سينماي ايران در آستانه تعطيلي

واقعيت اين است كه هجوم فيلم‌هاي كمدي يا شبه كمدي يا بعضا طنز به سينماهاي كشور بر اساس نقشه از قبل طراحي‌شده نيست؛ بلكه از ضرورت ناشي مي‌شود. اقتصاد وحشتناك و بيمار حاكم بر كشور سينما را به سمتي مي‌برد كه فيلمسازان خوب ما هم به اين فكر كنند كه دل مخاطب عام را به دست آورند. دل مخاطب عام هم با فيلم‌هاي جدي و اجتماعي حاصل نمي‌شود بلكه با دو ژانر و دو ساختار به دست مي‌آيد. اول فيلم‌هايي با داستان‌هاي عاشقانه كه در سينماي بعد از انقلاب ساخته نمي‌شود و نمونه‌هاي مشابه اين فيلم‌ها (عروس) را بيشتر فيلم اجتماعي بايد دانست تا عاشقانه؛ و ديگري فيلم كمدي چراكه مردم ما بيش از هر چيزي به خنديدن نياز دارند. متاسفانه تلويزيون ما آنقدر با سريال‌هاي ايراني آبكي و شبكه‌هاي ماهواره‌اي با پخش سريال‌هاي تركي و امريكاي لاتين سطح سليقه مخاطب را نازل كرده كه فيلم‌ها و سريال‌ها هرچه نازل‌تر باشند بيشتر مي‌فروشد و با اقبال بيشتري همراه مي‌شوند.در حال حاضر كمدي خوب «دلم مي‌خواد» در مرز فروش دو ميليارد تومان قرار دارد اما فيلم‌هاي كمدي سطحي و سخيف ديگر بعيد نيست به گيشه بيست ميليارد تومان هم برسند. متاسفانه در حال حاضر مديريتي بر سينماي ايران حاكم نيست جز مديريت بر سانسور مسائل اجتماعي و اخلاقي كه صدالبته سانسور بعضي مسائل اخلاقي، اجتماعي به عنوان رانت در اختيار بعضي نورچشمي‌ها قرار دارد و تعدادي از كارگردان‌ها به‌راحتي مي‌توانند با بعضي تابوها، جنگ، جانبازان، روحانيت و مسائل ديگر شوخي مي‌كنند و براي فيلم‌شان اتفاقي هم نمي‌افتد؛ اما بعضي فيلمسازان ازجمله رضا درميشيان يا عبدالرضا كاهاني و البته تعدادي از سينماگران قديمي‌تر نمي‌توانند از خط قرمزهاي ساختگي عبور كنند هرچند بايد گفت كه بعضي‌ها بدشان نمي‌آيد فيلم‌شان در مرحله نمايش با مميزي روبه‌رو شود و ژست اپوزيسيون به خود بگيرند حال‌آنكه اپوزيسيون واقعي يعني فيلمسازاني كه نمي‌خواهند فيلم سخيف و سطحي بسازند. در حال حاضر هم مي‌بينيم كه مسابقه دو براي ساخت فيلم كمدي راه افتاده و همه فيلمسازان هم دوست دارند در اين مسابقه شركت كنند و خود را زودتر به خط پايان برسانند و گيشه را تصاحب كنند.
اگر فيلمنامه جدي داشته باشي باوجود اخبار ناخوشايندي كه از گيشه فيلم‌هاي اجتماعي منتشر مي‌شود از ساخت فيلم‌هاي جدي پشيمان مي‌شوي و اساسا تهيه‌كننده‌ها هم به اين فكر مي‌كنند كه چرا سرمايه خود را به خطر بيندازند.
به اين نكته بايد اشاره‌كنم من مخالفتي با ساخت فيلم‌هاي كمدي ندارم و آرزو مي‌كنم همه توليدات سينماي ايران كمدي باشند مشروط به اينكه اين فيلم‌ها مردم را احمق فرض نكنند حرف براي گفتن داشته باشند و به شعور مخاطب توهين نكنند. در حال حاضر فيلم‌هاي كمدي با فيلمفارسي‌هاي قديم فرقي نمي‌كند؛ مي‌كند؟ اين در حالي است كه در دوره زمانه‌اي به سر مي‌بريم كه جوان‌هاي ما با سينما آشنا هستند و مردم عادي هم ‌دل‌شان نمي‌خواهد چنين مزخرفاتي را بر پرده سينما ببينند. ازيك‌طرف ماهواره و از طرف ديگر سطح فيلم‌هاي نازل باعث شده كه پدر صنعت سينما دربيايد. سينماي ايران در آستانه فروپاشي است، مگر آنكه فكري برايش شود. منظور من سانسور نيست كه من با هر سانسوري مخالفم؛ اما اميدوارم نوعي سهميه‌بندي كه دهه شصت براي توليدات محصولات سينمايي وجود داشت دوباره شكل بگيرد. مثال 10 فيلم كودك يا 10 فيلم اجتماعي يا 10 فيلم فلان و 10 فيلم بهمان و... اين دسته‌بندي‌ها تكليف را با سينما روشن مي‌كرد. شرايط حال حاضر مثل‌ آش شله‌قلمكاري مي‌ماند هر چي دم دست است جلوي دوربين مي‌ريزند نه سليقه‌اي كه شعور مخاطب را ارتقا دهد نه كيفيتي كه باعث اعتلا و توسعه ساختار فيلم‌هاي سينماي ايران شود. سينما را از هنر و صنعت به صنعت پفك‌سازي تبديل كرده‌اند كه جز ضرر هيچ منفعتي براي مخاطب ندارد. البته مديران سينما هم در وضعيت بلاتكليفي به‌سر مي‌برند و استراتژي درازمدت ندارند. شيوه مديريت موقتي در پيش گرفتند كه آن را به بعدي واگذار كنند. نكته مهم‌تر ديگر اينكه نهادهاي سينمايي ابتر شده‌اند. تبديل به نهادي محافظه‌كارانه كه بيشتر به دنبال فيلم‌هاي پروپاگاندايي هستند؛ اين را از جهت اينكه از نزديك با آنها برخورد داشتم مي‌گويم. متوجه شدم موضوع جدي حتي ارزشي، آنها را نگران از دخالت‌هاي دستگاه‌هاي نامربوط مي‌كند و اين باعث مي‌شود آنها عقب‌نشيني كنند. در عوض تا دل‌تان بخواهد فيلم‌هاي خنثي به‌كرات مي‌سازند. حتي جسورترين نهاد كه مركز گسترش سينماي مستند و تجربي است به‌ناچار دچار اين ملاحظه‌كاري شده چون ارگان‌هايي در مديريت سينما دخالت مي‌كنند كه اصلا ساختار اين ارگان‌ها ربطي به سينما ندارد. خلاصه كلام اينكه تا تكليف وزارت ارشاد با سازمان سينمايي مشخص نشود و تا زماني كه مهار سينما را به دست نگيرند فرصت‌طلبان همچنان مي‌تازند.و نكته آخر هم بگويم درگذشته (قبل از انقلاب) رسم بر اين بود تهيه‌كننده‌هايي كه فيلم‌هاي‌شان پرفروش مي‌شد به فيلمسازان جوان كمك مي‌كردند تا فيلم‌هاي تجربي خود را بسازند نظير فيلم‌هاي سهراب شهيد‌ثالث كه در حال حاضر اين روحيه هم در بين تهيه‌كننده‌هاي ما وجود ندارد.