گزارش «جهان صنعت» از مشکلات قالیبافان مناطق محروم خلخال

ریحانه جولایی- جاده باریک و کوهستانی به «چنارلیق» می‌رسد. آفتاب داغ اواسط مرداد هیچ گیاه سبزی باقی نگذاشته و تا چشم کار می‌کند همه جا زرد و خشک است. به ندرت ماشینی در جاده دیده می‌شود و لاستیک‌های ماشین ما در جاده‌های خاکی که تا به حال رنگ آسفالت را به خودش ندیده توفانی از خاک برپا می‌کند. از خلخال تا چنارلیق، روستای کوچک و محرومی که به قول خودشان زمانی نیمی از فرش‌های کل ایران را تامین می‌کردند، بیش‌تر از سه ساعت راه است. بر خلاف تصورم مردم روستا به طرز عجیبی مهمان‌نواز هستند و از غریبه‌ها استقبال می‌کنند. اینجا، در این روستای دورافتاده استان اردبیل شغل همه یکسان است. فرقی ندارد دختر 10ساله باشد یا پیرمرد 70 ساله، در چنارلیق همه مردم قالیبافی یاد گرفته‌اند و در حیاط‌های کوچک و محقرشان بوته‌های خیار دارند. همین خیارهای تازه هم تنها وسیله پذیرایی از مهمان است.
بافندگان فرش بازنده می‌شوند
وارد خانه که می‌شوم قبل از هر کاری سراغ دارهای قالی را می‌گیرم. بعضی خانواده‌ها تازه فرش‌هایشان را پایین آورده‌اند و خانه‌های دیگر نصفه و نیمه در حال بافتن هستند. در سال‌های اخیر بسیاری از مردم شغل آبا و اجدادی خودشان را کنار گذاشته‌اند و مردها برای کارگری به روستاهای دیگر یا خلخال می‌روند چون قالیبافی برایشان سودی ندارد. نه اینکه قالی‌ها ارزان به فروش برسد، دلالال اجازه نمی‌دهند سودی به زندگی آنها سرازیر شود. زمانی نه چندان دور تمام 230 خانوار ساکن در روستا، ساعت‌ها پشت قالی می‌نشستند و نقش‌های قم و زنجان را با ابریشم و پشم گره می‌زدند اما این سال‌ها تنها 20 خانه‌دار قالی دارند. مثل همیشه تحریم‌ها گلوی محرومان را فشار می‌دهد و زندگی را به کام‌شان تلخ‌تر از گذشته می‌کند، این مشکلات اجازه نمی‌دهد قالیبافان سفارش بگیرند تا لااقل خرج خورد و خوراک‌شان تامین شود. هر خانوار در خوشبینانه‌ترین حالت و در صورتی که تمامی اعضای خانواده 12 ساعت در روز کار کنند می‌توانند 2 قالی 6 متری ببافند و در ازای هر قالی مبلغ اندکی می‌گیرند و برای همین مبلغ اندک باید یک یا دو سال برای وصول کردن چک‌هایشان تلاش کنند. یکی از ساکنان چنارلیق می‌گوید: شش ماه برای قالی وقت گذاشتیم و آخر کار قالی را شش میلیون از ما خریدند و تاریخ وصول چک یک سال و نیم بعد بود. بعد از درگیری‌های زیاد با کسی که قالی را خریده بود در نهایت توانستم با چهار میلیون و 500 هزار تومان قضیه را تمام کنم و پولم را بگیرم؛ کمی بعد فهمیدم همان قالی را 30 میلیون تومان در تهران فروخته است.
یکی دیگر از ساکنان چنارلیق هم دل خوشی از چک‌های دلالان ندارد. او هم برای وصول شدن چک 8 میلیون تومانی‌اش شش میلیون تومان دریافت کرده بود. به گفته او بعضی قالی‌های ابریشم تا 7 سال هم طول می‌کشد و برای این 7 سال بین 70 تا 100 میلیون تومان دستمزد می‌گیرند اما اگر قالی معمولی باشد و ابریشم نباشد مبلغ به زیر یک میلیون تومان نزول پیدا می‌کند و لازم به ذکر است مدت زمان بافت هم کمتر می‌شود، در حدود 6 یا 7 ماه. بعد از اتمام قالی اگر کسی آن را سفارش داده باشد با همین مبالغ اندک آن را می‌خرد و اگر سر قیمت به توافق نرسیدند قالی را می‌برند «شورای مزد» در قم یا زنجان و آنجا قیمت‌گذاری می‌شود که عمدتا قیمت‌ها پایین‌تر هم می‌آید.


از رنجی که می‌برند
سختی‌های زندگی قالیبافان زیاد است و مشکلاتی که به واسطه این شغل برای آنها ایجاد می‌شود هم قابل توجه است. چشم‌هایی که سال‌ها، 10 تا 12 ساعت خانه‌های ریز روی نقشه را می‌شمارد و دست‌هایی که با سرعت نخ‌ها را گره می‌زند و از کمرهای خم شده و آسیب دیده هم بهتر است چیزی نگویم. در اکثر روستاها نه خانه‌های بهداشت وجود دارد و نه پزشکی که دردشان را بفهمد. قالیبافی سوی چشمان زنان و مردان را گرفته و کسی هم نیست که به دادشان برسد. پول رفتن به شهر و خرج دکتر و دارو را هم ندارند‌ و در روستاهای اطراف هم اگر شانس یارشان باشد شاید پزشک عمومی تازه‌کاری پیدا شود و آن هم در موارد تخصصی مثل مشکلات چشم و دندان کاری از دستش بر نمی‌آید؛ بنابراین با ضعف چشم و درد مچ و کمر می‌سازند تا برایشان عادت شود و یادشان برود این همه سال، سخت کار کردن برایشان هیچ چیز جز محرومیت و ناتوانی نداشته است. زهرا در چنارلیق 28 سال است کاری جز فرشبافی نمی‌کند، خندان است و در روز به تنهایی 10 ساعت فرش می‌بافد. چشمانش ضعیف شده و کمرش درد می‌کند فقط برای بهبود چشم‌هایش یک بار به خلخال رفت و از آن به بعد عینکی شد اما چند ماهی است که با همان عینک هم چشمش خوب نمی‌بیند. او که دست تنها فرش می‌بافد برای یک فرش سه سال زمان می‌گذارد و دست آخر بعد از سه سال کار کردن 30 میلیون تومان نصیبش می‌شود. روزهای او فقط پشت دار قالی نمی‌گذرد، در روز چند ساعت هم در باغچه‌اش وقت می‌گذراند و خیار می‌چیند.
آرزوهایی که به باد می‌روند
فاطمه و علی با هم خواهر و برادر هستند و به همراه پدر و مادرشان هر روز قالی می‌بافند. تابستان‌ها که فاطمه مدرسه ندارد هر روز با پدر و مادر و علی، از 7 صبح پشت دار قالی می‌نشینند و می‌بافند تا ساعت 12 ظهر. بعد از کمی استراحت دوباره از ساعت 2 عصر تا 6 مشغول می‌شوند و در زمانی که مدرسه می‌روند تنها چند ساعت به پدر و مادرشان کمک می‌کنند. فاطمه 13 ساله است و یک سالی می‌شود بافتن فرش را از مادرش یاد گرفته و حالا شده کمک خرج خانواده و علی برادرش هم یک سال از او بزرگتر است. علی برای ادامه تحصیل در رشته مکانیک از مهر امسال می‌رود خلخال تا درس بخواند اما شاید فاطمه از سال بعد خودش یکی از اصلی‌ترین بافنده‌های این خانه کاهگلی زهوار در رفته باشد چون پدرش می‌گوید احتمالا امسال آخرین سالی است که مدرسه می‌رود؛ روستا فقط یک مدرسه ابتدایی دارد و تا خلخال هم راه برای یک دختر تنها زیاد است و از پس هزینه‌های مدرسه شبانه‌روزی هم بر نمی‌آیند. آرزوی فاطمه اما دندانپزشک شدن است نه قالیبافی. شرایط زندگی فاطمه نسبت به سایر دختران روستا خیلی بد نیست، چون فقط فرش ابریشم می‌بافند اما با این حساب هنوز زندگی برایشان سخت است و به قول مادر خانه کسی که این فرش را در خانه و زیر پا می‌اندازد نمی‌داند در کجا تولید می‌شود و بافنده با چه سختی‌هایی برای ادامه زندگی اش دست و پنجه نرم می‌کند. افرادی که فرش‌های صدمیلیون تومانی زیر پا می‌اندازند از خانه و زندگی ما خبر ندارند از خانه‌های کاهگلی چیزی نمی‌دانند.نبود ضامن شانس وام گرفتن را از بین می‌بردبرخی از خانواده‌های روستا روستا برای قالیبافی از کمیته امداد وام می‌گیرند و بیشتر افراد نمی‌توانند از این امکان استفاده کنند چون یکی از اصلی‌ترین ملزومات، یعنی ضامن را ندارند و همین امر باعث شده بسیاری از خانواده‌ها در فقر زندگی کنند. موضوع نداشتن ضامن تنها مختص کمیته امداد نیست و به نقل از خود افراد روستا، در تمام روستاهای منطقه که بیش از 40 روستاست، 40 کارمند هم وجود ندارد تا ضامن آنها شود و هیچ کس بدون داشتن ضامن حاضر نیست به این افراد مبلغی به عنوان وام دهد تا سرمایه‌ای برای بهبود شرایط و اوضاع زندگی فراهم کنند.
بیمه قالیبافان طرحی ناکام
یکی از دلخوشی‌های قالیبافان در سال‌های اخیر بیمه قالیبافی بود که آن هم در اوایل راه و بعد از پنج سال با شکست رو‌به‌رو شد. بسیاری از قالیبافان در سراسر کشور پنج سالی به سازمان تامین اجتماعی مبلغی را پرداخت می‌کردند تا بعد از بازنشستگی و سال‌های استراحت بتوانند زندگی آسوده‌ای داشته باشند. با حمایت نمایندگان مجلس و تصویب و اجرایی شدن قانون بیمه تامین اجتماعی قالیبافان در سال 88 ، قالیبافانی که گواهی آموزش فنی‌و‌حرفه‌ای قالیبافی دارند و از ادارات صنعت، معدن و تجارت معرفی‌نامه داشته باشند می‌توانستند از مزایای بیمه تامین اجتماعی برخوردار شوند که با طی این فرآیند حدود 470 هزار نفر معرفی و مشمول بیمه قالیبافان شدند. از سال 94 به بعد با توجه به پایش و بازرسی‌هایی که سازمان تامین اجتماعی به علل مختلف از جمله عدم تامین اعتبار انجام داد این تعداد به حدود 320 هزار نفر تا سال 96 کاهش یافت. یعنی در واقع 150 هزار نفر بعد از اینکه حداقل 6 سال بیمه پرداخت کردند از شمول بیمه خارج شدند و افراد جدید و واجد شرایط هم جایگزین نشدند. حالا یکی دیگر از مشکلات و ناکامی‌های قالیبافان که دوست دارند به گوش مسوولان برسد همین است. آنها می‌خواهند زودتر تکلیف پول‌هایی که به عنوان حق بیمه داده‌اند مشخص شود و به آنها بازگردد.
تناقض آشکار بین زنان روستا
اما تمام دختران و زنان شرایط‌شان سخت نیست. به گفته آقایی یکی از اعضای روستا، دختران آینده‌نگر روستا پول‌هایی را که از این راه به دست می‌آوردند را سرمایه‌گذاری کردند. آن سال‌ها که فعالیت‌های قالیبافی خوب بود و بیشتر مردم فرش می‌بافتند پول‌هایشان را در حساب‌شان جمع می‌کرند و حالا بعضی از دختران در حساب‌شان 40 تا 200 میلیون تومان پول دارند و این موضوع یکی از عجیب‌ترین تناقضاتی بود که در این روستا به چشم می‌آمد. برخی از این دختران به دلیل وضعیت مالی که دارند روستا را ترک کرده‌اند و در شهر برای خودشان زندگی مرفهی ترتیب داده‌اند.
روستاییان همیشه در محرومیت می‌مانند
استان اردبیل، منطقه خلخال یکی از مناطقی است که با محرومیت‌های زیادی مواجه شده و این محرومیت‌ها بیشتر شامل موضوعات اقتصادی، معیشتی و فرهنگی است. بعد از خشکسالی‌های گسترده‌ای که تمام ایران با آن درگیر است، کشاورزی رونق خود را از دست داده و در برخی از بخش‌ها آب شرب مردم هم با مشکل رو‌به‌رو شده است؛ برخی از روستاها به دلیل نداشتن آب کافی مجبورند از رودخانه آب بیاورند و برخی روستاهای دیگر هم ناچارند از آب رود «قزل اوزن» استفاده کنند که نمک زیادی دارد. نبود پزشک و امکانات پزشکی از جمله خانه‌های بهداشت از دیگر مشکلات این منطقه است و همین امر باعث شده تا ساکنان روستا با مشکلات و بیماری‌های متعددی رو‌به‌رو شوند تا جایی که چشم چند تن از افراد روستاها تخلیه شده و کسی به این افراد رسیدگی نمی‌کند. جاده‌های خاکی و صعب‌العبور و جای خالی مدارس هم در این مناطق باعث می‌شود بیشتر دختران قید ادامه تحصیل را بزنند و بعد از اتمام دوره دبستان در خانه بمانند یا همین جاده‌های ناایمن جان بسیاری از هموطنان ما را می‌گیرد و کسی هیچ ترتیب اثری نمی‌دهد. بیشتر مردان در این مناطق از نبود کار مناسب رنج می‌برند و برای یک حقوق بخور و نمیر باید ماه‌ها از خانواده دور باشند و به شهرهای اطراف، تهران و کرج کوچ کنند تا زن و فرزندان‌شان کمی طعم زندگی را بچشند.
لازم به ذکر است این گزارش اولین بخش از سلسله گزارش‌های «جهان صنعت» از مناطق محروم و روستاهای دور افتاده استان اردبیل و خلخال است.