مجاهد شهید پزشک افغانستانی؛از رزم در ایران تا اسارت در زندان گوانتانامو

نوای شهادت بار دیگر در دیار افغانستان طنین انداز شد و سلاله ای دیگر از تبار شاهدان و مجاهدان راه حق و فضیلت به این ندا لبیک گفت. طی سال های اخیر مجاهدان و مبارزان حق خواه در کشورهای منطقه صحنه های سترگی از جهاد و مبارزه در مسیر حق و اعتلای اسلام ناب را رقم زد ه اند و امتداد عاشورای اباعبدا... الحسین(ع) را به خوبی میراث داری کرده اند. شهید «سید‌محمدعلیشاه موسوی‌گردیزی» از تبار همین میراث داران عاشورا بود که جمعه گذشته پس از عمری جهاد در مسیر اعتلای اسلام ناب در پی یک عملیات انتحاری توسط گروه های کوردل تروریستی به مقام رفیع شهادت نایل آمد.«سید‌محمدعلیشاه موسوی‌گردیزی» در جبهه‌های دفاع مقدس بسیار فعال بود و حضور در عملیات والفجر مقدماتی را «نقطه عطف زندگی خود» می‌خواند؛ عملیاتی که وی مسئول اورژانس خط ۲ آن بود.روز جمعه گذشته بود که بار دیگر افغانستان عزادار شد. حمله‌ انتحاری دیگری این بار در گردیز مرکز ولایت پکتیا رخ داد و روز خونینی را برای افغانستانی ‌ها رقم زد. این بار شیعیان کانون این حمله بودند و دو عامل انتحاری با حضور در میان نمازگزاران جلیقه‌های خود را منفجر کردند.به دنبال این انفجار، سخنگوی پلیس ولایت پکتیا از آمار بالای تلفات خبر داد و گفت: دو مهاجم انتحاری پس از آن که وارد مسجد شدند، ابتدا به مردم تیراندازی و سپس جلیقه‌های انتحاری خود را منفجر کردند.وسعت این فاجعه به قدری زیاد بود که همه نهادهای مسئول از ابتدا آمار بالای کشته‌ها را دور از ذهن نمی‌دانستند. شاهدان این حمله نیز تعداد افراد آسیب‌دیده را بیش از آمار اعلام شده بیان می‌کردند.ساعتی پس از انفجار، وزارت بهداشت افغانستان، آمار کشته‌های این فاجعه را 35 تن و زخمی‌ها را بیش از 70 تن اعلام کرد. اما در این میان چیزی که بیش از همه توجه همگان را به خود جلب می‌کرد، نامی در بین کشته‌های این انفجار بود.دقایقی پس از وقوع انفجار نام «سید‌محمد علیشاه موسوی گردیزی» رئیس حوادث غیرمترقبه پکتیا در میان آمار کشته‌شدگان اعلام شد. وی که پزشک متبحری بود، به دلیل مبارزات شجاعانه و تحمل چهار سال شکنجه در زندان‌های بگرام شهرت خاصی در افغانستان پیدا کرده بود. مجاهدی که عطای پزشک شدن را به لقایش بخشید دکتر سید محمد علیشاه موسوی گردیزی، سال 38 در گردیز متولد شد. وی پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه، در سال 65 در رشته پزشکی دانشگاه کابل مشغول به تحصیل شد. اما پس از روی کار آمدن حکومت کمونیستی در افغانستان عطای دانشگاه را به لقایش بخشید و در سال 56 به صف مجاهدین در زادگاهش، گردیز پیوست. وی در سال‌های حضورش در جهاد به عنوان فرمانده مجاهدین جبهه مرکزی گردیز، دو بار از ناحیه گردن زخمی شد.سرانجام؛ موسوی در سال 69 به ایران مهاجرت کرد و وارد دانشگاه علوم پزشکی تهران و در سال تحصیلی 78-77 موفق به دریافت دانشنامه دکترای پزشکی خود از این دانشگاه شد.این پزشک مجاهد افغانستانی در اردیبهشت/ثور 81 به کشورش بازگشت و با رای مردم زادگاهش به لویی جرگه (مجلس بزرگان) راه یافت. وی نیمه شب 22 مرداد/اسد 82 در منزلش دستگیر شد و به زندان آمریکایی‌ها در بگرام و سپس گوانتانامو انتقال یافت. موسوی چهار سال از عمر خود را در زندان‌های آمریکایی‌ها در بگرام افغانستان و گوانتانامو در کوبا گذرانده است. وی بعد از آزادی از زندان مخوف گوانتانامو خاطرات خود را در کتابی 368 صفحه‌ای با عنوان «حقایق ناگفته از زندان گوانتانامو» در کابل چاپ و منتشر کرد. حضور در دفاع مقدس ایران؛ نقطه عطف مبارزات موسوی «سید‌محمد علیشاه موسوی گردیزی» با حضور در دفاع مقدس ایران، دوران مجاهدت خود را تکمیل کرد. وی حضور در عملیات والفجر مقدماتی را «نقطه عطفی در زندگی خود» خواند؛ عملیاتی که وی مسئول اورژانس خط 2 آن بود.وی در خاطراتش از حضور در جبهه‌های جنگ ایران علیه باطل می‌نویسد: «من زمانی که به ایران آمدم با جهاد سازندگی آشنا شدم و پیش از جنگ، با بچه‌های جهاد همکار بودم. یعنی سال 59 با بچه های جهاد سازندگی قزوین به ایلام و صالح آباد و میمک و بازی دراز و مهران می‌رفتیم و با این مناطق آشنا بودم و چون پزشک بودم، به عنوان کمک به همه سنگرها می رفتم. فردی بود به نام شهید بلندیان که ساختمان بهداشت و درمان سپاه قزوین را به نام او زده اند. با وی همسفر بودیم و شروع کارمان در جنگ با جهاد بود و هر سال که می آمدم، به راحتی به مناطق اعزام می شدم.»سرانجام در اردیبهشت ماه/ثور 90 به طور ویژه از موسوی به عنوان «سنگربان جبهه فرهنگی انقلاب» به همت دفتر جبهه فرهنگی مطالعات انقلاب اسلامی در مشهد تجلیل شد. گوانتانامو؛ روایتی از جنایات آمریکایی‌ها در افغانستان موسوی پس از آن که از زندان مخوف گوانتانامو آزاد شد، به نوشتن کتابی در این خصوص پرداخت. وی در بخشی از این کتاب می‌نویسد: «تصورم این بود که در سایه حکومت قانونی هیچ کار غیر قانونی آن هم از جانب سربازان بیگانه صورت نخواهد گرفت. وقتی دیدم در کفشداری مهمانخانه مسجد، سربازان مسلح آمریکایی با وحشیگری لوله‌های تفنگ را به سوی ما نشانه گرفته‌اند هیچ احساس خطری نکردم اما تعجب کردم که یعنی چه؟! آیا این سربازان آمریکایی هستند یا من خیالاتی شده‌ام؟ فردی که لباس نظامی داشت و با اسلحه‌اش ما را نشانه گرفته بود با صدای بلند به انگلیسی داد زد که هیچ کس از جایش تکان نخورد وگرنه کشته خواهد شد.»موسوی در بخش دیگری از خاطراتش می‌گوید: «هنگام ورود در زندان «بگرام»، زنجیر و دستبند را از پاهایم گشودند. سربازی با قیچی لباس هایم را پاره کرد. در وسط سه سرباز وحشی برهنه وایستاده نگهم داشتند. چندین سرباز زن و مرد با مترجم در کنارم بودند. شاید از تحقیر و تماشای ما لذت می‌بردند. فردی که روبه‌روی من بود با فریاد و با چشمان از حدقه درآمده به من نگاه می‌کرد. مترجم هم با همان حالت صحبت‌های وی را ترجمه می‌کرد که: فقط به چشمان من نگاه کن و خوب گوش بده. بعد داد زد خوب بشنو این جا خانه ما و خاک آمریکاست. در خانه و خاک ما حرف ما قانون است و باید از آن اطاعت کنی! اگر تخطی کنی جزا خواهی دید، فهمیدی؟! گفتم بله. باز هم داد زد: از حالا اسمت «سید محمد علیشاه» نیست. اسمت «سیکس.ناین .فایو» است. فهمیدی؟» مجاهدی که هیچ گاه اتهاماتش ثابت نشد این پزشک افغانستانی که هیچ‌گاه اتهاماتش ثابت نشد و بی‌گناه چهار سال در بند مخوف‌ترین زندان‌ها در گوانتانامو به اسارت گرفته شد، حتی دستگاه‌های دروغ سنج آمریکایی‌ها تروریست بودن وی را ثابت نکرد و بعد از چهار سال هنوز این سوال را از خود می‌پرسد که چرا چهار سال از عمر خویش را در مخوف‌ترین زندان آمریکایی‌ها گذرانده است؟تهدید، ارعاب، شکنجه روحی و روانی از انواع و اقسام اقداماتی بوده است که نیروهای آمریکایی در طول مدت اسارت به این پزشک افغانستانی به جرم تروریست بودن تحمیل کرده اند.در بخشی از خاطرات وی آمده است که «آمریکایی‌ها جلوی چشم خانواده‌ام به خانه‌ام ریختند و گفتند اگر با ما همراه نشوی جلوی خانواده‌ات به تو شلیک می‌کنیم و معنی عذاب و زجر را به تو وخانواده‌ات می‌فهمانیم».اتهام همکاری با گروه القاعده و تروریست بودن به پزشکی چون وی که جز سال‌ها جهاد و خدمت به مردمش گناهی مرتکب نشده است در باور هیچ انسانی نمی‌گنجد.موسوی در سال 95 با حضور در خبرگزاری فارس درخصوص نحوه بازداشتش اظهارکرده بود: «من تازه از سفر حج به شهرمان باز گشته بودم و به همراه برادر و پسرعمویم که آن ها هم پزشک هستند در خانه بودیم که به خانه ما حمله شد و من را دستگیر کردند. در ابتدا فکر می کردم که چقدر خوب است که آن ها از ما حفاظت می کنند، اما وقتی داخل مهمانخانه تفنگ را روی ما گرفتند، گفتند با شما کار داریم، سوال کردم شما با چه مجوز حقوقی و امنیتی وارد شده‌اید که با نشان دادن اسلحه گفتند ما خود قانون هستیم و در آن جا بود که متوجه شدم حقوق بشر و دموکراسی برای ما نقشی ندارد.» وی به خبرنگار سایت افغانستان خبرگزاری فارس، درباره سرنوشت کسانی که در زندان گوانتانامو زندانی بودند، چنین گفته بود: «پسر بچه 10 ساله‌ای به نام اسدا... در زندان بود که الان 23 سال سن دارد و با گذشت سال‌ها هنوز تحت تأثیر شکنجه‌های آمریکایی‌ها دچار مشکلات روحی و روانی شده است. زندانی‌هایی که جزو سران القاعده بودند به داعش پیوستند، گروه های دیگر مثل «حاجی غالب» به دولت پیوستند، گروه‌های افراطی در زندان گوانتانامو افراطی‌تر شدند و هم اکنون به داعش پیوسته‌اند. برخی از آن ها الان با دولت افغانستان همکاری می کنند و برخی همانند مسلم دوست امیر نویسنده کتاب «زنجیرهای شکسته گوانتانامو» به داعش پیوسته است.»زندانی شماره 1154 گوانتانامو که هیچ گاه اتهاماتش ثابت نشد و بی‌گناه چهار سال در بند مخوف‌ترین زندان‌ها به اسارت گرفته شد، در خصوص توهین نیروهای آمریکایی به زندانیان افزود: «در زندان بگرام مجبور بودیم که در مقابل سربازان زن و مرد آمریکایی لخت شویم و غسل کنیم این عمل سنگین ترین تحقیر و توهین و بی‌عزتی برای ما بود که در مقابل چشمان چند نفر برهنه شویم اولین باری که در این موقعیت قرار گرفتم زیر دوش آب سرد رفتم و خودم را صابون زدم شاید 2 دقیقه هم نشده  بود که فریاد زدند بیاییم بیرون و آب را بستند، گفتم که هنوز کف صابون دارم یکی از آن‌ها با وحشیگری به زور مرا بیرون انداخت و بعد از آن تا در بگرام بودم از صابون استفاده نکردم».موسوی سرانجام بعد از آزادی از گوانتانامو با تأسیس مدرسه و کلینیک خیریه‌ای در زادگاهش گردیز مشغول خدمت به مردم افغانستان شد و صبح روز جمعه (12 اسد) در مسجد شیعیان زادگاهش به دست عمال کوردل در یک انفجار کشته شد و افغانستان را با فقدان مجاهدی متدین، شجاع و محبوب روبه رو کرد.