چرا روزنامه‌نگاران نمي‌توانند حقوق حقه خود را به دست آورند

گروه اجتماعي| كاغذ مهم‌ترين كالاي اوليه براي توليد در مطبوعات است اما بازار كاغذ بدون حضور مطبوعاتي‌ها اداره مي‌شود به اين معنا كه وارد‌كنندگان و اتحاديه كاغذفروشان هيچ ارتباط مشخص و شفافي با مطبوعات و رسانه‌هاي كاغذي ندارند. در چنين شرايطي و با وجود آنكه مطبوعاتي‌ها از پاييز سال گذشته گرفتار تامين كاغذ و گراني قيمت آن به سبب خالي بودن بازار شدند، عملا نتوانستند دولت را مجاب كنند كه براي حل مساله از خود مطبوعاتي‌ها كمك بگيرد. نتيجه اين شد كه دلار 4 هزار و 200 توماني تخصيص يافته به واردات كاغذ توسط وزارت صنعت، معدن و تجارت به كساني تعلق گرفت كه هم، سن و سال‌شان به اين كار نمي‌آمد و هم دستي در بازار كاغذ و انتشار مطبوعات و صنعت نشر نداشتند. مهدي محسنيان‌راد، استاد تمام علوم ارتباطات در گفت‌وگو با «اعتماد» ناتواني مطبوعات در دفاع از حقوق خود براي جلوگيري از رانت و سوءاستفاده در بازار كاغذ را تحليل كرده است.
جامعه مطبوعاتي ايران هيچگاه موفق به دفاع از حقوق صنفي و اقتصادي خود نبوده است. شرايط امروز بازار كاغذ مطبوعات هم گوياي همين وضعيت است. بنا بر اعلام رسمي، 260 ميليون دلار با قيمت دولتي 4 هزار و 200 تومان، توسط وزارت صنعت، معدن و تجارت در اختيار افراد غير مطبوعاتي قرار گرفته كه كاغذ وارد كنند در حالي كه اين ميزان ارز، يا به مصارف غير از واردات كاغذ رسيده، يا در بازار با قيمت گران‌تر فروخته شده يا حتي اگر با اين ارز، كاغذ وارد شده، كاغذ وارداتي در انبار احتكار شده و به دست اهالي مطبوعات نرسيده است. سوال اين است كه چرا اين ارز در اختيار موسسات مطبوعاتي همچون دنياي اقتصاد و اطلاعات و كيهان قرار نگرفت بلكه به افراد غير مطبوعاتي داده شد كه امروز اعلام شود كل موجودي كاغذ مطبوعات كشور، تا پايان شهريور تمام خواهد شد؟
در واقع سوال شما از من اين است كه چرا در ايران، روزنامه‌نگاران نمي‌توانند حقوق حقه خود را به دست بياورند. گاهي دستيابي به حقوق حقه يك مجموعه، نيازمند تعادل قدرت در ‌دهنده اين نياز و ‌گيرنده اين نياز است. به عنوان نمونه، روابط فيمابين تجار بازار تهران از اين دست است اما رابطه روزنامه‌نگاران ايران با حكومت، به هيچ‌وجه يك رابطه افقي موازي همچون رابطه تجار بازار تهران نيست. با روزنامه‌نگاران ايران به گونه‌اي رفتار شده كه رابطه حكومت با روزنامه‌نگاران، مثل رابطه يك پدر مقتدر است كه هر كار دلش مي‌خواهد انجام مي‌دهد و چندان به حقوق مورد ادعاي فرزندانش قائل نيست. طبيعي است كه در چنين شرايطي شاهد هر وضعيتي باشيم كه شرايط امروز كاغذ مطبوعات هم نمونه‌اي از اين وضعيت است. اصلا چه كسي گفته كه بايد به مطبوعات كاغذ بدهند؟ به مطبوعات كاغذ ندهند، روزنامه‌نگاران را به زندان هم نيندازند و روزنامه‌ها را توقيف هم نكنند تا مطبوعات هم كارشان را درست انجام بدهند و مردم هم، چند برابر قيمت امروز روزنامه‌ها، پول براي خريد روزنامه مي‌دهند تا نيازهاي خبري‌شان را تامين كنند. روند طبيعي اين است كه مطبوعات هم مانند هر عرضه‌كننده خدمات يا كالا، متناسب با تقاضا زندگي اقتصادي داشته باشند. اما وضعيتي كه امروز، مطبوعات ايران را گرفتار كرده به دليل همين يارانه‌اي است كه به مطبوعات مي‌دهند و آنها را نيازمند مي‌كنند در حالي كه اگر مطبوعات را آزاد مي‌گذاشتند، وضعيت مطبوعات و كشور به اينجا نمي‌رسيد كه يكي از نفت‌خيز‌ترين كشورهاي جهان دچار فقر و شرايط خاص شود. من در مورد توزيع كاغذ دولتي هيچ حقي براي مطبوعات قائل نيستم. چرا بايد مطبوعات را به اين روز بيندازند؟ چرا بايد كاري كنند كه مطبوعات به اين سرنوشت گرفتار شوند كه دست‌شان رو به حكومت دراز باشد؟ و چرا به جاي اينكه ارز كاغذ را به فرد مطبوعاتي بدهند، به افراد غير مطبوعاتي داده‌اند آن‌هم در شرايطي كه كشور به‌شدت نيازمند بوده و بايد اقدامي صورت مي‌گرفت كه حداقل در اين بازار فساد و شرايط بحراني چنين اتفاقي براي مطبوعات نيفتد؟ كاغذ براي مطبوعاتي‌ها خيلي مهم است اما چه كسي گفته كه كاغذ مطبوعات، از داروي خارجي يك بيمار در حال شيمي‌درماني كه تمام زندگي‌اش را هم فروخته و در حال مرگ است و امروز از پرداخت هزينه درمان ناتوان است، مهم‌تر است؟ اگر كمبود كاغذ مطبوعات يك استثنا بود، من با روزنامه‌نگاران همدردي مي‌كردم اما شرايط تمام كالاها همين گونه است و كاغذ مطبوعات، استثنا نيست. بسياري از قطعات يدكي اتومبيلي كه مخارج يك خانواده را تامين مي‌كرد ناياب شده. فكر مي‌كنيد براي اين خانواده كه خريدار هر روزه روزنامه اعتماد هم بوده، توقف انتشار روزنامه اعتماد به دليل نبود كاغذ مهم‌تر است يا اينكه وسايل يدكي ماشينش پيدا نمي‌شود و او از نان خوردن افتاده؟ البته ظاهر حرف‌هاي من اين است كه به مطبوعات حمله مي‌كنم و با مطبوعات همدردي نمي‌كنم، اما با ذره‌اي تعمق، مي‌بينيد كه در دل اين حرف‌ها پر از همدردي است و اين همدردي فراتر از تامين كاغذ است و با تمام حوزه‌هاي زيستي شماست.
هر زمان دولت اقدامي در حوزه مطبوعات انجام داده، اتفاقا آثار زيانبار اين اقدامات براي مطبوعات بيش از منفعتش بوده است. چرا دولت دست از دخالت در امور زيربنايي يا معمولي مطبوعات بر نمي‌دارد؟


فكر مي‌كنم هم شما و هم سردبير روزنامه اعتماد پاسخ اين سوال را مي‌دانيد. يك حكومت ايدئولوگ و مسلكي اگر در هر چيزي دخالت نكند، قطعا در كاركرد و رسالت و ساختار رسانه‌هايش دخالت مي‌كند. از آنجا كه حكومت ايران، يك حكومت مسلكي است، بديهي است كه شاهد اين وضعيت باشيم. در قانون اساسي آمده كه راديو و تلويزيون بايد در دست دولت باشد. سرتاپاي تيراژ روزنامه‌هاي ايران، يك ميليون نسخه است. ببينيد كه اين تيراژ در مقابل تعداد‌گيرنده‌هاي تلويزيون و راديو كه در ايران روشن است چه عدد ناچيزي است. چرا اگر راديو و تلويزيون انحصار دولتي دارد و هر آنچه مي‌خواهد مي‌گويد و هر آنچه نمي‌خواهد، نمي‌گويد، در نظر اهالي مطبوعات غيرعادي نيست اما وضعيت مشابه در مورد مطبوعات را غيرعادي مي‌بينند؟ اين شرايط در ايران، با ساختار موجود قدرت، كاملا طبيعي است.
آيا مطبوعات بايد خودشان را با اين شرايط وفق دهند؟
خير، بايد اين وضعيت را تغيير دهند چون اين وضعيت صحيح نيست. اهالي مطبوعات بايد باور كنند كه كاملا در يك فضاي نادرست حركت مي‌كنند و بايد آن را اصلاح كنند. من 73 سال دارم و زورم بيش از اين نمي‌رسد و نهايت اينكه با شما مصاحبه كنم اما شما بايد تغييرات را ايجاد كنيد.