ده سال پس از بحران مالی 2008، اکونومیست بر اساس مطالعات آدام توز، به بازخوانی این رخداد پرداخته است

یک دهه بحران چگونه جهان را تغییر داد؟
ترجمه: زهرا شریعتی‌فر ‪-‬ یکی از شخصیت‌های داستان ارنست همینگوی، سوالِ «ورشکستگی چگونه اتفاق می‌افتد» را اینگونه پاسخ می‌دهد: به دو روش تدریجی و ناگهانی! این پاسخ، تقریبا نحوه سقوط اقتصاد جهان را تشریح می‌کند. سال ۲۰۰۷، شکاف‌هایی در سیستم اقتصاد جهانی پدیدار شد و گسترش یافت و پس از آن هنگامی‌که بانک سرمایه‌گذاری لمن برادرز در سپتامبر ۲۰۰۸ اعلام ورشکستگی کرد و نظام بانکی جهان را به بی‌ثباتی کشاند، شوک ناگهانی به وقوع پیوست. دهمین سالگردِ آن لحظات ترسناک در حال نزدیک شدن است.
پس از آشفتگی‌های اقتصادی، مکتوباتی اثرگذار از برخی نویسندگان به‌سرعت منتشر شد؛ آثاری چون «بحران مالی بزرگ» از آندرو راس سورکین و «رکود بزرگ» از مایکل لوئیس که موضوع ساخت فیلم‌های برنده جایزه اسکار شدند. مستند «بحران مالی جهان»، به صنعت مالی به دلیل ایجاد بحران حمله کرد و اقتباسی جدید از نمایشی با موضوع تاریخچه فعالیت بانک لمن برادرز، در تئاتر ملی لندن به روی صحنه رفت.
هدف آدام توزِ تاریخدان که در برهه زمانی میان دو جنگ جهانی اول و دوم به دلیل آثارش موردتوجه قرار گرفت، آن بود که مطالعاتش بیشتر معتبر باشند تا سرگرم‌کننده. او تاریخ اقتصادی و مالی دهه اخیر را در کتابی مجلد، قطور و حدودا ۷۰۰ صفحه‌ای نگاشت و باوجود آنکه به رویدادهای اخیر و بسیار غم‌انگیز اقتصادی در این کتاب پرداخته اما وجه گزارش‌گونه آن همانند تحلیل‌های تاریخی‌اش قابل‌توجه است.


چهار موضوع مهم را از مطالعه آقای توز با عنوان «جهان پس از سال ۲۰۰۸» می‌توان استخراج کرد. اول: واکنش سریع به بحران مالی که به‌واسطه آن بانک‌ها از ورشکستگی نجات‌یافته و سیاست‌های پولی و مالی هر دو تضعیف شدند. دوم: بحران حوزه یورو که بیشترین آسیب را به یونان و ایرلند وارد کرد و پرتغال، اسپانیا و ایتالیا را نیز تحت تاثیر قرار داد. سوم: پس از سال ۲۰۱۰ جهان توسعه‌یافته به اتخاذ سیاست‌های مالی ریاضتی روی آورد و چهارم آنکه سیاستمداران پوپولیست در اروپا و آمریکا بر سرکار آمدند.
آقای توز در توضیح رویکرد واکنش سریع به بحران مالی، موضعی هم‌راستا با اغلب اقتصاددانان داشت و آن را ضروری می‌دانست. اما متاسفانه برخی مدیران صنعت بانکداری به دلیل بلاهتشان اهمیت ناچیزی برای این واکنش سریع قائل شدند. چه اینکه اروپا با سرعت بسیار کم و با کوته‌فکری به تعامل با کشورهای پیرامونی خودپرداخت و به سمت ریاضت اقتصادی تغییر مسیر داد که اقدامی اشتباه بود. بروز عکس‌العمل‌های شدید سیاسی در مخالفت با بانکداران، ناامیدی از دولت‌های اروپایی و تاثیر ریاضت اقتصادی به ظهور پوپولیسم، انتخاب دونالد ترامپ و رای به برگزیت منتهی شد.
از نظر نویسنده، بخش بزرگی از مشکل، شکست در رهبری سیاسی بود. سیاستمداران اروپایی در ابتدا بحران را با این توجیه که یک مشکل آمریکایی است و در وال‌استریت به وجود آمده نادیده گرفتند. گرچه ترازنامه‌های بانک‌های اروپایی، فراوانیِ وام‌های غیر معتبر را نشان می‌داد. در همین حال دولت بوش در آمریکا اقدامات مقابله با بحران را از طریق کنگره و تنها با حمایت دموکرات‌ها به انجام رساند اما این اقدامات از سوی هر دو حزب در زمان ریاست جمهوری باراک اوباما متوقف شد.
شاید بتوان خطرناک‌ترین نوع شکست را عدم تمایل به مقابله با مشکلات دانست و این عدم تمایل در درونی‌ترین لایه‌های سیستم ریشه دوانده و همچنان ادامه دارد. بخش مالی که مسبب ایجاد بحران بود به طرز قابل‌توجهی بدون تغییر به نظر می‌رسد. در حال حاضر بانک‌ها سرمایه بیشتری را نزد خود نگاه می‌دارند و سودهای پرداختی آن‌ها به عملکردهای بلندمدت معطوف شده است. اما هنوز نرخ سودها بسیار بالاست. متوسط پرداخت در وال‌استریت در سال گذشته 184220 دلار بود که اندکی از رکورد سال ۲۰۰۶ پایین‌تر است. رسوایی ناشی از رفتار نامناسب بانک‌ها در حوزه‌هایی چون تثبیت قیمت‌ها، پول‌شویی و انجام معاملات نادرست سبب شد تا آن‌ها همچنان مرکز توجه قرار گیرند.
اگر فردی در سال ۲۰۰۶ به خواب عمیق رفته و امروز برای رصد بازارهای مالی بیدار شده باشد تصوری از بحران مالی سال 2008 نخواهد داشت. قیمت‌های سهام مکررا در آمریکا افزایش‌یافته و ارزیابی‌ها فقط از سال‌های ۱۹۲۹ و ۲۰۰۰ بهتر بوده‌اند. نرخ سودی که از سوی دولت و شرکت‌ها در ازای وام پرداخت شده استاندارد بسیار پایینی دارند. در مقیاس جهانی، نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی همانند سال‌های پیش از بحران، بالاست. همانطورکه نویسنده اشاره می‌کند روشن نیست که آیا دولت‌ها هنگام مواجهه مجدد با بحران‌های آتی تمایل به اقدامات قاطع خواهند داشت یا خیر.
مناظره در خصوص سیاست‌های اقتصاد کلان همان راه همیشگی را طی می‌کند. آن‌هایی که اعتقاد دارند دولت‌ها می‌توانند وام بگیرند و بیشتر هزینه کنند، همچنان در حال بحث با گروهی هستند که فکر می‌کنند میزان بدهی دولت‌ها بسیار بالاست. عده‌ای که به دنبال بازگشت سیاست‌های بانک مرکزی به روال عادی خود هستند (نرخ‌های بالاتر و عدم خرید اوراق قرضه دولتی)؛ آن‌ها همچنین به مباحثه با آن‌هایی مشغولند که باور دارند اتخاذ سیاست‌های انقباضی نابهنگام، به اقتصاد شکننده امروز در آینده آسیب خواهند رساند.
تغییری عظیم در خلق‌وخوی عمومی پدید آمده است. این ایده که بازارها به ابزارهای مختص به خود گرایش دارند منابعی که طرفداران این ایده در دهه ۱۹۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ کسب کردند را به‌طور موثر و عادلانه تخصیص خواهد داد. دولت‌های متمایل به چپ مانند دولت تونی بلر از تَرک بازارهای مالی بیشتر خرسند بودند تا اینکه بخواهند با آن‌ها مواجه شوند. اکنون سیاستمداران میانه‌رو خارج از دایره قدرتند؛ چنان‌که رای‌دهندگان نیز راه خود را از چپ‌های افراطی و راست‌های ملی‌گرا جدا کرده‌اند.
حزب جمهوری‌خواه در آمریکا استعداد طبیعی بازار آزاد را از کار انداخته و اقدامات حمایتی ترامپ از تولیدات داخلی و رفتارهای تهدیدآمیز رئیس‌جمهور با شرکت‌های مخالف با سیاست‌هایش را تحمل می‌کند. بسیاری از محافظه‌کاران بریتانیایی با چنین رهبران تجاری‌ای که در ارتباط با موضوع برگزیت به اشاعه ترس می‌پردازند، آشکارا خصومت دارند. این ایده که تجارت بلندمدت منجر به بهبود اوضاع می‌شود، دیگر جهان‌شمول نیست. در واقع آقای ترامپ به تجارت همچون بازی صفر و یک نگاه می‌کند. این دیدگاه‌ها را در اعداد و ارقام می‌توان مشاهده کرد؛ چنانکه قبل از وقوع بحران مالی، رشد تجارت جهانی بسیار سریع‌تر از رشد تولید ناخالص داخلی از حرکت باز ایستاد.
تغییر در خلق‌وخوی عمومی، ترس همگانی را در مواجهه با این سوال که وقوع بحران مالی آتی چه آسیب‌هایی را به اقتصاد جهان وارد می‌آورد، سبب خواهد شد. ممکن است تجربه همکاری‌های سال‌های ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ مانند اقدام بانک مرکزی آمریکا در فراهم آوردن فرصت دسترسی به دلار برای همتایان اروپایی که در تنگنای مالی قرار داشتند بار دیگر به‌آسانی گذشته عملی نباشد.
مورخان آینده بابت مطالعه سخت‌گیرانه آقای توز سپاسگزار خواهند بود. او در تحقیق خود به اوراق بهادار تضمینی پرداخت و در تلاش خود برای خلق اثری جامع در ارتباط با این موضوع پیچیده و دشوار، وام با تعهد وثیقه را از نظر دور نگاه نداشت. گرچه خواننده عام ممکن است آن را اندکی دشوار بپندارد. این سختی و پیچیدگی به این خاطر نیست که نویسنده از درک بدیهیات ناتوان است، بلکه به سبب آن است که گاهی موضوعات کلان به‌سادگی تحت‌الشعاع جلسات هیجان‌انگیز قرار می‌گیرند.
آقای توز مطالعه خود را با مقایسه رویدادهای کنونی با اتفاقات سال ۱۹۱۴ و آن هنگام که جهان آرام‌آرام به‌سوی درگیری پیش می‌رفت، به پایان می‌برد. به شکلی بحث‌برانگیز، زمان بین دو جنگ جهانی بیشترین شباهت را به اوضاع کنونی دارد. آتش‌بس، به جنگ اول جهانی خاتمه داد اما تنش‌ها مجددا قلیان نمود و سرانجام با وقوع جنگ دوم جهانی به انفجار رسید.
شاید استفاده از استعاره‌ای دیگر برای تشریح مسئله برای سیاست‌سازان مناسب‌تر باشد. بانک‌های مرکزی موجبات حمله قلبی اقتصاد جهانی و سوق دادن آن به انجام اعمال جراحی اورژانسی را فراهم آوردند. اما این بیمار مجددا به عادت‌های مخرب گذشته خود مانند استعمال دخانیات، نوشیدن مشروبات سنگین و الکلی و زیاده‌روی در مصرف غذاهای چرب بازگشته است. شاید در حال حاضر سالم به نظر بیاید اما حمله قلبی محتمل بعدی بسیار جدی‌تر است و فنون پزشکی که دهه قبل برای نجات او موثر واقع شدند می‌توانند بار دیگر موفقیت‌آمیز نبوده و کاری از پیش نبرند.
سایر اخبار این روزنامه
در ستایش مردی که زندگی را عاشقانه زندگی کرد؛ طـاریِ روشـن پس از بیست و یکسال اختلاف و چانه زنی بعد از فروپاشی شوروی سران کشورهای ساحلی خزر  به توافق رسیدند مسایل آقازادگی باعث شد برخی مسئولان در کمپین مجازی «فرزندت کجاست» حضور یابند و خود را از کارکردهای ژن خوب تبرئه کنند «همدلی» در گفت‌وگو با فعالان بازار خودرو، از دلایل عمده افزایش قیمت‌ها گزارش می‌دهد «همدلی» مانیفست نواصولگرایی را که توسط کمیته سیاسی جمعیت پیشرفت و عدالت ایران اسلامی تهیه شد، مورد بررسی قرار داد ده سال پس از بحران مالی 2008، اکونومیست بر اساس مطالعات آدام توز، به بازخوانی این رخداد پرداخته است پیشنهاد شهرام ناظری برای برگزاری کنسرت رایگان اگر سرپوشی بر مشکلات دیگر نباشد، هستم! مسعودرضا بلادری شرحی بر یک شیوه سازمان ملل: چین منطقه مسلمانان اویغور را به اردوگاه بدل کرده است نامه رئیس قوه قضائیه به رهبر انقلاب برای اقدامات ویژه در برخورد با اخلالگران اقتصادی؛‌