شهیدی که 2 سال داوطلب پنهانی هلال بود

حسن حسن زاده- خبرنگار|  هدف آنها‌امداد رسانی به همنوع است. وقتی لباس سرخ هلال‌احمر را به تن می‌کنند، همه چیز برای شان تنها در کمک کردن به دیگران خلاصه می‌شود. آنوقت نجات جان دیگری، مثل شهدی می‌شود که تنها شهد شیرین شهادت از آن دلچسب تر است. وقتی برای‌امداد رسانی مسیر جاده‌های یخ بسته را در پیش می‌گیرند، آنگاه که قله‌های صعب العبور را برای نجات جان کوهنوردی زیر پا می‌گذارند و یا هنگامی‌که به دل چاه‌های تنگ و تاریک می‌زنند، از خودگذشتگی و‌ایثار رمز اصلی عملیات آنهاست.‌امدادگرانی که با رشادت و دلیری، بار دیگر ثابت می‌کنند راهشان همان راه مردان خدا و طریق شهداست. 6 ماه پیش، وحید محمدی و سید رضا جعفری،‌امدادگران داوطلب شهرستان خدابنده، در حین عملیات‌امداد و نجات، به درجه رفیع شهادت نائل شدند،‌‌اما راهشان توسط دیگر‌امدادگران فداکار ادامه پیدا می‌کند. ابوالفضل محمدی و سید علی جعفری برادران شهدای‌امدادگر شهرستان خدابنده از رشادت‌ها و ازخودگذشتگی‌های‌این شهدای گرانقدر می‌گویند. رازی که بعد از 2 سال فاش شد
تا حرف وحید به میان می‌آید، ماجرای آن شب در ذهنش تکرار می‌شود. شبی که وحید، راز سر به مهرش را برای اعضای خانواده فاش کرد. ابوالفضل محمدی می‌گوید: «مدتی بود که شب‌ها دیر به خانه می‌آمد. وقتی هم که از راه می‌رسید، آن‌قدر خسته بود که زود خوابش می‌برد. 2 سالی می‌شد که ماجرای هر شبش همین بود. وحید کوهنورد بود و گاهی با دوستانش چند شبی را برای صعود خانه نمی‌آمد،‌اما دیگر غیبت‌های وقت و بی‌وقتش زیاد شده بود. با‌‌این وجود آنقدر پسر سر به راه و با حیایی بود که کسی درباره دیر کردن‌هایش فکرهای بد نکند.‌اما پدر و مادر هستند دیگر. نگران جگرگوشه شان می‌شوند. آنقدر دیر آمدن‌ها و زود رفتن‌هایش تکرار شده بود که دیگر همه ما نگران شده بودیم. غافل از‌این‌که او رازی را از ما پنهان می‌کند تا بیشتر نگرانش نشویم. یک شب که پدر و مادر و همه برادرها دورهمی‌داشتیم، با لباس خونی آمد.»
برادر شهید محمدی مکثی می‌کند و ادامه می‌دهد: «معلوم بود‌این یکی را نتوانسته پنهان کند. همه نگران شدیم. پرس و جوها که بالا گرفت، راز 2 ساله اش را فاش کرد. گفت 2 سال است که داوطلب شده. لباس هلال‌احمر پوشیده و تمام‌این شب‌ها که دیر می‌آمده، جایی در دل جاده‌های سرد و پر برف شهر خدابنده مشغول کمک به مصدومان بوده است. می‌دانست اگر از همان روز اول ماجرای هلال‌احمر را بگوید، دل پدر و مادر هرشب هزار راه می‌رود. خلاصه فقط 2 ماه قبل از شهادتش بود که فهمیدیم وحید‌امدادگر داوطلب کوهستان و‌امداد و نجات جاده‌ای استان شده است.»
بعد از شهادتش‌امدادگر شدم


6 ماه از شهادت وحید در عملیات‌امداد و نجات گذشته و برادر بزرگترش ابوالفضل، جای خالی او را در پایگاه‌امداد و نجات زرین رود پر کرده است. پایگاهی که حالا به نام شهید وحید محمدی مزین شده است.
ابوالفضل محمدی از پوشیدن لباس سرخ هلال‌احمر و پر کردن جای خالی برادر شهیدش می‌گوید: «فقط 2 ماه بود که از فعالیت وحید در هلال‌احمر باخبر شده بودیم. همین 2 ماه کافی بود تا با کمک او از خدمات و فداکاری‌های‌امدادگران هلال‌احمر باخبر شوم. با وجود‌اینکه تقریبا هر روز از مقابل پایگاه‌امداد و نجات جاده‌ای زرین می‌گذشتم‌اما قبلا چیز زیادی از فعالیت‌های هلال‌احمر نمی‌دانستم.‌ اما  وحید در همان 2 ماه برایم توضیح داد که‌ امدادگران کوهستان برای نجات جان کوهنوردان چگونه از جان مایه می‌گذارند و یا‌امدادگرانی که مثل خود او همیشه برای کمک به مصدومان جاده‌ای آماده باش هستند.»
 ابوالفضل مکثی می‌کند و ادامه می‌دهد: «‌اما تصمیم نهایی را در مراسم ترحیم برادرم گرفتم. وقتی دیدم‌ امدادگران هلال‌احمر درست مثل من و دیگر برادرهایم، اشک می‌ریزند و انگار میان آنها هم یک رابطه برادرانه وجود دارد.‌امدادگرانی که بعد از گذشت 6 ماه از شهادت وحید ما را تنها نگذاشته‌اند و حتی هنوز هم به پدر و مادرمان سر می‌زنند تا تحمل غم از دست دادن وحید برای ما آسان‌تر شود. وقتی همدلی و همبستگی میان‌امدادگران را دیدم، بدون درنگ دوره‌های‌امدادگری را گذراندم و حالا در همان پایگاهی که به اسم برادر شهیدم تغییر نام داده، با افتخار و به یاد فداکاری‌های وحید فعالیت می‌کنم.» ماجرای آن جمعه تلخ
 جمعه هجدم تیرماه‌امسال، آن اتفاق تلخ برای 2‌امدادگر فداکار شهرستان خدابنده رخ داد. به‌امدادگران پایگاه‌امداد ونجات زرین‌رود خبر رسید که یک مقنی در هنگام حفر چاه و در اثر ریزش دیواره در عمق 19 متری زمین، مدفون شده است.‌ امدادگران پایگاه برای خارج کردن جسد از چاه به سرعت در محل مورد نظر حاضر شدند. ‌اما از آنجایی‌که اتمام‌این ماموریت نیاز به حضور یک تیم حرفه‌ای‌تر داشت، سید رضا جعفری و وحید محمدی دو‌امدادگری که در حوزه صخره نوردی و کوهنوردی تخصص داشتند به محل ریزش چاه اعزام شدند. ابتدا سید رضا برای خارج کردن جسد مقنی از دیواره چاه پایین می‌رود.‌اما ناگهان بار دیگر دیواره چاه فرو می‌ریزد و سید رضا هم به سرنوشت مقنی دچار می‌شود. کمی‌بعد کار گودبرداری را با بیل مکانیکی از سر می‌گیرند و‌این بار وحید برای خارج کردن پیکر سید رضا و مقنی وارد چاه می‌شود. انگار دست سرنوشت تلخ‌ترین ماجرایش را برای‌امدادگران هلال‌احمر شهرستان خدابنده در نظر گرفته بود، چرا که بار دیگر چاه ریزش می‌کند و تلاش دیگر‌امدادگران برای نجات وحید به جایی نمی‌رسد. وحید هم در راه بیمارستان مثل دیگر‌امدادگر شجاع خدابنده، به درجه رفیع شهادت نائل می‌شود.