برای محمود درویش که 10 سال است صلح طلبان عالم دلتنگ نبودنش هستند فراریِ بهشت

عباس ابوالفتحی- “به یاد دارم که 6 ساله بودم. در دهکده‌ ای آرام و زیبا زندگی می‌ کردیم. خوب به یاد دارم. در یکی از شب‌ های تابستان که معمولاً عادت اهل ده این است که روی پشت بام بخوابند. مادرم ناگهان مرا از خواب بیدار کرد و دیدم که داریم با صدها تن از مردم دهکده در میان بیشه‌ ها فرار می‌ کنیم. گلوله‌ های سربی از روی سر ما می‌ گذشت”.
محمود درویش فرزند فلسطین، فرزند تبعید و دلتنگی است؛ کودکی که شبانه در امتداد سایه های تاریک و بلند جنگل های دلهره و ترس پیر می شود و کودکانه های ساده و شیرینش را زیر صدای وحشت زای آتشبار دشمنی که نه می شناسدش و نه دلیل دشمنی اش را می داند، دفن می کند اما راه بازگشت را کلوخه به کوخه و برگ به برگ به خاطر می سپارد. مسیر درازی در پیش دارد؛ مسیری که از میان سایه های تاریک استبداد و تیغ زار یاس و ناامیدی می گذرد اما در تابش آفتاب آزادی و مقاومت روشن می ماند تا نوزاد سرزمین خویش را به دامن امن گهواره مادری اش برساند. سلاحی باید برداشت. سلاحی با صدایی رساتر از مسلسل و خمپاره. سلاحی که هرگز آتش شعله اش خاموش نمی شود. دشمن اما بسیار دشمن تر از راهزانان نیمه شب آوارگی است: “ ما قربانیانی هستیم که جامه جلاد بر تن کرده ایم/ درویش”.
محمود درویش، زاده ۱۳ مارس ۱۹۴۱، اهل روستای “بروه” از سرزمین فلسطین و سرشناس‌ترین شاعر عرب بود که شعرهایش 2 موضوع عمده و کلی را پوشش می داد: عشق و سیاست!
محمود تنها 6 سال داشت وقتی روستایش توسط نیروهای متجاوز صهیونیست به آتش کشیده شد. بعد از آن هم پناهندگی در لبنان و عمری تبعید و بغض هایی که گریه تسکینشان نمی داد. رشته های تار سرنوشتی ناخواسته که بعدها در سن 12 سالگی به تحریر شعر درآمدند. آن بغض های فرو خورده اما تنها به مشق نیمه شب دفترهای شعر رضایت نمی داند و او را خیلی زود به جمع مبارزان خیابانی پیوند زدند. تل نازک زیتونی که بعد ها عطر شکوفه های سرخش از مرز سرزمین های عرب زبان گذشت. اولین مجموعه شعرش در سن 19 سالگی ، تحت عنوان گنجشک های بی بال به سال 1960 منتشر شد. بعد از آن به فاصله هر چند سال یک بار دفتر شعری از روی ویرانه های سرزمین مادری اش می نوشت و منتشر می کرد. همان سالها سردبیری روزنامه “الاتحاد” را هم به عهده داشت و پیش از آنکه به سازمان جنبش آزادی بخش فلسطین در بیروت بپیوندد، عضو حزب کمونیست اسرائیل بود. تشویش بی پایان اما از سرزمینی به سرزمینی دیگر می کشاندش. دست ساییدن بر بن تاریک هر دری از پی گشودن راه خلاص مردمش اما پایانی نداشت. در سال 1970 به مسکو سفر کرد بعد به قاهره رفت و در روزنامه “الاهرام” مشغول به کار شد و بعد از آن بیروت و فعالیت در جنبش فتح. درویش همچنین رئیس اتحادیه نویسندگان فلسطینی و بنیان‌گذار یکی از مهمترین فصلنامه‌های ادبی و مدرن جهان عرب به نام “الکرمل” بود و به همراه “ژاک دریدا” و “پیر بوردیو” پارلمان بین الملی نویسندگان را تاسیس کرد. وقتی اسرائیل در سال ۱۹۸۲ به لبنان یورش برد، بعنوان مدیر در مرکز پژوهشهای سازمان آزادیبخش فلسطین به عضویت این سازمان درآمد و بعد از آنکه جنبش فتح مرکز فرماندهی اش را از آنجا انتقال داد، به قبرس نقل مکان کرد. با شروع جنگ لبنان در ۱۹۸۲ درویش شعرهای سیاسی قادسیه بیروت را نوشت و در سال ۱۹۸۳ مجموعه اشعار مدیح الظل العلی را تهیه کرد. محمود درویش به عنوان سردبیر ماهنامه انجمن آزادی فلسطین و گرداننده مرکز تحقیقات فلسطین هم فعالیت می‌کرد. در سال ۱۹۸۷ به عضویت کمیته اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین درآمد و در ۱۹۸۸مانیفستی به نام اعلامیه استقلال مردم فلسطین منتشر کرد. بعد از شش سال اما با پذیرفتن موافقت نامه صلح اسلو توسط این سازمان از آن کناره گرفت. موافقت نامه ای که در آن جایزه صلح نوبل را نصیب یاسر عرفات، شیمون پرز و اسحاق رابین کرد. درویش همیشه از تشکیل دولتی مستقل در فلسطین اشغالی دفاع کرد و با گرایش های افراطی مخالف بود و در میان یهودیان دوستان فراوانی داشت. او به فرهنگ مردم یهود احترام می گذاشت و زبان عبری را به خوبی می شناخت. سرانجام روزهای رسیده اش یکی یکی از برگ های تقویم جدا شد و همان هاله هولناک که شبی گرداگرد کودکی اش پیچید، خیال قلب گرم و تپنده اش را پرپر کرد. محمود درویش در اوت ۲۰۰۸ در پی عمل جراحی قلب در تگزاس آمریکا در گذشت.
“روزی که بخواهم خواهم شد … روزی پرنده‌ای خواهم شد و از نابودی ام وجودم را جویا خواهم شد. به هر میزانی که بالها بسوزند به حقیقت نزدیک تر می‌شوم، از خاکستر برخواهم خاست، من گفتگوی رویاهایم. من به جسمم و خودم گوش کردم تا اولین سفرم را به سوی حقیقت تکمیل کنم؛ ولی او مرا سوزاند و ناپدید شد. من غیبتم … من فراری بهشتی ام/ محمود درویش”