب کشیده بود. سیمین صدای اعتراض بود. فریادی که یک قرن شنیده شد. فرزانه میلانی در کتاب سیمین و رنگینکمانهایش مینویسد: «سیمین نه تنها به واسطه نو آوری هایش در غزل بلکه به خاطر عشق به آزادی و عدالت و احترام به حقوق بشر مورد تمجید همگان بود.» پس از کسب دیپلم خانهداری به مدرسه مامایی رفت. آن زمان گرایش سیاسی به حزب توده نشان میداد و متن اعتراضی که در مدرسه نوشت سبب اخراجش شد. اخراج از مدرسه همانا و پاسخ آری دادن به اولین خواستگار و زندگی بی نصیب از عشق همانا. بعد ها خودش میگوید؛ «از دوزخ به زمهریری گریخته بودم که خاکسترم نمی کرد. اما یخبندان جاودانی را در سرگردانی امید هایم میآزمود. از آینده هیچ تصویری نداشتم الا سرزمینی ستربند و خفته در آغوش برف».
اولین سروده های سیمین به سفارش پروین اعتصامی در روزنامه نوبهار منتشر شد. و بعد ها با نوشتن «جای پا» و «چلچراغ» پیش از سی سالگی در میان شاعران هم دورهاش به شهرت رسید. بعد از آن یک دوره ده ساله سکوت کرد. شاید کلامی در ذهنش مجسم میشد که زبانش از بیان آن عاجز بود. در آغاز دهه شصت «دشت ارژن» و «دریچه آزادی» را منتشر کرد. حال و هوایی تازه در جان شعرش نفس میزد. خودش میگفت؛ «وزن های کلاسیک برایش در بیان لغات جدید مشکل آفرین شد. چراکه واژه های قدیمی در یک سیستم واژه منطبق در قالب های کهن شعر پارسی تثبیت شده بودند و برای بیان معانی و محتوای جدید به وزن های متفاوت تری نیاز داشتم. من سعی کردم اولین پاره کلامی را که به ذهنم میرسید بگیرم و سعی کنم به آن وزن بدهم. این کار را آنقدر تکرار کردم تا ریتم های جدیدی پیدا کردم. شعر هم برای من مثل زندگی تجربه بود. از تجربهای به تجربه دیگر. از شعری به شعر دیگر. با غزلی ساده شروع کردم. به دوبیتیهای نیما رسیدم و پس از آن از چهارپاره های نیما به غزلی پخته رسیدم. من الفبای شعر را با برگزاری انجمن های شعر در خانه ام آموختم. توجه به مسائل اجتماعی شاید گرتهبرداری از شعرهای پروین اعتصامی بود اما به مرور زمان استقلال شعری یافتم. من از اولین روزی که شروع کردم به شعر گفتن این بوده؛
ای توده گرسنه و نالان چه میکنی/ ای ملت فقیر و پریشان چه میکنی
این شعر را در چهارده سالگی گفتم. شعرم قاعدتا میبایست عاشقانه میبود ولی میبینید که با این شروع کردم».
نیما بعد از انتشار سه تار شکسته با سیمین ملاقات میکند. به پیشنهاد نیما شعر ناشناس را میسراید که این شعر او را به گرفتن مدال بینالمللی در سال ۱۳۳۱ مفتخر میکند. سیمین فراز و فرودهای بسیاری را تجربه کرد. از ازدواج نافرجام اولش گرفته تا ازدواج مجدد و بعد ها ممنوع الخروج شدنش از ایران. زمانی هم به خاطر سرودن دسته ای از اشعارش که سروده بود؛ «گفتا که میبوسم تورا/ گفتم تمنا میکنم/ گفتا اگر بیند کسی/ گفتم که حاشا میکنم» روزنامه ها تحقیرش کرده بودند. در این باره میگوید؛ «بیشتر روزنامه های ایران به من فحش میدادند و مرا شاعره معروفه میخواندند. با دروغ و افترا علایق تاریکی به من نسبت میدادند. علنا به من بی احترامی میکردند. این حرفها جگرخراش بودند و من غالبا گریه میکردم». کار شاعر دیدن و گفتن است. تعهدی که وامی داردش از فرود فاحشه تا اوج جانبازی بسراید. سیمین از آن دسته شاعرانی بود که در انعکاس آینه اشعارشان بازتاب هشدار میافتاد. آنها پیش از آنکه بلا یقه مان را بگیرد صدایشان در میآید. چه عیبی دارد زن را از زبان فروغ یا سیمین بشناسیم. «زنی را میشناسم من که میگوید پشیمانم/ چرا دل را به او بستم کجا او لایق آن است/ زنی را میشناسم من که او آبستن درد است/ زنی نوزاد غم دارد، زنی میگرید و گوید، که در سینه شیر کم دارد/ زنی با تار تنهایی لباس تور میبافد/ زنی را میشناسم من که شعرش بوی غم دارد/ زنی هم زیر لب گوید گریزانم از این خانه/ ولی از خود چنین پرسد؛ چه کس موهای طفلم را پس از این میزند شانه»؟!
سرانجام روز جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۳ سیمین از میان هفته ای پرحاشیه در آرامگاه خانوادگی خود واقع در بهشت زهرا کنار گور پدر آرام گرفت.
سایر اخبار این روزنامه
«همدلی» عاقبت کمپین «فرزندت کجاست» و ا رائه تصویرهای غیرواقعی از زندگی برخی از آقازادهها را ارزیابی کرد
به مناسبت سالگرد درگذشت بانوی غزل آزادی، سیمین بهبهانی بهار جاودان
کوفی عنان، دبیر کل پیشین سازمان ملل متحد در هشتادسالگی درگذشت خداحافظی با آقای سازمان ملل
کودتای 28 مرداد با نام شعبان جعفری گره خورد؛ از کودتا تا مرگ روشنفکر مثل «شعبون بی مخ»!
«همدلی» عاقبت کمپین «فرزندت کجاست» و ا رائه تصویرهای غیرواقعی از زندگی برخی از آقازادهها را ارزیابی کرد
«همدلی» از شیوههای جدید خودکشی نوجوانان در کشور گزارش میدهد کُشتن خویشتن یا سُخره نیستی
احمد توکلی: حکومت، موظف به دفاع از آزادی و استقلال رسانههاست
بازخوانی بینش سیاسی- اجتماعی محمد مصدق به بهانه سالروز کودتا 28 مرداد مردی که تاریخ را نوشت
هرمز شریفیان مصدقالسلطنه نه؛ «معتمدالمُلک»
سایه ترکمنچای در قرارداد اردوگاه شهید باهنر
زندگی در آلونکهایی که هیچ ندارد