آغازی بر خود

ایرانیان صدها سال است که از همگرایی اجتماعی و ملی به دور هستند و اگر راهپیمایی‌ها و تظاهرات های گاه و بیگاه ایشان را بخواهیم مستثنی کنیم باید بگویم که روند واگرایی ملی در ایران فوق العاده بالاست.دلیل این امر که اعتقاد دارم باید راهپیمایی‌ها و تجمعات را از همگرایی‌های موردی ملی جدا کرد ، انگیزه احساسی و جو گیری های مقطعی است که به وجود می‌آید و پس از آن همه بخش‌هایش آرام می‌شود؛ فساد و خیانت در ایران سابقه ای به ژرفای تاریخ دارد.
سرچشمه آن از زمان ساسانیان آغاز شده و ده ها حکومت متمرکز و نیمه متمرکز را گرفته تا به امروز که از قاجاریه و پهلوی و بعد از آن جمهوری اسلامی است ، همه و همه با فساد و خیانت دست و پنجه نرم کرده اند و در آخر نابود شده و سلسله جدیدی به وجود آمده که صد البته عمر آن هم خیلی به طول نینجامیده است.این امرنشان می‌دهد مشکل دزدی و فقر عده ای از مردم و فساد طبقه حاکمه و مدیران منصوب ربطی به حکومت‌ها ندارد بلکه فاجعه به مراتب عمیق تر از دولت‌ها و حاکمیت هاست. نمونه های بسیار زیادی را در طول تاریخ می‌توانیم نام ببریم.امیرکبیر های فراوانی در کشور بوده اند که می‌خواستند به نوعی اصلاحات متداول را ایجاد کنند اما به دلیل فساد بسیار بالایی که وجود داشته و در نهایت خیانتی که صورت پذیرفته، در به انجام رساندن آن ناکام ماندند. به عنوان مثال جنگ هشت ساله ای که ایران با کشور همسایه‌اش داشت جنگی بود که به گواه تاریخ جزو معدود جنگ‌هایی است که ایرانیان برگزار کردند و در آن حتی یک وجب از خاک خود را از دست ندادند و هزاران شهید و جانباز برای به دست آوردن این موفقیت تلاش کردند.
نکته مهم این جنگ زمانی نمایان می شود که بدانیم کل این جنگ هشت ساله تنها با همت ۷/۹درصد از این مردمان با احتساب لجستیک، درگیر جنگ شدند یعنی بیش از ۹۲درصد همین مردم و جماعت وارد جنگ نشدند و در مراحل مختلف بخشی از آن‌ها یا نقش ستون پنجم دشمن را بازی کردند یا در بهترین حالت بی تفاوت از کنار خون‌هایی که ریخته می‌شد گذر می‌کردند و در برابر چرایی این رفتارشان با گرفتن ژست‌هایی روشنفکرانه و فکورانه به علت‌های مختلف وجود جنگ می‌پرداختند و آن را تقبیح می‌کردند و در نهایت اعتقاد داشتند که زمین بدهیم و زمان بگیریم تا بتوانیم مذاکره کنیم! یعنی اوج بی غیرتی در ارتباط با یک امت واحد را می‌توانیم به خوبی در جنگ هشت ساله ببینیم.
همگرایی ملی در ایران بیشتر به یک طنز و شوخی شبیه شده تا یک واقعیتی که بخواهیم به تطهیر آن بپردازیم. نگاهی که ما مردم، به یکدیگر داریم نگاه استفاده ابزاری از یکدیگر شده و به همین دلیل است که افراد منافق گونه و ریاکار در این کشور به وفور یافت می‌شوند. متخصصان جای خود را به لودگان می‌دهند و این جماعت لومپن هستند که با فراغ بال و زبان ریزی‌های متعدد و ظاهر آرام کننده، اوضاع اجتماع را به دست می‌گیرند و همین جماعت عصاره ملت در مجلس و بعد از آن دولت می شود.


عدم همگرایی ایرانیان به یکدیگر گستره‌ای به پهنای تاریخ دارد، به همین دلیل است که بیش از نیمی از این جماعت وقتی در خارج از مرزهای خود حضور پیدا می‌کنند حتی از فارسی صحبت کردن هم فراری هستند و سعی دارند عقبه خود را کتمان کنند.کار به جاه‌هایی می‌رسد که عده ای از این شبه روشنفکران، در کسری از ثانیه می توانند رنگ عوض کنند و مثل آفتاب پرست، به رنگی جدید درآیند و منافق گونه به زیست اجتماعی خود ادامه دهند.
مرعوب بودن در دنیای خارج از مرزهای این کشور برند اصلی برخی به حساب می‌آید مشکل در کشور ایران را شاید باید فرهنگی دانست و با رفت و آمد دولت‌ها به نتیجه دلخواه نمی‌رسد چرا که خودمان قبول کردیم مستعمره فکری باشیم و در این نگاه مستعمراتی عده‌ای، از آن سوی مرزها بلندگوهایی باشند که توسط اربابان‌شان برای‌مان تعیین تکلیف می‌کنند.بازار سکه و طلا و ارز را خود ما متشنج می‌کنیم و باهجوم هایی که به این بازارها می‌آوریم فساد را چندین برابر می‌کنیم. در حال حاضر در منزل ایرانیان طبق اعلام رییس اتحادیه طلافروشان بیش از ۳۰۰ تن طلا وجود دارد که تنها در چهارماهه اخیر ۶۰ تن طلای دیگر نیز خریداری شده و به منازل برده شده است.بی تعارف بگویم که این‌ها خیانت به کشور و در راستای واگرایی ملی است.نکته جالب هم آن است که تمام مردمی که این کار را انجام می‌دهند در جواب این رفتار اجتماعی، می‌گویند( برید سراغ دزدهای بزرگ را بگیرید و به ما کاری نداشته باشید) در صورتی که همگان به خوبی می‌دانیم برخی از مفسدین بزرگ هم از همین بخش‌ها کارشان را شروع کردند و الان هم که نمی‌توانند در وسط میدان حضور داشته باشند به وسیله دلال های‌شان وسط میدان ها و بازارها به دنبال لجن کاری‌های‌شان هستند.مساله شاید دولت‌ها نیست و خود مردم هستند با همین مردم و همین تفکرات، فقط رنگ و بوی آن تغییر کرده اما ماهیت آن هیچ تغییری نکرده واین خاص کشور ایران است که صدها سال است با آن دست و پنجه نرم می‌کند.عده‌ای جدید می‌آیندیعنی یک چرخه تکراری برای مردمان این کشور غریب.
بیایید از خودمان آغاز کنیم.تاریخ ایران زمان‌هایی مانند هخامنشیان و زندیه و تا حدودی اشکانیان را تجربه کرده که دوران شکوفا و بلند آوازه ای است، به همین دلیل است که مردمان سعی دارند تا از فساد چند صد سال اخیر به دامن ایران باستان فرار کنند.در دسته‌بندی‌های اجتماعی مردمان با یکدیگر تفاوت‌های رفتاری اجتماعی معناداری دارند و توده‌ها همیشه روند پیروی خود را از وضع موجود حفظ می‌کنند و عده‌ای هم فارغ از هر نوع دولتی که سر کار باشد به مکیدن خون توده ها مشغول هستند.درباره لزوم تغییر فرهنگی باید گفت که کلید آن در تغییر حوزه سیاسی است؛ یعنی اگر شما در حوزه سیاسی تغییر مناسب داشته باشید اثرش را در حوزه فرهنگی خواهید دید.
در ادامه هم تغییر در حوزه فرهنگی می‌تواند روی حوزه سیاسی اثرگذار باشد اما تا زمانی که ساختارهای نظام فاقد کارایی و مملو از فساد باشد و هیچ کدام از زیرساختارهای سیاسی تعریف درست و کارآمد و معقولی از ورودی و خروجی سیستم شان نتوانند ارائه دهند نمی‌توانیم با خواهش و تذکر از مردم بخواهیم در حوزه فرهنگی تغییر نگرش بدهند. مثال واضح آن هم سردرگمی در سه مفهوم اقتصاد است که ما هنوز نتوانسته ایم در حوزه اقتصاد تعریف درستی از اقتصاد خصوصی و آزاد(لیبرالیسم) یا اقتصاد دولتی (سوسیالیستی) و در ضلع سوم آن یعنی اقتصاد اسلامی(تعاون) به جامعه ارائه دهیم. یادمان باشد اقتصاد منطق خودش را دارد و در آن قاعده دودوتا رعایت می‌شود.در حال حاضر در کشور سطح نقدینگی بسیار بالاست، یعنی در دست عده ای از مردم پول زیادی وجود دارد و همین مردم بر اساس قاعده اقتصادی تصمیم می‌گیرند پول را کجا سرمایه گذاری کنند. تازه همین‌ها از باگ های فراوان ساختار برای افزایش سودشان بهره‌مند می‌شوند. به زبان ساده باید گفت روزنه‌های فساد در جامعه مشخص است و اینکه بخواهیم به دنبال مقصر بگردیم بازی با افکار عمومی است و یک چرخه معیوب را دنبال خواهیم کرد. از تاریخ درس بگیریم پیش از آنکه درس تاریخ شویم.